خانه  > زندانیان  >  رنج نامه رسول حردانی پس از ۱۴ سال زندان

رنج نامه رسول حردانی پس از ۱۴ سال زندان

خبرگزاری هرانا – رسول حردانی که در سن ۱۵ سالگی در سال ۱۳۷۹ در پی یک هواپیماربایی خانوادگی بازداشت شد، اکنون بیش از ۱۴ سال است که در زندان بسر می‌برد.

این هواپیماربایی که بعد‌ها به موضوع فیلم مشهوری از کارگردان صاحب نام ایرانی (ابراهیم حاتمی‌کیا)، تبدیل شد؛ بنا به اعتراف بازداشت‌شدگان، به دلیل فقر مالی و شرایط نامناسب زندگی صورت گرفته بود.

در زیر متن کامل نامه وی را که یک نسخه از آن در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را می‌خوانید:

نامهٔ سرگشاده رسول حردانى (رنج نامهٔ رسول حردانی از زندان به منظور انعکاس و اطلاع رسانی از وضعیت زندانیان)

بنام او که اگر حکم کند همه محکومیم.

این شکایت نامهٔ من است، سرگذشت جوانی وبدبختى من است….

باز چشمی هراسان را دیده‌ام، خواب‌های بس پریشان دیده‌ام، باز می‌بینم که بر شط کارون شهرم سنگ می‌روید، از خلیج دلم آنچه می‌گویم زهذیان تب است، نالهٔ من زخم چرکین شب است، بس که خواب سنگ و آهن دیده‌ام، اینک از شب‌های زندان هم ترسیده‌ام.

بنام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست، درود بر شما مبارزان بر علیه نا‌حق و درود بر خوانندگان محترم نامهٔ سرگشادهٔ این زندانی رسول حردانی که در تاریخ ۲۳/۸/۱۳۷۹ همراه با برادرم خالد حردانی، ابو امیر و خانواده برادرم، برای یک کوچ اجباری می‌خواستیم، از ظلم و ستم که ٨ سال در خوزستان تحمل کردیم و پدرمان را در آنجا از دست دادیم از آنجا به کشوری دیگر برویم، لازم به ذکر است بنده هیچ اطلاعی از این برنامه نداشتم، ولی بعد از دقایقی از پرواز اهواز به مقصد بندر عباس متوجهٔ این برنامه شدم و وقتی برادرم را خون آلود در پیش روی خود دیدم در آن سن و با غروری که از اصالت خوزستانی‌ام داشته‌ام اختیار از دستم خارج شد و بعد از جر و بحث با مامورین که منجر به درگیری بین ما گردید و بعد از این سرنوشت برای من رقم خورد، ماه‌ها انفرادی در سلول‌های وزارت اطلاهات تحت سخت‌ترین شرایط نگهداری شدم و در آخر محکوم به ٢٢ سال حبس شدم و هر چه از قاضی شعبهٔ ٢٠ دادگاه انقلاب پرسیدم که اتهامم چیست، با نیش خندهٔ آن‌ها مواجه شدم که می‌گفت: هر موقع دندا‌‌‌نهایت ریخت و مو‌هایت سفید شد متوجه می‌شوی و حالا ١۵سال از آن روز می‌گذرد و من ١۵سال از بهتریم دوران جوانی‌ام را در زندان سپری کرده‌ام، هر چه نامه می‌نویسم یا مفقود می‌شود و یا با آن مخالفت می‌شود، چه برای اعطای مرخصی استعلاجی و چه آزادی هر چند وقت یکبار مورد معاینهٔ پزشکان قرار می‌گیرم و هر یک دارویی برایم تجویز می‌کنند، اینجانب به تمامی خوانندگان این نامه اعلام می‌دارم حاضرم من را اعدام نمایند و اعضای بدنم را به بیماران نیازمند عضو اهدا نمایم چون نمی‌خواهم چون زنده یاد اکبر محمدی‌ها در زندان کشته شوم و حتی خانواده‌ام اجازهٔ دفنم در محل تولدم را نیابند، دوست دارم در دیار خود بمیرم.

از خدای متعال می‌خواهم که هر چه زود‌تر مرا از این دنیای لعنتی خلاص کند، آرى شاید در جواب بگویید یک مرد کم نمی‌آورد، ولی نه مرد که هیچ، دیوار محکم هم، بعد از سال‌ها خراب و ویران می‌شود، نه من که به جرم برادر بودن با خالد حردانی ابومیر، باید سال‌ها و سال‌ها را بخاطر قضاوت ناحق در زندان باشم.

البته جوانی برای من نمانده و ١۵سال از بهترین ایام زندگیم را پشت می‌له‌های زندان سپری کردم. بهترین عزیزانم را در این چندسال از دست داده‌ام، چیزی دیگر از عمرم باقی نمانده است، بخصوص که مواردی همچون:

١-در سال ٨۶ قصد اجرای حکم وحشت خالد را داشتند، که در واقع تکیه‌گاه ٨برادر و ۵ خواهر را از دست می‌دادم.

٢- بهترین دوران جوانیم را که می‌توانستم مثل آقازاده‌ها بگذرانم را در زندان بودم.

٣-توانستم بعد از ١۴ سال حبس ازدواج کنم، ولی بعلت طولانی بودن حبس و دلایلی دیگر که بر علیه ما گفته می‌شود، همسرم قصد جدا شدن دارد، از بیماری که در پا‌هایم و جسمم وجود دارد و فقط دردش را می‌دانم و دلیل اصلی آنرا چندین سال است که متوجه نشده‌ام و فکر می‌کنم همه نوع داروهای مسکن را استفاده کرده‌ام برای تسکین درد‌هایم و حتی دکتر‌های متخصص زندان هم نمی‌دانند چیست؟

۶-برای درخواست مرخصی و عفو چون هرچه درخواست می‌کنم به جایی نمی‌رسد از رسانه‌های داخلی در خواست کمک کردم و گفتند در حیطهٔ خطوط قرمز ماست و نمی‌توانیم کاری انجام دهیم.

٧- هر وکیلی به دنبال پرونده ما می‌رود بعد مدتی یا بازداشت شده و یا مثل خانم نسرین ستوده و علیزاده طباطبایی که در ازاء پذیرش پروندهٔ ما مبلغی هم دریافت نکرده‌اند و یا سایرین عقب می‌کشند.

٨-ایا مگر ما که در زندان هستیم وزارت اطلاعات می‌تواند دستور بازرسی اموال شخصیمان را در نبودمان وبعد از هشت ماه هنوز وسائلم را پس نداده‌اند.

٩-در زندان درخواست کار دادم، ولی بدستور مقامات قضایی به بند عمومی و در بسته انتقالم داده‌اند و با آن مخالفت شده است و تنها به لطف مسئولین زندان از دانشگاه که در درون زندان است بهره‌مند شده‌ام و ورزش زورخانه که می‌توانیم استفاده کنیم، اوقاتم تنها زمانی خوب است که در زورخانه به ذکر انبیا و ورزش مشغولم بدلیل اینکه در بند زندانیان مالی زندانیان تنها به دنبال زد و بند و بد و بیراه پشت هم هستند. حال بگویید ایا یک مورد زندانی غریب بین این جمع تا چقدر می‌تواند تحمل داشته باشد اگر فولاد هم باشی در زندان بعد از این همه سال و پودر می‌شوی، من خواستم این است که بگویم کجائید آن کسانی که از یک زندانی دفاع کنند و مرا از دیوار‌ها و سیم خاردار‌ها نجات و بیرون بکشید، اما چشم امید من هنوز به شما یاوران است برای اینکه برایم کاری کنید و صدایم را به گوش همه برسانید و یا اینکه حکم اعدام مرا صادر کنند و با رضایت خودم تمامی اعضای بدنم را به نیازمندان اهداء کنید، تا شاید خداوند روحم را شاد و روانم را آرام کند.

رسول حردانی دانشجوی علمی کاربردی واقع در زندان اوین

کد٩٢١٢۶٠٠٣١۶٠٠٠۶

ساعت ۴ صبح در تخت خودم زندانی ابد تک و تن‌ها

٨/١٨/١٣٩٣ یا هو کن تو مدد

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید