خانه  > slide, سایر گروهها  >  نگاهى به از بین رفتن استقلال شبکه‌ی نمایش خانگى/ آرش چاکری

نگاهى به از بین رفتن استقلال شبکه‌ی نمایش خانگى/ آرش چاکری

ماهنامه خط صلح – اگر بخواهیم تاریخ تلوزیون ایران را بعد از سال ١٣۵٧ در یک جمله خلاصه کنیم، می‌توان نوشت: شکاف عظیم فرهنگى-هنرى میان واقعیت جامعه و برنامه‌هاى ساخته شده. شکافى که بیش‌تر خود را بین سال‌هاى ۶٨ تا ٧٨ نشان داد. جو جامعه‌ى انقلابى و پس از آن جنگ هشت ساله، باعث شده بود این شکاف تا سال ۶٨ غیر ملموس به نظر برسد.

وارد شدن دستگاه ویدئو در اواخر دهه‌ی ۶٠ و پس از آن واردات ماهواره در اوایل دهه‌ی ٧٠ که امکان دریافت چند کانال ترک و عرب و انگلیسى زبان را میسر می‌کرد، جرقه‌ی اولیه‌ى این شکاف بود و شروع شبکه‌هاى فارسى زبان در استودیوهاى کوچک و با امکانات اولیه، تیر خلاص این سیاست گذاری. دیگر، درصد قابل ملاحظه‌اى از جامعه متوجه شده بود که در حال تماشاى دروغ است.

اضافه شدن شبکه‌اى ورزشى به نام «شبکه‌ی ٣» و شبکه‌اى نیمدار به نام «شبکه‌ی ۴»، که سعى در سر و سامان دادن اتفاقات گزینش شده‌ى فرهنگى را داشت هم به داد سازمان صداوسیما نرسید. حتى شبکه‌هاى استانى هم نتوانستند بار در حال زمین خوردن صداوسیما را به دوش بکشند. صداوسیما تبدیل به سازمانى شده بود که با صرف بودجه‌هاى میلیاردى، نماد صوتى و تصویرى شکست خوردن سیاست‌هاى فرهنگى جمهورى اسلامى بود.

شاید یکى از جرقه‌هاى شروع سیستمى به نام نمایش خانگى، فروش موفق مجموعه‌ی «فرار از زندان» در اواخر دهه‌ی هشتاد بود. بعد از آن تهیه‌کننده‌هایى که با صداوسیما بر سر مسائل مالى یا ممیزى دچار اختلاف شده بودند، ترجیح دادند سریال‌ها و تولیدات خود را وارد بازار آزاد کنند. طى چند نشست و سیاست‌هاى فرهنگى پشت پرده و البته با چراغ سبز مقامات ارشد کشورى، ممیزى وزارت ارشاد و مراجع مربوطه هم تصمیم گرفتند نسبت به تولیدات شبکه‌ی نمایش خانگى با اغماض بیش‌ترى برخورد کنند. اغماضى که در اوایل کار، خود را در تفاوت فاحش دیالوگ‌ها، پوشش بازیگران و داستان نشان می‌داد. دیالوگ‌هاى شبکه‌ى نمایش خانگى در حال نزدیک شدن به زبان واقعى کوچه و خیابان بود. از احوال‌پرسى ساده بگیر تا شوخى‌هاى کلامى، همه و همه در حال تغییر بودند؛ تغییرى که از چشم تیزبین مخاطب جا نمى‌ماند.

نوع پوشش بازیگران، از رنگ‌بندى لباس‌ها تا مُد، به شدت شبیه واقعیت جامعه بود و شاید این چیزى بود که ضمیر ناخودآگاه مخاطب را لمس می‌کرد و باورپذیرى قصه را بیش‌تر.

موضوع و حتى خط روایت داستان هم دیگر آن موضوع‌هاى دم‌دستى صداوسیما که می‌شد از قسمت پنجم، ته داستانش را فهمید، نبود. شاید بهترین مثال براى این سه مورد، یکى از اولین تولیدات شبکه‌ی نمایش خانگى به نام «قلب یخى» باشد.

در قسمت دوم این نوشتار جا دارد که فارغ از جنبه‌ی فرهنگى-هنرى این تولیدات، به دو جنبه‌ی مهم اقتصادى شبکه‌ی نمایش خانگى توجه بیش‌ترى کنیم. این‌که اغلب تولیدکنندگان اثر در شبکه‌ی نمایش خانگى، فریاد ما کپى رایت نداریم و در حال ضرر دادن هستیم سر می‌دهند، دروغى عجیب و بزرگ است.

همه‌ی ما به خوبى می‌دانیم که تنها چند ساعت بعد از انتشار فیلم‌ها و سریال‌هاى شبکه‌ی نمایش خانگى، شما قادر به دانلود رایگان اثر از طریق کانال‌هاى تلگرام و واتساپ هستید و طى آمارهاى موثق، بیش از هشتاد درصد از مردم، برنامه‌ی مورد علاقه‌ی خود را از طریق دانلود رایگان نگاه می‌کنند. پس سریالى بیست قسمتى با قرارداد هشت میلیاردى بازیگران و هزینه‌ی تولید تقریبى دو میلیاردى، درآمد خود را از کجا حاصل می‌کند؟ جوابى ساده و قابل پیشبینى: اسپانسر!

اسپانسرهایى که علاوه بر پرداخت هزینه‌هاى اجاره‌ی بیلبورد شهرى -که قسمتى از درآمد دولت از شبکه‌ی نمایش خانگى محسوب می‌شود-، حاضراند بابت لوگوی یک برند مبلغى تا حدود پنج میلیارد تومان براى هر بیلبورد پرداخت کنند و پرداختى‌هاى میلیاردى جداگانه براى ثبت لوگو در اول و آخر هر محصول رسانه‌ی تصویری. برندهایى که اتفاقاً آن‌ها هم از اعتماد به صداوسیما خسته شده‌اند و به دنبال محلى قابل اطمینان‌تر و نزدیک‌تر به مخاطب می‌گردند.

اما شبکه‌ی نمایش خانگى، محل درآمد تعدادى دیگر از عوامل هنرى اعم از بازیگران و کارگردانان و تهیه کنندگان بود که می‌توان آن‌ها را به اختصار «رانده‌شدگان» نامید. کسانى که به واسطه‌ی حرفى، عملى و  یا حتى یک استورى ساده‌ی اینستاگرامى، مورد غضب حکومت و دستگاه قضا قرار گرفته‌اند.

همه‌ی ما کم و بیش با کلمه‌ی ممنوع‌التصویر، آشنایى داریم. هنرمندى که یک فیلم یا سریال بازى می‌کرد و مى‌بایست با درآمد آن، ماه‌ها و چه بسا سال‌ها زندگى می‌کرد. هنرمندى که بیمه و آتیه‌ی قابل عرضى نداشت. هنرمندى که به واسطه‌ی وجهه اجتماعى نمى‌توانست از خیلى راه‌هاى دیگر کسب درآمد کند. می‌توانم این جملات را ساعت‌ها بنویسیم و از درد قشرى از جامعه سخن بگویم که متأسفانه با برداشتى غلط و ملاک قرار دادن سطح زندگى چند سلبیریتى، در حقشان اجحاف شده است. هنرمندانى که پس از سال‌ها تلاش در عرصه‌ی هنرى، هنوز مستأجراند و با توجه به نمودارهاى رشد تورم همه جانبه در جامعه، آن‌ها نیز مانند اقشار دیگر در فشار و زحمت هستند. این رانده‌شدگان و مورد غضب قرارگرفته‌شدگان از صداوسیما، با رشد اقتصادى و رونق شبکه‌ی نمایش خانگى، جانى دوباره گرفته بودند. بسیاری از آن‌ها پس از سال‌ها دوباره جلوی دوربین رفتند؛ نه براى این‌که عطشى از دیده‌شدن داشته باشند و آمال و آرزویى برآورده کنند، که براى گذران روزمره و زنده ماندن. این دردى است که شاید هیچ حکومتى با اهل هنر روا ندانست.

چند هفته‌اى است که خبر دولتى شدن و زیر مجموعه‌ی صداوسیما قرارگرفتن شبکه‌ی نمایش خانگى، خواب از سر هنرمند و مخاطب پرانده است. هنرمندى ممنوع التصویر در سینما و صداوسیما، که این آخرین کورسوى «هنرمند غیر وابسته» را در حال خاموشى و نابودى می‌بیند و مخاطبى نگران، که کابوس تبدیل شبکه‌ی نمایش خانگى به صداوسیمایى دیگر را در سر مى‌پروراند.

البته از مورد دوم می‌توان گذشت! حتى خود مخاطب می‌تواند با این اتفاق هم کنار بیاید؛ على‌الخصوص در عصرى که از طریق فضاى مجازى و شبکه‌هاى ماهواره‌اى گسترده، قابلیت جایگزینى براى او فراهم است. اما «هنرمند غیر وابسته» در بن بستى تاریک مى‌ماند؛ میان درد گفتن و درد نگفتن، که هر کدام مصائب خود را پیش رو دارد. اگر نگویى از درون می‌سوزى و اگر بگویى از بیرون.

از واردات انحصارى خودرو بگیر تا انحصار تولید و واردات سیگار و هر جا که بویى از درآمدى سرشار باشد، جمهورى اسلامى یک پاى قضیه است. این امر یا به صورت مستقیم انجام می‌شود یا از طریق اصل فرمایشى خصوصى‌سازى که خود، نوعى حکومت در سایه است. جمهورى اسلامى پس از شکست‌هاى گسترده در اجراى اصل ۴۴ قانون اساسى (خصوصى‌سازى) این بار به سراغ مهندسى معکوس خصوصى‌سازى رفته است. اتفاقى که دودش در چشم تمامى اهل هنر خواهد رفت. وقتى روزنامه‌ی رسمى صداوسیما ، عامل بى‌حجابى و شرب خمر را سریال‌هاى شبکه‌ی نمایش خانگى معرفى کرد، باید مى‌دانستیم که براى بریدن سر این کودک نو پا، نقشه‌هاى شومى در سر دارد. دوباره ایده‌هاى ابلهانه‌ی دهه‌ی شصت از زیر خروارها خاک در پستوى وزارت ارشاد بیرون مى‌آید و یک بار دیگر تیغ سانسور، ضربه‌اى کارى به جسم نیمه جان هنر و هنرمند مستقل می‌زند.

در این میان، هنرمند مستقل یا جلاى وطن می‌کند و اوضاعى سخت را در خانه اى غریب پیش می‌گیرد یا خانه‌نشین شده و روزگارى نابسامان را تنها حق انتخاب خود می‌بیند.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید