خانه  > slide, فرهنگی  >  حسین زمان: موسیقی در ایران آواره است/ علی کلائی

حسین زمان: موسیقی در ایران آواره است/ علی کلائی

ماهنامه خط صلح – حسین زمان، متولد ۱۳۳۸، خواننده پاپ، فعال فرهنگی-هنری و مدرس دانشگاه و مراکز آموزش عالی است. او هم چنین کسی است که پیش از انقلاب و در اولین سال های نوجوانی فعالیت انقلابی کرده، دستگیر و از دانشگاه اخراج شده و بعد برای ادامه تحصیل به آمریکا سفر کرده است؛ اما با آغاز جنگ ایران و عراق به ایران باز می گردد و به صف رزمندگان در این جنگ می پیوندد.

علی کلائی

حسین زمان امروز و پس از یک و نیم دهه ممنوع الکاری هم چنان نسبت به حوزه موسیقی دغدغه دارد. قطعاتی را آماده برای انتشار دارد و اما به دلیل رویکردها و اندیشه هایش اجازه کار نمی یابد و خود در مصاحبه ای می گوید که “تصور می کنم که از بالا دستور داده اند  که عوامل امنیتی و اطلاعاتی جلوی کار من را بگیرند”.

در این شماره از خط صلح با وی در خصوص مسئله موسیقی در ایران و جلوگیری و تعطیلی کنسرت ها به گفتگو نشسته ایم. آقای زمان در این گفتگو ضمن نگاهی به تاریخ موسیقی پس از پیروزی انقلاب می گوید که مسئله موسیقی در ایران، بدل به مسئله ای سیاسی شده است. هم چنین از نگاه او برای این حوزه در ساخت حاکمیت امروز ایران “هیچ مبنا و ملاک درست و مشخصی وجود ندارد”.

این خواننده پاپ ضمن پذیرش این نظر که دو جبهه سیاسی در تقابل با هم موسیقی را قربانی می کنند، می گوید که: “موسیقی در ایران آواره است، هم این است که هر مسئول و نهادی ساز خودش را می زند”.

چرا در دوران پس از انقلاب، نگاه به موسیقی به شکل بدبینانه ای تغییر یافت و محدودیت های زیادی نسبت به آن اعمال شد؟ آیا این مسئله به جایگاه موسیقی و تاریخچه آن پیش از انقلاب و کارنامه هنرمندان قبلی برمی گردد، یا مسئله دیگری را علت می دانید؟

تصور من این است که عوامل مختلفی در این خصوص دخیل بودند. البته بلافاصله بعد از انقلاب، بیش تر افرادی که با موسیقی مخالفت می کردند، کسانی بودند که آن را مغایر با ارزش های اسلامی و مذهبی دانسته و کلاً موسیقی را حرام می دانستند و آن هایی هم که به صراحت نمی گفتند حرام است، چندان جرات نزدیک شدن به آن را نداشتند و به نوعی از این مسئله فاصله می گرفتند. این جماعت به هر حال در بین مسئولین و مدیران فرهنگی-هنری و یا در صدا و سیما هم بودند. به همین دلیل حضور این افراد باعث می شد که موسیقی محجور واقع شود و به اهالی موسیقی میدان داده نشود. کمی که جلوتر آمدیم و فضا اندکی بازتر شد، سبک های محدودی از موسیقی مطرح شد و وارد فضای جامعه شد که عمدتاً به صورت سرودهای انقلابی بود و یا در زمان جنگ که سرودهایی برای جنگ ساخته می شد.

اما از سال ۷۴-۷۵ (آن طور که به خاطر دارم) من و سایر کسانی که وارد این عرصه شدیم، سعی کردیم موسیقی پاپ را که بعد از انقلاب کلاً کنار گذاشته شده بود، مجدداً زنده کنیم. در این راستا جدا از این که جماعت قبلی مقابل این جریان باز هم ایستادگی کردند، یک طیف دیگر به جرگه مخالفین اضافه شدند؛ آن ها کسانی بودند که از محبوبیت هنرمندان موسیقی هراس داشتند. دلیل هم این بود که نظر جوانان به سمت موسیقی جلب شده بود و این که هنرمندان به نوعی بتوانند فکر جوان ها را معطوف خودشان کنند و اهالی موسیقی به یک طیف از قدرت در جامعه تبدیل شوند، برایشان خوشایند نبود. البته چنین هراسی شاید در برخی جاهای دیگر دنیا نیز تا حدی وجود داشته باشد، ولی در ایران به شکل افراطی خودش را نشان می داد و همین مسئله موجب شد که مخالفین موسیقی بیش تر هم شوند. البته این دو تفکر مخالف، کماکان هم در کشور ما وجود دارد.

بخش پررنگی از موسیقی پاپ پس از انقلاب -به خصوص با آغاز دهه سوم- که مجوزدار هم دارد، از لحاظ ریتم و موسیقی حتی شادتر از موسیقی خارج از ایران -که به آن موسیقی غیرمجاز گفته می شود-، است. به نظر شما چگونه در چنین فضایی می شود هم چنان قسمتی از موسیقی را غیرمجاز دانست؟ فرق و معیار تشخیص این موسیقی ها برای دستگاه های تصمیم گیرنده چیست؟

در مورد این که موسیقی مجاز است یا خیر هم، نظریات مختلفی وجود دارد. هیچ کس در واقع معیاری برای آن مشخص نکرده است. آن هایی که موسیقی را به لحاظ شرعی حرام اعلام می کنند، استدلال شان این است که در اسلام “غنا” حرام است و غنا را هم به موسیقی که شنونده را از حال خودش بیخود و خارج کند (و یا تعابیر دیگری که برای آن به کار می برند)، معنی می کنند. بر همین اساس برخی معتقدند که هر نوع موسیقی، حکم غنا را دارد و برایش محدودیت هم قائل نیستند. عده ای کمی منطقی تر به قضیه نگاه می کنند و تشخیص آن را به خود فرد واگذار می کنند؛ به این معنا که اگر کسی در حین گوش دادن به یک موسیقی احساس کرد که از حالت طبیعی خارج می شود، نباید به آن موسیقی گوش دهد و در غیر این صورت گوش دادن به آن موسیقی را مشکل دار نمی دانند.

به هر حال در کشور ما جماعتی به موسیقی مانند دیگر امور، نگاهی سیاسی دارند و اگر مخالفت یا موافقتی با نوعی از موسیقی دارند، همراه با یک دید سیاسی است. همان طور که اشاره کردم، هیچ مبنا و ملاک درست و مشخصی وجود ندارد. مثلاً صدا و سیما به عنوان یک رسانه که در واقع وظیفه اش این است که هنر را اشاعه دهد و مردم را با موسیقی آشنا کند، محدودیت های خاص خودش را دارد و افرادی که در آن سازمان هستند، تشخیص می دهند چه موسیقی خوب یا بد است. در واقع تشخیص دهنده این که فلان موسیقی حتی مجوزدار، با معیارهای اسلامی مطابقت دارد یا خیر، خودشان هستند و مسئله را به خود مردم واگذار نمی کنند. بارها آن مواقعی که ما کارهایمان را برای پخش به صدا و سیما می دادیم، با مواردی مواجه می شدیم که کارهایی اجازه پخش می گیرند که از نظر خود ما که اهل موسیقی بودیم، چندان کارهای موجهی نبودند. و در مقابل گاهی جلوی پخش کارهایی را می گرفتند که از هر جهت موجه بودند. همین دوگانگی به خوبی نشانگر این است که در این سازمان چندان مبنا و معیار درستی وجود ندارد.

اما در رابطه با وزارت ارشاد، مسئله این است که این وزارتخانه طی حدوداً ۱۵-۱۶ سال اخیر، بیش از هر چیز به این توجه می کند که در صورت مجوز دادن، سر و صدای چه کسانی درمی آید. منظور این است که خودش چندان محدودیت قائل نمی شود و بیش تر نگران این است که مثلاً علمای حوزه اعتراضی به آن موسیقی می کنند و یا فلان امام جمعه بر علیه شان صحبت می کند یا نه. در واقع معیارشان نه نوع موسیقی، که این نهادها بوده است.

می توانم به جرات بگویم که در مملکت ما هیچ وقت نظر واضح و درستی نسبت به موسیقی وجود نداشته و علت اصلی این که موسیقی در ایران آواره است هم، این است که هر مسئول و نهادی ساز خودش را می زند.

علی رغم ارائه انواع موسیقی مجوزدار در ایران، ما به خصوص از اواسط دولت اول آقای روحانی شاهد جلوگیری از اجرای کنسرت ها در شهرهای مختلف شدیم، لغو زنجیره ای کنسرت های مجوزدار موسیقی که اتفاقاً دولت موافق اجراها بود یک چالش سیاسی ایجاد کرد. به نظر شما زمینه بروز این لغوهای زنجیره ای چیست؟

می توان گفت که ۹۹ درصد برخوردهای صورت گرفته با کنسرت ها در این چند سال اخیر، سیاسی بوده و برای تخریب دولت و قدرت نمایی صورت گرفته است. به نظر من مثلاً در مشهد علت این که جلوی کنسرت ها گرفته می شود، این است که حاکمان مشهد می خواهند ثابت کنند که همه کاره هستند و علی رغم این که دولت مجوز کنسرتی را می دهد، این ما هستیم که می توانیم اجازه اجرای آن را بدهیم یا ندهیم. در سایر شهرها هم که جلوگیری از اجرای کنسرت ها، بیش تر توسط نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی صورت گرفته باز به نوعی با هدف تخریب دولت بوده است. چون آقای روحانی سعی داشت که فضا را به لحاظ هنری کمی مطلوب تر کند، دقیقاً آن ها هم روی چنین فضایی دست گذاشته اند و مثلاً با ایجاد محدودیت و جلوگیری از فعالیت های هنرمندان در عرصه موسیقی، سعی دارند این طور جلوه دهند که این دولت هم فرقی با بقیه دولت ها ندارد و چهره آن را مخدوش کنند. البته این را هم بگویم که من در این زمینه چندان هم حق را به دولت نمی دهم؛ که کم کاری، ترسیدن و محافظه کاری در بین مسئولان و مدیران دولتی هم مزید بر علت شده است.

پس شما قبول دارید که دو جبهه سیاسی در تقابل با هم موسیقی را قربانی می کنند؟

به هر حال چون موسیقی طرفدار و مخاطب زیادی دارد و در دل جوان ها جا باز کرده، هر دو جناح می توانند از آن استفاده کنند. اگر دولت بتواند به هنرمندان عرصه موسیقی فضای بیش تر و اجازه هنرنمایی بدهد، همزمان با استفاده مردم می توانند برای خودشان هم اعتبار بخرند. از طرفی اگر طرف مقابل بتواند این فضا را خراب کند، باعث عدم کسب چنین اعتباری از سوی دولت شود.

باید بگویم که من با شما موافق هستم؛ موسیقی به ابزار بسیار خوبی در دستشان تبدیل شده تا با هم بجنگند.

جناب زمان، به نظر شما لغو کنسرت ها چه تاثیری بر رشد و توسعه موسیقی در ایران می گذارد؟

تاثیر خیلی زیادی می گذارد. در حال حاضر در تمام دنیا دیگر تولید و انتشار آلبوم موسیقی، چندان درآمدزا نیست و اصلاً توجیه اقتصادی ندارد. حتی انتشار یک آلبوم جدید، به عنوان تبلیغ بیش تر برای اجراهای زنده به کار گرفته می شود. در واقع بیش ترین منبع درآمد برای یک هنرمند عرصه موسیقی برای این که به کارهای بعدی خود بپردازد و کارهایش را توسعه و گسترش بدهد، اجراهای زنده و کنسرت های او است. بنابراین لغو کنسرت ها به لحاظ معیشتی به اهالی موسیقی ضربه بزرگی وارد می کند و در توسعه کارهایشان اختلال به وجود می آورد. از طرفی، امروزه بهترین شکل ارتباط با مخاطب، اجرای زنده است. در ایران هم که می بینید استقبال فوق العاده زیادی از اجراها می شود و وقتی بعضی از هنرمندان ما ۳-۴ شب پشت سر هم دو سانس اجرا می گذارند، در هر اجرا نزدیک دو هزار نفر شرکت می کنند. همین ارقام به خوبی نشان می دهد که کنسرت تا چه حد وسیله خوبی برای پیدا کردن مخاطب و یا برقراری و حفظ ارتباط با آن ها است. و به نظر من روح هنر موسیقی و تعالی هنر موسیقی به همین اجراهای زنده وابسته است؛ به این که هنرمند بتواند در راحتی و آرامش خاطر بیاید و در مقابل مخاطبانش بایستد و هنرش را عرضه کند.

آیا برای هنرمندان عرصه موسیقی اتحادیه و یا اراده موثری برای پیگیری حقوق و خسارت هایشان وجود دارد؟

خیر، متاسفانه هیچ نهادی که بتواند به طور جدی از هنرمندان حمایت کند، وجود ندارد. چنین حمایتی، یکی از وظایف اصلی وزارت ارشاد است که این وزارتخانه هم از حمایت کردن عاجز است. وزارت ارشاد حتی به مجوزهایی که خودش داده، نمی تواند پایبند بماند و اجازه ندهد کنسرتی لغو نشود؛ در نتیجه حمایت های بیش تر اصلاً امکان پذیر نیست. جاهایی مثل خانه موسیقی و خانه هنرمندان هم بیش تر جنبه نمایشی دارند و تا به حال هیچ حرکتی به خصوص در دفاع از اهالی موسیقی انجام ندادند. این در حالی است که بسیاری از هنرمندان پیشکسوت ما به علت بیماری خانه نشین شدند و به طور جدی مشکل بیمه و درمان دارند. می توانم بگویم که هنرمندان عرصه موسیقی بسیار در مضیقه هستند و شرایطشان به نحوی است که به راحتی می توانند صدمه ببینند.

با توجه به آغاز به کار دولت دوازدهم، آیا شما این خوشبینی را دارید که این دولت در مقابل اعمال فشارهای مضاعف بر هنرمندان تدبیری بیندیشد؟

اگر بخواهند همان روال قبلی را ادامه بدهند(که این طور به نظر می رسد)، مسلماً خیر. به نظرم دولت آقای روحانی در ۴ سال اول هم در ارتباط با فرهنگ و هنر -به ویژه در ارتباط با هنر موسیقی-، نتوانست آن طور که باید و شاید عمل کند. البته من درک می کنم که شرایط برایشان سخت بود و کسانی که در مقابل دولت ایستاده بودند، تمام قدرتشان را به کار گرفته بودند. اما تصورم هم این است که اگر مدیران کارآمد و کسانی را که اهل مماشات و محافظه کاری نباشند در راس کار می گذاشت، بهتر می توانست به نتیجه برسد و یا دست کم به نتیجه نزدیک شود. از نظر من انتخاب وزرای دولت دوازدهم توسط ایشان هم متاسفانه چندان امیدوار کننده نیست؛ به خصوص در ارتباط با وزارت ارشاد، آن طور که از شرایط و قراین پیداست، خیلی بهتر از گذشته نخواهد بود.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ماهنامه خط صلح قرار دادید.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید