ماهنامه خط صلح – آیا میتوان برای هنرمندان در شرایط حساس سیاسی-اجتماعی مسئولیت خاص قائل بود؟
پیش و پس از انقلاب بهمن ۵۷ و مباحثی که پیرامون نقش هنر و ادبیات و مسئولیت آن در جامعه مطرح بود، آنچه مورد تأیید و پذیرش نیروهای انقلابی و چپ قرار گرفت، هنر متعهد نامیده شد. این دیدگاه حتی مورد قبول و پذیرش نیروهای «مکتبی» وابسته به حکومت جمهوری اسلامی نیز قرار گرفت. به خدمت گرفتهشدن هنر و ادبیات در راستای تحقق اهداف ایدئولوژیک و حکومتی زمینهساز مباحث جدیدی شد. این مباحث و گفتگوها عموماً با دفاع از هنر آزاد، هنر متعهد را به زیر پرسش کشیدند؛ به این معنی که هنر باید از هر قیدوبندی آزاد باشد. با چنین رویکردی ناگهان بخش عمدهای از روشنفکران به تئوریپردازی و تبیین چرایی هنر آزاد پرداختند.
و اینک سالهاست روشنفکران، تحلیلگران و پژوهشگران مسایل سیاسی-اجتماعی جامعهی ما در پاسخ به یک پرسش بسیار ساده و ابتدایی «نقش هنر» به گونهای سردرگم و غیرمسئولانه و منفعلانه هنر متعهد، هنر مبارز و هنر مسئول را با قیدوبندهای دولتی و حکومتی یکی ارزیابی میکنند و از آن به عنوان بهاسارتدرآمدن هنر تعبیر میفرمایند و در بهترین حالت با تکیه بر استقلال هنر آن را به مقولهای خنثی و دکوری مبدل میسازند؛ با این تصور که گویا هنر متعهد یعنی هنر در بند، هنر مقید، هنر اسیر در بند دگمها و عقاید ایدئولوژیک. عوضیگرفتن هنر متعهد و هنر مقید برخی را به سویی کشانده است که برای فارغساختن خویش از مسئولیت اجتماعی-سیاسی و عدم همدردی و همراهی با «مغضوبان حکومتها»، سرکوبشدگان و تحقیرشوندگان، هر احساس همدردی و همراهی با تودههای بهجانآمده از سوی هنر و هنرمندان را «سیاسی»شدن و مقیدشدن هنر ارزیابی کنند.
برای توضیخ و ورود تحلیلی به این بحث نگارنده مایل است اشارهای داشته باشد به جدل و دیالوگی انتقادی که سالهای پیش بین دو فیلمساز مطرح ایرانی، آقای عباس کیارستمی و بهمن قبادی رخ داد که خود نشان از دو نوع نگاه به مسئولیت و جهتگیری اجتماعی-سیاسی هنر و هنرمندان داشت.
بهمن قبادی در نامهای سرگشاده خطاب به عباس کیارستمی نوشته بود که:
«در این روزهای حساس و سرنوشتساز، چه بخواهی چه نخواهی، چه درست چه نادرست، تنها معیار شرف، عزت و افتخار همراهی با مردم و همراهینکردن با مخالفان مردم است. شما با حرفهایت ما را از اعتراضکردن در جشنوارهها و پیوستن به مردم و فیلمسازی دربارهی مشکلات اجتماعی و سیاسی نهی کردهای. مردم سکوت هنرمندان را فراموش نخواهند کرد. مردم بهترین داوران تاریخ اند.»
و آقای کیارستمی در پاسخ نوشته بود:
«فیلمهای سیاسی تاریخ مصرف مشخصی دارند. به اعتقاد من هنر باید مقداری خودش را از مقولهی سیاست جدا نگه دارد. تجربهی فیلمهای گاوراس و حکومت سرهنگها را به یاد میآورید؟ فیلمهایی که به مجرد اینکه سیستم سیاسی یونان تغییر کرد، آنها هم اعتبار خودشان را از دست دادند؟»(۱)
پاسخ پوچ آقای کیارستمی -که البته در عرصهی فیلمسازی هنرمند برجستهای بود- خود نشان از سردرگمی، بیمسئولیتی و ترس هنرمندی دارد که برای پیوستن به مردم و حمایت مستقیم از جنبشهای اعتراضی به جادهی خاکی میزند. استدلالی که در پاسخ ایشان نهفته است، در واقع فاقد ارزش علمی، تاریخی و حتی هنری است؛ چراکه اگر هنر بازتاب و بازسازی واقعیات اجتماعی در قالب فیلم و ادبیات باشد، پس در هنگام خیزش مردم، محرومیت و سرکوب آنان چه راهی را باید در پیش گرفت؟ بسیاری از آثار بزرگ، برجسته و ماندگار ادبی و هنری در همراهی با جنبشهای اعتراضی تودهها خلق شده و ماندگار شدهاند. اینکه بگوییم تاریخ مصرف آثار هنری و ادبی سیاسی مشخص است، به نظر بیان واقعیتی است که ریشه در حقیقت تاریخی آنها ندارد. هنر معترض و متعهد هرچند در همراهی با جنبشهای مقطعی تاریخی تأثیرگذارند، اما آنها همواره در مراحل مشابه تاریخی امکان بازگشت دارند و اینچنین نیست که تاریخ مصرفشان کاملاً تمام شده باشد؛ به علاوه آنچه به کار امروزمان نیاید، به چه درد فردایمان خواهد خورد؟ اتفاقاً تاریخ هنر، سینما و ادبیات سرشار از آثاری است که آنها نیز بدون آنکه اجتماعی-سیاسی باشند، تاریخ مصرف مشخصی دارند. موسیقیهای هر دوره -حتی موسیقیهای خنثی و بدون جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی- متعلق به نسل خویشند. ما به طور روزمره در مواجهی نسلهای پیش از خود متوجه میشویم که خاطرات و نوستالژیهای دوران جوانی خود را با ارجاع به آثار هنری، ورزشی و حتی ارزشی همان دوران درک میکنند و آنها را بهترین ارزیابی میکنند. نسلها به طور عام متأثر از اشخاصیاند که در دوران جوانیشان تأثیرگذار بودهاند. شما برای نمونه اگر از نسل دههی سی و چهل ایران بپرسید بهترین ورزشکار، فوتبالیست، هنرپیشه و خوانندهی تاریخ ایران کیست، آنها بدون شک سرآمدان نسل خود را بهترینها معرفی خواهند کرد. بسیاری از نسلهای پیشین موسیقیهای کنونی را نمیپسندند یا اگر هم از آنها لذت ببرند، آنها را قابلقیاس با چهرههای برجستهی نسل خود نمیدانند. مثلاً اگر از نگارنده بپرسید بهترین خوانندههای تاریخ ایران چه کسانیاند، ممکن است در جواب بگوید «فرهاد، نادر گلچین، مرضیه، الهه و چند تن دیگر». همینطور در مورد فوتبالیستها. نگارنده حسن روشن را یکی از بهترینهای تاریخ فوتبال ایران میداند، اما اگر از دههی هفتاد و هشتادیها بپرسید، ممکن است بگویند علی کریمی، علی دایی و غیره و اگر از نوجوانان امروزی بپرسید، ممکن است بگویند بهترینها سردار آزمون، علیرضا جهانبخش و غیرهاند. بگذارید مثال دیگری بزنیم. در دورهای، مثلاً در دهههای پنجاه و شصت و هفتاد میلادی سینما در سیطرهی فیلمهای وسترن-کابویی بود. آن فیلمها بسیار محبوب بودند و بزرگترین ستارههای سینمای هالیوود و اسپانیا و ایتالیا بخش عظیمی از سرمایههای خود را صرف تولید و فروش این نوع فیلمها میکردند، اما امروز دیگر این فیلمها زیاد جذاب نیستند و با ذائقهی نسل کنونی همخوانی چندانی ندارند؛ به همین دلیل هم به جای آن فیلمها، امروز فیلمهای اکشن، فضایی، کامپیوتری، انیمیشن و غیره میداندار شدهاند؛ بنا براین حتی آثار هنری غیرسیاسی نیز تاریخ مشخصی دارند و اینکه تولید فیلمهای سیاسی تاریخ مشخصی دارند، توجیهی بیش برای فرار از واقعیت موجود و اینکه هنرمند باید کنار مردم بایستد -چرا که خود عضوی از جامعه و مردم است- نیست.
همانطور که اشاره شد، موضوع مقاله بحث و جدل دو فیلمساز نیست. این بحث و جدل زمینه و مقدمهای بود برای این پرسش که هنرمند در شرایط خاص و استثنایی تاریخی قرار است چه نقشی بر عهده داشته باشد؟
هنر -در هر زمینهای- به نظر نگارنده نقشی بیش از مستندسازی آنچه که در جامعه رخ میدهد، ندارد. تمامی آثار ادبی، هنری، علمی و غیره انعکاسی از وضعیت و نیازها و پیشرفتهای جامعهاند؛ حتی داستانهای تخیلی و فانتزی نیز انعکاسی از نیازها و دستاوردهای علمی و تخیلی انسانند. اساساً اگر با نیمنگاهی فلسفی هم این مقولهها را مورد ارزیابی قرار دهیم، به جایی خواهیم رسید که محور و آغاز همهی این آثار به موجودی به نام انسان ختم می شود؛ انسان امروز -در هر دوره- و این به آن معنی است که «انسان»، تخیلات، نیازها، رنجها و تأملات فلسفی، علمی و مذهبی آن زیربنای همهی این آثار است و اگر وظیفه و کار یک هنرمند ثبت و ضبط لحظههای فراز و فرود مردم، دردها و رنجها و شادیها و غمهای آنان نباشد، پس چیست؟ آیا در هنگامه و هنگامی که جوان و پیر را سر میبرند و به شلاق میکشند، هنرمند حاضر در صحنه به بهانهی غیرسیاسیبودن باید روی خود را برگرداند و از درخت و کوه و گل و گیاه و نان و آب عکس بگیرد؟ هنرمند چگونه باید به ضبط تاریخ بپردازد و اگر تکنیک و هنر در قالب نوعی دانش سخن از وضعیت انسان میگویند و مشکلات آن، هنگام خلق حماسههای بزرگ بشری چه رسالتی باید بر عهده داشته باشند؟
و البته اگر آثار سینمایی سیاسی «تاریخ مشخصی دارند»، آیا میتوان گفت که آثار غیرسیاسی تاریخ مشخصی ندارند؟ بسیاری از آثار تاریخی سینما وجههی مشخص سیاسی نیز دارند. بسیاری از این آثار بازسازی «هنرمندانه»ایاند از آنچه در تاریخ رخ داده است. با این نگاه آیا فیلم «اسپارتاکوس» چون بازتاب واقعیت تاریخی و اعتراض «سیاسی»-طبقاتی بردگان بهجانآمده است، اگر در همان زمان خلق میشد، فاقد ارزش هنری بود و مقطعی به حساب میآمد و دارای تاریخ مصرف معین میبود؟ بسیاری از آثار سیاسی سینما اگر توانسته باشند تأثیر خود را در یک روند مقطعی تاریخی گذاشته باشند، کاری بزرگ انجام دادهاند. اتفاقاً آثار گاواراس یا آثار موسیقایی میکیس تئودوراکیس یا آثار نوشتاری نیکوس کازانتاکیس علاوه بر اثر زمانی خود هماینک از بهترین کلاسیکهای جهان نیز به شمار میروند.
ثبت لحظهها، بودن در متن آن و مستندسازی رویدادها، از جمله وظایف یک هنرمند واقعگرا است. اساساً هنرمند، چه خود بخواهد و چه نخواهد، هنگامی که در متن یک جنبش اجتماعی-سیاسی قرار میگیرد، گزینهای جز انتخاب ندارد و برای انتخاب دو راه بیشتر پیش روی او نیست: یا در کنار قدرت حاکم قرار بگیرد و در همراهی با ارزشهای آن به تبلیغ بپردازد یا در کنار مردم قرار گیرد و خواستها و مطالبات آنها را نمایندگی کند. در چنین شرایطی هر انسانی با تکیه به تخصص و توانایی خود به یاری مردم و جنبش میشتابد. یک شاعر با شعر خود، یک خواننده با موسیقی و آواز خود، یک فیلمساز با فیلم خود، یک عکاس با عکس خود و یک نقاش با اثر هنری خود. یک خبرنگار با انعکاس رویدادهای واقعی اطلاعرسانی میکند. یک ورزشکار نیز در میدانهای ورزشی پیوند خود را با مردم ابراز میدارد.
و به راستی اگر قرار باشد هنر و هنرمند پابهپای مردم گام برندارند، با مردم همراهی و همدردی نکنند، به چه کار میآیند؟ بسیاری از هنرمندان، خوانندگان و داستاننویسان در مقاطعی از تاریخ با همراهی و همدردی با مردم بسیاری از محرومیتها را به جان خریدهاند و جاودانه شدهاند. چه کسی امروز میتواند ویکتور خارا را محکوم کند که چرا برای مردم شیلی و علیه دیکتاتوری و کودتا آواز خوانده است؟ سرود «بلا چائو» در هر جنبش اجتماعی-سیاسی بازخوانی و بازتولید میشود. سرود «خلق متحد» نیز در هر زمین و زمانهای هنگام خیزش تودهها بازتاب مییابد. سرودهای انقلابی که در گوشهوکنار جهان نقشی تهییجی در جنبشهای سیاسی-اجتماعی دارند، مهر خود را بر گوشهای از تاریخ ملتها نقش میبندند. سرودهای انقلابی فلسطینی و نقشی که در مبارزات چریکی مردم فلسطین داشتند و حتی در انقلاب ۵۷ نیز بازتاب داشتند و آثار موسیقایی سازمانهای سیاسی فعال آن زمان مانند سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق به زمزمهها و ترنمهای نسل جوان دوران خود تبدیل شده بودند. بسیاری از آثار ادبی و شعری بزرگترین شاعران آن دوران در همراهی و همگامی با جنبش مردم معنا و مفهوم مییافتند. شاعران بزرگ معاصر ما، از شاملو گرفته تا اخوان ثالث و از م. آزرم گرفته تا سایه و دهها شاعر دیگر در همراهی با مردم و جنبش مردمی بزرگ شدند و هویت یافتند.
هنرمندی که میفهمد و تلاش میکند تا آگاهی، درک و همبستگی خود با مردم تحت ستم را در هنر خود انعکاس دهد، تبدیل به وجدان آگاه و بیدار جامعه میشود و به این ترتیب خود را به قطعهای از پازل حرکت اجتماعی تبدیل میکند. شاعری که به جای توصیف می و مطرب و زلف و ابروی معشوق به نان گرسنه بها میدهد و ظلم و ستم اجتماعی، طبقاتی و سیاسی را بازتاب میدهد، واقعیترین تصویربردار مسائل اجتماعی و ناهنجاریهای جامعهی خود میشود و البته این همان هنر متعهد است که برای بسیاری گرفتاری ایجاد میکند. و این دقیقاً برعکس هنر مقیدی است که به اشتباه از آن به عنوان هنر متعهد -متعهد به ایدئولوژیها و حکومتها- یاد میکنند. هنر متعهد یعنی هنر در خدمت انسان، هنر مسئول و هنر همراه و همگام با مردم. هنری که نمود «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» باشد و این با هنری که دولتها و حکومتها و ایدئولوژیهای توتالیتر به او توصیه میکنند که چگونه بیندیشد، چگونه بنویسد، چگونه خلق و بازسازی کند، از زمین تا آسمان متفاوت است.
فیلمهای گاوراس و دیگر هنرمندانی که فیلمهای سیاسی ساختند، از جمله فیلمهای «شبروی شیلی» و «نبرد الجزایر» و غیره -حتی اگر مربوط به مسائل سیاسی روز، مقطعی و موقتی هم بوده باشند- حداقل ارزشی که دارند، ثبت رویدادهای تاریخی و رنجها و مشکلات انسان معاصر است؛ همچون یک اثر ادبی-تاریخی برای نسلهای آینده در بازشناخت تاریخ نهتنها فراموش نمیشوند که ارزش هنری-تاریخی برجستهی خود را از بسیاری از آثار خنثای سینمایی متمایز میسازند. امروز نیز آثاری چون کارهای توماج صالحی یا شروین حاجیپور چون در همراهی و همگامی با جنبش سیاسی و اعتراضی کنونی قرار گرفتهاند، با استقبال اعجابآور مردم روبهرو شدهاند.
بدون نظر
نظر بگذارید