ماهنامه خط صلح – دو سال پیش رفیق جوانی پرسید چرا شما فعالان دانشجویی چپ دهه هشتاد تجربیات خودتان را برای نسل کنونی جنبش دانشجویی مکتوب نمی کنید. تنها جوابی که آن لحظه به ذهنم رسید و گفتم این بود که بقیه را نمی دانم ولی از نظر من فعالان نسل کنونی نه تنها از ما بلکه از کلیت تاریخ چپ تنها به شیوه لقمان می توانند چیزی یاد بگیرند و چون جوابی در این مایه ها داد که لقمان دیگر چه خری است، ناچار شدم اشاره کنم به حکایت سعدی در گلستان که: “لقمان را گفتند ادب از که آموختی، گفت از بی ادبان؛ هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم”، و خلاصه کردم که جنبش دانشجویی دهه نود بیش تر می تواند به شیوه ای سلبی از اشتباهات نسل پیشین یاد بگیرد و پرهیز کند تا به شکلی ایجابی از دستاوردها.
هرچند این جواب یک شوخی برای رفع مسئولیت و پایان دادن به مکالمه بیش تر نبود، اما رگه هایی از واقعیت را نیز در خود داشت؛ رگه هایی که اینک پس از آشنایی بیش تر همگان با فعالان این نسل در مراسم ۱۶ آذر سال ۱۳۹۶، پیوند خوردنش با اعتراضات سراسری دی ماه، و به ویژه پس از بازداشت پیشگیرانه شان در جریان اعتراضات بیش تر آشکار شده است.
گرایشهای سیاسی فعالان صنفی-دانشجویی دهه نود خیلی متنوع است و حداقل تا پیش از این اهمیتی هم نداشت که خود را چه بنامند. در هیچ رسانه یا بیانیه ای اعلام نکردند کمونیست یا سوسیالیست یا چپ هستند – و یکی از وجوه افتراقشان با پیشینیان هم در همین است-. اما دغدغه ها، مطالبات و نتیجه و خروجی فعالیت هایشان به وضوح چپگرایانه و در دفاع از طبقه کارگر و فرودستان بوده است؛ شعار یا آرمانی را هم نشانه نگرفتند که نتوانند از پسش بربیایند.
یکی از مهم ترین ویژگی های فعالیت سیاسی این دانشجویان که اغلب فعالان صنفی بودند، این واقعیت مهم بود که که آنان اعتراض را از شرایط عینی و مشکلات و مطالبات خودشان آغاز کردند؛ مشکلاتی که البته مختص آنان نبود و همین واقعیت آنان را به سایر گروههای فرودست پیوند میزد. در واقع اعتراض این دانشجویان از دغدغه های خودشان در محیط دانشگاه مثل افزایش شهریه و هزینه های خوابگاه و سنوات تحصیلی و کنترل دانشجویان دختر شروع می شد، ولی این پولی شدن فزاینده فضاهای آموزشی چیزی نبود که فقط در دانشگاه اتفاق افتاده باشد و نتیجه بلافصل آن چیزی بود که تحت عنوان خصوصی سازی از سال ها پیش در همه عرصه های جامعه ایران آغاز شده بود. سرمایه داران جمهوری اسلامی شروع کردند تا امتیازاتی که بخش های پیشرو انقلاب ۵۷ برای فرودستان به ارمغان آورده بود، در همه حوزهها و از جمله آموزش بازپس بگیرند. شتاب این فرایند که در مقیاس بزرگ تر به نئولیبرالیسم جهانی پیوند میخورد، در سال های پس از توافق هسته ای به اوج خود رسید و تاثیرات فاجعه بارش بیش از پیش آشکار شد. بنابراین طبیعی بود که ذهن نقاد دانشجویانی که خود از قربانیان این برنامه ها بودند، از اعتراض به موضوع به ظاهر ساده ای مثل گرانی خوابگاه، به نقد سرمایه داری برسد و این روند برای جنبش دانشجویی دهه نود به شکلی ارگانیک و قدم به قدم اتفاق افتاد.
نسل های پیشین فعالان چپ، محرک فعالیت هایش بیش از آن که شرایط عینی جامعه باشد، کتاب هایی بود که خوانده بود و سنت و تاریخ چپ در جهان و ایران را بیش تر و بهتر از شرایط واقعی ایران می شناختند. درباره دانشجویان دهه نود ماجرا برعکس بود، نه این که کتاب نخوانده باشند، ولی بیش تر شرایط عینی بود که آنان را به وادی فعالیت صنفی کشاند و البته خیلی زود هم متوجه شدند که هر امری -از جمله امر صنفی-، سیاسی است؛ به ویژه در ایران.
مشکلات معیشتی و صنفی دانشجویان در سال هایی که عوارض خصوصی سازی اقتصاد تازه داشت احساس می شد در کنار انفعال و حل شدن تشکل هایی مثل انجمن اسلامی در اصلاح طلبان و بعداً دولت روحانی و عدم جواز تشکل مستقل، دانشجویان فعال دهه نود را به سمت شوراهای صنفی سوق داد. تشکلی در مقایسه با بسیج و انجمن اسلامی غیرایدئولوژیک که مستقیماً با رای دانشجویان انتخاب می شد، قانون و مهمتر از همه بدنه دانشجویی هم به آن اعتماد داشت و از آن حمایت می کرد و سرکوب آن به راحتی فعالیت سیاسی مستقل نبود.
فعالیت این نسل تقریباً از سال ۱۳۹۲ شروع شد. نقطه شروع پیدا کردن برای یک جنبش معمولاً کار بیهوده و البته پرمناقشه ای است ولی توجه شخص من به حضور رگه های پررنگ نوعی چپگرایی و پیوند با سایر جنبش های اجتماعی و هدف گرفتن مستقیم خصوصی سازی در شوراهای صنفی دانشگاه ها، بعد از مراسم ۱۶ آذر ۱۳۹۴ و در زمستان ۹۴ جلب شد. شوراهای صنفی بیش از سی دانشگاه کشور، اسفند ۹۴ در اعتراض به کالایی شدن آموزش بیانیه ای صادر کردند که همان زمان در نشریات و خبرگزاری های داخلی ایران هم منتشر شد و تا جایی که اطلاع دارم نویسنده بیانیه هم از کسانی بود که در جریان اعتراضات دی ماه و بازداشتهای پیشگیرانه زندانی شد. این بیانیه با یادآوری سه اصل از درخشان ترین و فراموش شده ترین اصول قانون اساسی حاصل از انقلاب ۵۷ شروع می شد که خصوصیسازی کاملاً بر خلاف آن عمل می کرد؛ اصل نوزده درباره رفع هرگونه تبعیض قومی نژادی و زبانی، اصل سی ام درباره آموزش رایگان و اصل چهل و سوم درباره تامین نیازهای اساسی خوراک، پوشاک، بهداشت، و آموزش برای همه.
این بیانیه علاوه بر نقد بومی گزینی و پولی سازی دانشگاه به خصوصی سازی در آموزش متوسطه هم پرداخته بود و این که با این وضعیت مدارس غیردولتی و موسسات خصوصی کنکور، “طبقه” خاصی از جامعه امکان ورود به مدارج تحصیلی بالاتر را پیدا می کند و مناطق محروم از تحصیل بازمی مانند. اشاره ای که بلافاصله می توانست این دانشجویان را حداقل روی کاغذ به جنبش معلمان پیوند بزند که از مدت ها پیش با دغدغه های مشابهی فعال بود.
شوراهای صنفی در این بیانیه ضمن اعتراض به شکلی پیشگویانه هشدار داده بودند که ادامه این طرح ها باعث به وجود آمدن مشکلات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی بسیاری برای کشور خواهد شد که بی شک اولین جرقه های آن در دانشگاه ها دیده خواهد شد و از دولت خواسته بودند به جای شانه خالی کردن از مسئولیت های اجتماعی خود با عزمی جدی و راسخ، محرومیت زدایی از مناطق محروم را آغاز کند، حق انتخاب محل تحصیل، تمرکز زدایی از امکانات آموزشی و امکانات برابر آموزشی را به رسمیت بشناسد، گسترش وسایل تحصیلات عالی تا سرحد خودکفایی کشور را، همان گونه که در قانون اساسی آمده است، وظیفه خود بداند و از این موج ویرانگر تبعیض، خصوصی سازی و تجاری سازی آموزش جلوگیری کند.
البته این فعالیت ها از چشم دم و دستگاه امنیتی و به ویژه شعبه های دانشگاهی اش دور نماند. تعدادی از شوراهای صنفی منحل شدند یا مانع برگزاری انتخابات آن ها شدند، دانشجویان فعال در دانشگاههای مختلف احضار شدند و در واقع برخورد با این دانشجویان مدت ها قبل از بازداشت پیشگیرانه در دی ماه آغاز شده بود. اعتراضات سراسری فقط دستگاه امنیتی را با دستپاچگی در سرکوب این دانشجویان مصمم کرد.
فعالیت خستگی ناپذیر دانشجویان، تدوین آیین نامه، مقاومت در برابر پولی سازی خدمات آموزشی و سازماندهی فعالیت های صنفی به موازات احضارها و کارشکنی های نهادهای امنیتی ادامه داشت. اما شاید نقطه عطف ۱۶ آذر ۱۳۹۵ بود که دانشجویان سراسر کشور بیانیه فراگیری در اعتراض به تبعیض طبقاتی و جنسیتی در دانشگاه ها، پولی سازی فزاینده آموزش عالی و فضای امنیتی در دانشگاه ها تدوین و منتشر کردند که به امضای چهار هزار دانشجو و شورای صنفی بیش از سی دانشگاه و تعدادی از انجمن های علمی و فرهنگی دانشگاه ها رسید و باز نیمی از تدوین کنندگان این بیانیه از جمله دانشجویانی بودند که در اعتراضات سراسری دی ماه احضار یا بازداشت شدند.
دانشجویان برآمده از همین فعالیت ها بودند که در ۱۶ آذر ۱۳۹۶ و مراسم روز دانشجو به شکلی سیاسی تر در دانشگاه برنامه برگزار کردند و پیوندشان با بقیه جنبش های اجتماعی و کارگران و زنان و معلمان و زندانیان سیاسی و کولبران را فریاد زدند و در شروع اعتراضات سراسری نیز، روبروی دانشگاه تهران شعار “کارگر، دانشجو، اتحاد اتحاد” و “نان، کار، آزادی” سر دادند؛ شعارهایی نمادین که نهادهای امنیتی را در برخورد و سرکوب نهایی آنان با عنوان بازداشت پیشگیرانه مصمم کرد.
اما شوربختی برای نهادهای امنیتی این که این بازداشت ها نتوانست و نخواهد توانست از هیچ چیزی پیشگیری کند. جنبش دانشجویی دهه نود با مطالبات فرودستان پیوند خورده بود و آن لحظه تاریخی که معترضان در خیابان انقلاب و دانشجویان این سوی نرده ها شعار “نان ،کار، آزادی” و “کارگر، دانشجو، اتحاد اتحاد” سر دادند فقط جلوه بیرونی این پیوند بود. شاهد این پیوند هم این که اغلب این فعالان دانشجویی از بازداشت و بازجویی سربلند بیرون آمدند و با قدرت ناشی از این پیوند و انگیزه جاری در جامعه پس از اعتراضات سراسری تقریباً بلافاصله در قامت قهرمان به عرصه فعالیت بازگشتند.
برای آن ها و البته همه فعالان سیاسی و مدنی و کارگران و زنان همه چیز تازه شروع شده است. فضای فعالیت و لاجرم شیوه های فعالیت قبل و بعد از دی ۹۶ متفاوت خواهد بود و قطعاً جای بحث و گفتگو دارد، اما تا این جای کار این دانشجویان نه تنها از اشتباهات نسل پیشین جنبش دانشجویی، بلکه از اشتباهات کلیت تاریخ فعالیت سیاسی چپ و راست در ایران به خوبی درس گرفته و عبور کرده اند چه به شیوه لقمان و چه با ایستادن روی شانه غول ها که از اصطلاحات مورد علاقه من است و دوست دارم هر جایی بی مناسبت و با مناسبت از آن استفاده کنم؛ مخصوصاً این جا بعد از کلی تعریف از آن ها، چاره دیگری ندارم که یک حالی هم به پیشینیان بدهم. ظاهراً هگل، نیوتن یا بزرگ دیگری چیزی با این مضمون را جایی نوشته است که اگر چیزهای بیش تر و فاصله دورتری را دیده ام، با ایستادن بر شانه های غول ها بوده است. شاید این مهم ترین چیزی است که نه تنها جنبش دانشجویی، بلکه کلیت جنبش های اجتماعی باید به یاد داشته باشند و یاد بگیرند. این که روی شانه غول ها ایستاده اند و مهم تر این که نباید مرعوب این غول ها شوند و به جای ایستادن روی شانه ها، زیر پایشان له شوند. این تنها راه آموختن از تاریخ و فراروی از آن است.
بدون نظر
نظر بگذارید