خانه  > slide, سایر گروهها  >  از قهرمانی جهان تا داغ بی‎مهری و ترک وطن؛ گفتگو با مهتاب پارسامهر، قهرمان تیراندازی ایران

از قهرمانی جهان تا داغ بی‎مهری و ترک وطن؛ گفتگو با مهتاب پارسامهر، قهرمان تیراندازی ایران

ماهنامه خط صلح – مهتاب پارسامهر، رکورد دار ایران در رشته‌ی ورزشی تیراندازی با کمان است. این ورزشکار جوان، سوای از این‌که در مسابقات جهانی تیراندازی با کمان در سال ۲۰۱۱ موفق به کسب مدال طلا برای تیم ملی ایران شد، افتخارات و مدال‌های زیاد دیگری نیز در کارنامه‌ی ورزشی خود دارد. با این حال، وی مدتی است که به دلیل بی‌مهری مسئولان و ادامه تحصیل، ایران را ترک کرده و ساکن آمریکا شده است.

مهتاب پارسامهر در گفتگو با ماهنامه‌ی خط صلح به تفصیل از دلایل جدایی‌اش از تیم ملی و ترک وطن، و وعده‌های مسئولان می‌گوید: “آقای کریم صفایی، رئیس فدراسیون تیر و کمان، قول جوایز مختلفی را به من داده بودند: مثل سکه‌ی بهار آزادی، خودرو و سِت کامل تجهیزات تیراندازی با کمان؛ اما هیچ کدام از وعده‌هایشان عملی نشد”.

این ورزشکار موفق که هم‌چنان تیراندازی با کمان را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کند، در ایران مدت‌ها اجازه‌ی ورود به سایت آزادی برای تمرین کردن را نداشت و بارها به خاطر پوشش خود، تحت فشار مسئولان قرار گرفت.

خانم پارسامهر، با توجه به این‌که بسیاری تصور می‌کنند رشته‌ها‌ی تیراندازی و تیراندازی با کمان، ورزشی است که معمولاً مردان به آن علاقمند هستند، لطفاً بفرمایید که چطور به تیراندازی با کمان علاقمند و وارد این رشته شدید؟

من تیراندازی با کمان را در سن هجده سالگی و به طور اتفاقی شروع کردم. یعنی نه پیش‌زمینه‌ی ذهنی تیراندازی با کمان و نه تجربه‌ای داشتم؛ البته با اسلحه قبلاً تیر زده بودم ولی با کمان هیچ وقت. من همیشه علاقه داشتم که ورزش را به صورت حرفه‌ای دنبال کنم اما پیگیر گلف بودم. در رابطه با گلف، وقتی همراه خاله‌ام با مجموعه ورزشی آزادی تماس گرفتیم، خنده دار این بود که جز ما فقط یک نفر دیگر در آن زمان طرفدار یا پیگیر این ورزش بود و به همین خاطر هم برای سه نفر، کلاس تشکیل ندادند و همین شد که نتوانستم این رشته را به صورت حرفه‌ای دنبال کنم.

در تیر ماه سال ۸۶، یک برنامه‌ی تلویزیونی در شبکه‌ی خبر پخش شد که مربوط به مسابقات نوجوانان در رشته‌ی تیراندازی با کمان ریکرو و کامپوند بود. بعد از دیدن آن برنامه‌ی تلوزیونی، فکر کردم که این رشته می‌تواند برای من خوب باشد. با فدراسیون تماس گرفتم و آن‌ها به من باشگاه معرفی کردند و همین شد که من این رشته را در همان تیرماه سال ۸۶ آغاز کردم. در واقع تیراندازی با کمان را به طور اتفاقی شروع اما خیلی جدی دنبالش کردم و بعد از پنج ماه هم، کمان و تجهیزات خریدم. مسلماً در مسابقه‌های اولم مدال نمی‌آوردم ولی در اولین مسابقه‌ی کشوری که سال ۸۸ شرکت کردم، طلا گرفتم و بعد از آن روی غلتک مدال آوردن افتادم.

لطفاً کمی بیش‌تر از سوابق حرفه‌ای خودتان بگویید. بگویید چه مسیری را طی کردید تا به تیم ملی راه پیدا کردید و موفق به ثبت رکورد جهانی در رشته‌ی تیراندازی با کمان شدید؟

همان طور که گفتم سال ۸۸، در اولین مسابقه‌ی کشوری که شرکت کردم(داخل سالن، هجده متر)، توانستم مدال طلا کسب کنم. آن موقع هنوز عضو تیم ملی نبودم. بعد از آن مسابقه، فدراسیون، مسابقات جام رمضان را -که نوعی انتخابی برای بازی‌های آسیایی داخل سالن ویتنام(۲۰۰۹) بود-، برگزار کرد. من هم چون نتایج خوبی گرفته بودم، برای اردوی تیم ملی انتخاب شدم. حالا بماند که مربی‌های تیم ملی شناختی روی من نداشتند و تمایل نداشتند که در این مسابقات شرکت کنم ولی چون مدال‌های زیادی گرفته بودم و رتبه‌ام بالا بود، جایی برای تغییر اسم من وجود نداشت.

مسابقات ویتنام اولین مسابقه‌ی برون مرزی من بود؛ که توانستم در انفرادی نقره بیاورم و تیممان هم در آن‌جا طلا گرفت. چون همزمان عضو تیم ملی اصلی شده بودم، بلافاصله به مسابقات سال ۲۰۰۹ اندونزی در شهر بالی رفتیم. آن مسابقات چون در چهار مسافت برگزار می‌شد و تمرینات من در هجده متر بود، در ارنج اصلی تیم نبودم؛ ولی خوب، تیمی برنز گرفتیم و حکم آن به من هم تعلق گرفت. بعد از مسابقات اندونزی و تمام شدن اردو، نظر مربی‌های تیم این بود که کامپوند احتیاج به تمرین ندارد و بهتر است که فقط برای ریکرو که یک رشته‌ی المپیکی است، اردو برگزار شود. به همین دلیل ما در تمام طول زمستان، مکانی برای تمرین نداشتیم. شرایط خیلی سخت بود چون باید خودم می‌رفتم باشگاه پیدا می‌کردم و هزینه‌اش را پرداخت می‌کردم تا بتوانم تمرین کنم؛ اما به هر حال تمام این سختی‌ها نتایج خوبی برای من داشت.

در مسابقات جهانی استیج سال ۲۰۱۰، در استیج دوم در آنتالیا ترکیه، ارنج تیمی ما (یعنی من، ویدا حلیمیان و انسیه حاجی انزهایی)، موفق شدیم اولین نقره‌ی بانوان ایران را در کامپوند تیمی به دست بیاوریم. بعد از آن، مسابقات دانشجویان جهان در چین برگزار شد که در آن‌جا هم من در مسابقات مختلط با آقای حمزه نکویی، نقره گرفتم و تیممان نیز دوم شد.

سال ۲۰۱۰ تمام شد و طبق معمول ما در زمستان اردو نداشتیم. در مسابقات سال ۲۰۱۱، در اولین استیج کرواسی من رتبه‌ی پنجم را به دست آوردم و در استیج دوم که در ترکیه برگزار شد، موفق شدم طلای انفرادی جهان را به دست بیاورم و رنک کشور ایران هم به واسطه‌ی همین مدال، به سومی در جهان رسید. رنک خودِ من هم سومین در جهان در انفرادی شد. هم‌چنان هم رکورد ایران دست من است.

مسابقه‌ی بعدی ما قهرمانی جهان ایتالیا بود که هر دو سال یک‌بار برگزار می‌شود و به نوعی می‌توان گفت که المپیک رشته‌ی ماست. در آن‌جا من در کامپوند انفرادی چهارم شدم. مختلط هم، من و آقای امیر کاظم پور چهارم شدیم و تیمی توانستیم دوباره نقره به دست بیاوریم.

شما در ایران ورزشکار موفقی بودید و رکورد جهانی داشتید، کاپیتان تیم ملی بودید و در سال ۹۰ پرچمدار کاروان ایران در بیست و ششمین دوره‌ی رقابت‌های ورزشی دانشجویان جهان شدید. چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتید؟ در واقع در طول دوران حرفه‌ای خودتان در ایران، با چه موانع و مشکلاتی رو به رو بودید که در نهایت به فکر خروج از ایران افتادید؟

بعد از سال ۲۰۱۱ که من موفق به کسب مدال طلای جهان شدم، و بهترین سال از لحاظ حرفه‌ای برای من بود، حواشی زیادی پیش آمد. آن موقع من ۲۲ سالم بود و در نظر بگیرید که بدون تامین شدن از طرف فدراسیون یا داشتن اسپانسر و فقط با پشتیبانی خانواده‌ام تمام این موفقیت‌ها را به دست آورده بودم. تنها امکاناتی که فدراسیون برای کامپوند در اختیار ما می‌گذاشت، فقط یک بسته تیر بود. جدا از این‌که هیچ گونه امکاناتی نظیر سالن و یا خوابگاه در اختیار ما قرار نمی‌گرفت، حتی کمان هم به ما نمی‌دادند. ما ساکن شرق تهران بودیم و مثلاً برای مسابقات جام رمضان که بعد از افطار برگزار می‌شد، شب‌ها با وسیله‌ی شخصی و یا مترو و اتوبوس باید به غرب تهران و نزدیکی‌های کرج می‌رفتم. آقای کریم صفایی، رئیس فدراسیون تیر و کمان، قول جوایز مختلفی را به من داده بودند: مثل سکه‌ی بهار آزادی، خودرو و سِت کامل تجهیزات تیراندازی با کمان(که چون از آمریکا تامین می‌شود، بسیار گران قیمت است و مثلاً یک کمان –با نرخ آن زمان که دلار هزار تومان بود-، پنج میلیون تومان است)؛ اما هیچ کدام از وعده‌هایشان عملی نشد و من به خودشان هم گلایه کرده‌ام. تنها کاری که کردند این بود که من را کاپیتان تیم ملی آقایان و خانم‌ها کردند. شرایط بسیار سختی بود و حواشی این کاپیتان شدن زیاد بود. خیلی‌ها از من قدیمی‌تر بودند و توقع نداشتند یک دختر ۲۲ ساله کاپیتان باشد و به آن‌ها تذکر دهد. البته آقای صفایی به خاطر این حواشی به من روحیه می‌دادند، اما من به تمرکز احتیاج داشتم، دوست داشتم تمرین کنم و مسابقه دادن و رکورد زدن برایم اهمیت داشت. علاقه نداشتم درگیر چنین حواشی شوم. در نهایت به خاطر جوی که به وجود آمده بود، خودم برای آقای صفایی نامه نوشتم و گفتم که من دیگر نمی‌خواهم کاپیتان تیم ملی باشم.

بعد از سال ۲۰۱۱، دوران ریاست آقای صفایی در فدراسیون تمام شد. ایشان با این‌که نسبت به نتایجی که ما گرفتیم خیلی بی‌انصافی کردند، اما باید این را هم گفت که مدیریت خوبی داشتند. بعد از کنار رفتن ایشان، برخی مسائل سیاسی پیش آمد. رئیس فدراسیون جهانی تیراندازی با کمان در این قضیه دخیل شد و گفت که دولت شما در انتخاب رئیس فدراسیون رشته‌های ورزش‌های مختلف دخالت می‌کند و ما نمی‌توانیم سیاست در ورزش را قبول کنیم. سر همین مسئله ایران تحریم شد و ما به مدت دو سال نتوانستیم در هیچ مسابقه‌ی برون مرزی شرکت کنیم. من رئیس جدید، یعنی آقای محمدعلی شجاعی را، نه آن زمان و نه هیچ وقت نمی‌توانم به عنوان رئیس فدراسیون تیراندازی با کمان قبول کنم و به خودشان هم گفته‌ام. ممکن است که فکر کنند نتایج خوبی گرفتند ولی ما دیگر هیچ وقت تیم تیراندازی با کمانی را که قبل داشتیم، نخواهیم داشت. مسابقات مختلفی را هم که در کشور برگزار می‌کردند، نه آن هماهنگی و شکوه قبل را داشت و نه ورزشکاران انگیزه‌ی شرکت در آن را داشتند. به هر حال در آن دو سالی که ما تحریم بودیم، از خیلی چیزها عقب افتادیم.

تحریم تیم ایران چه زمانی و چه شد که برداشته شد؟

در سال ۲۰۱۳ تحریم ایران (به دلایلی که من در جریان نیستم)، برداشته شد اما خودِ من، مدتی به این دلیل که مربی خوبی نداشتیم، از تیم فاصله گرفتم. در آن زمان آقای دکتر کُردی که صرفاً یک تیرانداز است و تجربه‌ی مربیگری ندارد، سرمربی تیم ملی کامپوند بود. بعد از آن هم با این‌که دوباره به اردوی تیم ملی دعوت شدم، مقداری حواشی پیش آمد. مثلاً من به امکانات کمِ تیم و عدم هماهنگی‌ها، اعتراض می‌کردم و این اعتراض‌ها در کمال ناباوری منجر به شکسته شدن اعتماد بین مربی و ورزشکار شد. این مسئله تا جایی پیش رفت که من حتی اجازه‌ی ورود به سایت آزادی برای تمرین کردن هم نداشتم. طوری شده بود که من در پشت بام خانه‌ی خودمان تمریناتم را دنبال می‌کردم. در آن زمان عکس تمریناتم را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کردم تا نشان دهم به من بی‌احترامی شده، هیچ امکاناتی در اختیار قهرمان جهانشان هم قرار نمی‌دهند و این حرف‌هایی که مسئولان همیشه در تلوزیون می‌زنند، در حد یک شو است.

با این حال چند ماه بعد برای مسابقات تری‌دی تیر و کمان در آنتالیا مرا به تیم ملی دعوت کردند که در آن‌جا هم نقره گرفتم؛ این در شرایطی بود من در اردو نبودم و تجربه‌ی مسابقات تری‌دی را هم نداشتم و در واقع همان شب پرواز به من اطلاع دادند که باید همراه تیم به ترکیه بروم.

در پی همین مسائل و حواشی که خدمتتان گفتم، من تصمیم گرفتم که تمام تجهیزاتم را در ایران بفروشم و برای ادامه‌ دادن حرفه و هم‌چنین تحصیلاتم کشور را ترک کنم. همین شد که از سال ۲۰۱۵ به آمریکا آمدم.

وقتی سخن از ورزش زنان در کشوری چون ایران پیش می آید به نظر اولین محدودیت پوشش ورزشکار است. آیا پوشش و حجابی که برای شما تعیین شده بود، عاملی بود که بر دشواری پیشرفت یا فعالیت شما افزوده باشد؟ هیچ‌وقت این پوشش فرصتی را از شما سلب کرد؟

بله، مسلماً ما با این مشکلات درگیر بودیم. ببینید، داشتن پوشش در ایران یک قانون است و کسی هم با این قضیه نمی‌تواند مجادله‌ای داشته باشد؛ اما مسئله این است که وقتی وارد یک محیط ورزشی می‌شوید، نگاه‌ها به ورزشکاران زن، تبدیل به یک نوع فشار مضاعف می‌شود. مثلاً رنگ یا جنس لباس‌ها به نحوی بود که من همیشه احساس خجالت داشتم و باعث می‌شد که اعتماد به نفسم پایین بیاید. این‌ها مسائلی است که ممکن است خیلی از ورزشکاران خانم در ایران، هرگز فرصت گفتنش را پیدا نکنند.

در آن زمان مسئول ورزشکاران زن، خانمی به نام اکبرآبادی بودند که برخورد خیلی سفت و سختی روی قضیه‌ی پوشش داشت. البته پوشش اسلامی  برای ورزش ما، به نحوی حل شده است؛ منتها با توجه به این‌که تیراندازی با کمان با صورت، گونه، گردن و دست ورزشکار سروکار دارد و این قسمت‌ها نباید هیچ‌گونه پوششی داشته باشد، صورت ورزشکاران معضل می‌شود. در دوره‌ای که آقای صفایی رئیس فدراسیون ما بودند، ایشان به خاطر قدرتی که داشتند -و یا هر دلیل دیگری-، اجازه نمی‌دادند که خانم اکبر آبادی در مسائل خانم‌ها دخالتی داشته باشند. ما می‌توانستیم روسریِ باز بر سر داشته باشیم و یا از کلاه استفاده کنیم و به همین خاطر (جدا از فشارهای روانی که در مسابقه‌های مختلف با آن روبه‌رو می‌شدیم)، حقیقتاً راحت کار می‌کردیم. اما متاسفانه بعد از کنار رفتن آقای صفایی، آقای شجاعی به خانم اکبرآبادی بهای زیادی دادند و طوری شد که این خانم در فدراسیون برای ما جلسه‌ی شخصی گذاشتند و گفتند که اگر مقنعه‌ی اسلامی سر نکنیم، از اردو کنار گذاشته می‌شویم. یعنی به طور واضح تهدیدمان کردند و ‌گفتند که قدرت حذف ما را دارند. البته من چندان توجهی به گفته‌های خانم اکبرآبادی نداشتم و به خاطر همین هم بعد از آن جلسه ایشان مرا به کناری کشید و گفت: “خنده‌هایت را می‌دیدم و فکر نکن که به تو اجازه می‌دهم دوباره این کار را انجام دهی!” که من هم در صورت ایشان نگاه کردم و گفتم: “شما هیچ کاری نمی‌توانید انجام دهید!”

یک ورزشکار باید راحت بتواند فعالیتش را انجام دهد و آرامش و تمرکز داشته باشد، نه این‌که چنین حواشی بی موردی برایش درست کنند. البته حجاب برای ما مانع نشد، اما اگر من و یا سایر ورزشکاران خانم توانستیم موفقیتی به دست بیاوریم، واقعاً کار راحتی نبوده. آقایانی که می‌نشینند برای حجاب خانم‌های ایرانی برنامه‌ریزی می‌کنند، بعید می‌دانم که خودشان بتوانند حتی یک ساعت در گرمای تابستان با چنین حجابی در زمین ورزش یا حتی خیابان کنار بیایند.

چرا هنوز هم مردان ورزشکار، راحت‌تر از زنان ورزشکار در ایران، مشکلاتشان را به زبان می‌آوردند؟ آیا این مسئله را بیش‌تر به حساسیت‌های موجود حول ورزش زنان مرتبط می‌دانید و یا عدم توجه شایسته‌ی رسانه‌ها به زنان ورزشکار؟

مسلماً دلیل اصلی رسانه‌ها هستند و جوی که وجود دارد. ببینید مثلاً هیچ وقت عکس یک ورزشکار خانم را روی صفحه‌ی اول روزنامه‌ها و مجلات نمی‌زنند؛ یا اخبار بانوان که از تلوزیون پخش می‌شود، هیچ تصاویر واضحی ندارد. همه‌ی موفقیت‌های خانم‌ها در کشور موقتی است؛ موقعی که طلا می‌آوردند، خبرشان در فیسبوک و اینستاگرام و و برخی رسانه‌ها پخش می‌شود و تمام. ولی یک ورزشکار آقا را تصور کنید؛ وقتی که طلا می‌گیرد بت می‌شود، در تبلیغات و بیلبوردهای ورزشی اسمش می‌آید و نه تنها عکس او روی جلد روزنامه‌ها و مجلات می‌آید که تا مدت‌ها در موردش مقاله می‌نویسند. ورزشکاران زن متاسفانه از چنین حمایت‌هایی برخوردار نیستند و من واقعاً متوجه نمی‌شوم چرا تصویر یک خانم ورزشکار که با حجاب کامل هم مسابقه می‌دهد (آن هم در ورزش ما که خودشان می‌گویند به علت نداشتن تحرک زیاد، مشکل‌ساز نیست) نباید از تلوزیون پخش شود؟ یا چرا مثلاً در حالی‌که لباس فوتبالیست‌های خانم را خودشان طراحی می‌کنند، ۹۰ دقیقه مسابقه‌شان نباید پخش شود؟

این‌ها همه مسائلی است که نشان دهنده‌ی کم‌توجهی رسانه‌ها نسبت به ورزش زنان است. البته برخورد رسانه‌ها، به مدیریت افراد هم بستگی دارد. در مورد رشته‌ی خودم، وقتی که آقای صفایی رئیس فدراسیون بود، مسابقات لیگ به طور کامل از تلوزیون پخش می‌شد. در واقع ایشان اصرار داشتند که مسابقات ما هم باید پخش شود و هیچ فرقی بین خانم‌ها و آقایان نمی‌گذاشتند. برای همین هم می‌گویم که در دوره‌ی ریاست ایشان رشته‌ی ما خیلی موفق‌تر بود.

آیا موانع فرهنگی و عدم آگاهی و اقبال عمومی نسبت به ورزش زنان(نسبت به ورزش مردان) را می‌توان یکی از موانع توسعه‌ی ورزش زنان در ایران به شمار آورد؟

من فکر می‌کنم جامعه‌ی ایران، هنوز جامعه‌ای با طرز فکر سنتی است. زمانی‌که مربیگری تیم نوجوانان و جوانان تهران را بر عهده داشتم، متوجه خیلی استعدادها شدم اما در عین حال می‌دیدم که خانواده‌ها محدودیت‌های زیادی برایشان به وجود می‌آورند. مثلاً می‌گفتند چرا دختر من هر شب تا ساعت هشت باید در باشگاه ورزشی باشد؟ این در شرایطی بود که من بارها این مسئله را که باشگاه(باشگاه نیروی دریایی که من در آن‌جا کار می‌کردم) ساعت را از چهار بعدازظهر تنظیم کرده، توضیح داده بودم. و این‌که تیر اندازی با کمان ورزشی است که شما باید حتماً هر روز حداقل سه ساعت تمرین داشته باشید و یک ساعت تمرین کافی نیست. اما بی‌فایده بود و اجازه نمی‌دادند که دخترشان در آن زمان به باشگاه بیاید. این نمونه‌ای بود که خودم شاهد آن بودم؛ رشته‌های دیگر هم به همین شکل. این سنتی بودن مردم، اجازه نمی‌دهد که ورزش خانم‌ها خیلی پیشرفت کند.

در حال حاضر که ساکن آمریکا هستید، با چه چالش‌هایی مواجهید و اهداف و برنامه‌هایتان برای آینده‌ چیست؟

خوب، به هر حال زندگی در این‌جا خیلی سخت است؛ خصوصاً که من، تنها زندگی می‌کنم و همزمان هم درس می‌خوانم و هم کار می‌کنم. با این حال من ورزش را هم به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کنم و حتی در مسابقات قهرمانی جورجیا(Georgia Championship) شرکت کردم و طلا گرفتم. هم‌چنین در مسابقات قهرمانی ملی داخل سالن آمریکا(National Indoor Championships USA) در سال ۲۰۱۷، نفر پنجم کل آمریکا شدم. برای من خیلی ارزش دارد که بتوانم ورزشم را در این‌جا هم دنبال کنم و هدف خودم را هم ورود به تیم ملی آمریکا در نظر گرفتم. البته در حال حاضر بیش‌تر وقت من صرف کار کردن می‌شود و به همین خاطر در تلاش هستم که بتوانم اسپانسر پیدا کنم. اگر بتوانم حمایت اسپانسر را داشته باشم،  هم تمرکزم بیش‌تر می‌شود و هم تمریناتم را به شکل منظم‌تری دنبال می‌کنم. برای رسیدن به هدفم، من باید هر روز ۴-۵ ساعت تیر بزنم.

در پایان اگر نکته‌ی خاصی مد نظرتان است، بفرمایید.

امیدوارم سختی‌هایی که من کشیدم، برای دخترهای جدیدی که در ایران به تازگی به رشته‌ی تیراندازی با کمان آمدند، پیش نیاید و آن‌ها و سایر دوستانم همیشه مایه‌ی افتخار ما باشند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید