خانه  > slide, سایر گروهها, کارگران  >  تفاوت معنادار سوگواری برای قربانیان اسکله‌ی رجایی بندرعباس؛ گفتگو با غلامرضا جمشیدیها/ علی کلائی

تفاوت معنادار سوگواری برای قربانیان اسکله‌ی رجایی بندرعباس؛ گفتگو با غلامرضا جمشیدیها/ علی کلائی

ماهنامه خط صلح – گزارشی، پانزده روز پس از فاجعه، از حلقه‌های عزاداران می‌گوید و از کارگران باشناسنامه و بی‌شناسنامه‌ای که در فاجعه‌ی انفجار اسکله‌ی رجایی بندرعباس کشته شدند. از کارگرانی که برای لقمه‌ای نان، از دیوار وارد اسکله می‌شدند و اسکله‌ای که پر بوده از نیروهای کاری که نه شناسنامه داشتند و نه مجوزی برای کار. (۱) رانندگان کامیون، کارکنان و خلاصه هرکه در آن‌زمان در آن محل بود و حال کشته شده‌اند. پیکرهایی که بعضاً قابل شناسایی نیستند و بندرعباسی که هنوز واقعیت‌های زیادی برای گفتن دارد. در چنین وضعیتی، صداوسیما، پس از حادثه، از گذاشتن نوار مشکی در کادر تصویرش دریغ کرد و به پخش برنامه‌ی طنز پرداخت. نه‌تنها صداوسیما، که گویی بدنه‌ی مردم هم در امر سوگواری برای اسکله‌ی بندر رجایی، در عمل و رسانه، واکنشی متفاوت نسبت به فجایع دیگر –مثل متروپل آبادان و یا پلاسکوی تهران— نشان دادند. تفاوتی معنادار که ماهنامه‌ی خط صلح را بر آن داشت که در گفتگو با دکتر غلامرضا جمشیدیها، معاونت پیشین فرهنگی و رئیس پیشین دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران، آن را واکاوی کند. واکاوی‌ای که پاسخ اولیه‌ی دکتر جمشیدیها به پرسش خط صلح در خصوص معناداری سوگواری جامعه‌ی ایران در مواجهه با فاجعه‌ی اسکله‌ی بندر رجایی را به‌همراه داشت. پاسخی که نفی صریح این معناداری بود. این جامعه‌شناس، در خصوص دلایل این تفاوت به خط صلح گفت که به باور او، اطلاعات کامل به مردم نرسیده و اطلاع‌رسانی خرد خرد بوده است. هم‌چنین فضای جامعه، درگیر مسایل دیگری بود و همین عوامل و مسائلی دیگر موجب شد که این تفاوت معنادار سوگواری ایجاد شود.

به باور این جامعه‌شناس، فاجعه‌ی بندر رجایی، حساسیت کل جامعه‌ی ایران را برانگیخته نکرد. یعنی جامعه نوعی تلقی عادی بودن از این فاجعه داشت و یا عناصر دیگری در آن دخالت داشته ‌است. این سخنان را در وضعیتی می‌توان فهمید که جامعه‌ی ایران در سال‌های اخیر با فجایعی گوناگون مواجه بوده‌ است؛ از فاجعه‌ی متروپل آبادان تا پلاسکوی تهران و حوادثی که گاه‌گاه، جان هم‌وطنانمان را می‌ستاند. در واقع به‌نظر می‌رسد که این استاد بازنشسته‌ی کشور، به این عادی‌شدگی اشاره کرده است. دکتر جمشیدیها هم‌چنین در پاسخ به پرسشی در خصوص نبود همدلی ملی در خصوص این فاجعه گفت که دولت باید بیش‌تر از آن‌چه انجام داده، عمل می‌کرد. یعنی نهاد رسمی باید بیش از آن‌چه کرد انجام می‌داد که مردم هم به این فضا ملحق شوند. این استاد بازنشسته‌ی دانشگاه هم‌چنین توجه مردم به موضوع دیگری چون مذاکرات میان ایران و آمریکا را هم دخیل می‌بیند و به خط صلح می‌گوید که مردم بیش‌تر درگیر مسایل مذاکره با آمریکا بودند.

سخن دکتر جمشیدیها و اشاره‌ی او به مذاکرات و درگیری معیشت عمومی با مذاکرات، قابل درک است. در وضعیتی که معیشت عمومی و قیمت‌های ارز و طلا به مذاکرات گره خورده است، با هر تحولی در مذاکرات و هر سخن جدید، قیمت‌ها نوسان می‌یابد، شاید طبیعی به‌نظر می‌رسد که مردم به نسبت فجایعی که در کشور به‌وجود می‌آید، به وضعیت معیشت هر روزه‌ی خود بیش‌تر توجه ‌کنند. البته شاید از وجهی دیگر بتوان به این سخن نقدی هم وارد کرد. مردم ایران در مسئله‌ی اهدای خون به آسیب‌دیدگان فاجعه‌ی اسکله‌ی رجایی بندرعباس، حضور شایانی از خود نشان دادند. تا جایی‌که در آخرین روزهای هفته‌ی اول اردیبهشت ۱۴۰۴، سازمان انتقال خون اعلام کرد که «ذخایر خون در حال حاضر نیاز مجروحان سانحه‌ی بندر رجایی را تامین می‌کند و از مردم، خصوصاً در استان تهران، خواست تا اهدای خون را به روزهای دیگر موکول کنند». (۲) همین نکته هم می‌تواند نشان از این باشد که حضور مردم در نشان دادن حمایت خود از هم‌وطنان آسیب‌دیده‌شان کم نبوده است.

نقد اصلی در گفتگوی ماهنامه‌ی خط صلح با دکتر جمشیدیها، متوجه دولت و مدیران جامعه است. این استاد بازنشسته‌ی دانشگاه به خط صلح گفت که خود او هر شب، حداقل یک‌بار بیننده‌ی اخبار رسمی است و اما در قیاس با پلاسکو و متروپل، دولت کم‌تر دعوت به مراسمی کرده ‌است. البته شایان ذکر است که دولت روز شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ را به‌دلیل این فاجعه، عزای عمومی اعلام کرد. اما به‌نظر می‌رسد، تا آن‌جا که باید و تا آن‌جا که شهروندانی مثل دکتر جمشیدیها انتظار داشتند، در خصوص این فاجعه واکنش نشان نداده است. دکتر جمشیدیها در بخش‌های مختلفی از گفتگوی خود با خط صلح، به این امر، یعنی کم بودن و یا عدم انجام این کار توسط دولت، اشاره کرده است.

قربانیان این فاجعه هم بسیار بودند. از کارگران و راننده‌های کامیون گرفته تا کسانی‌که در آن‌جا کار می‌کردند و تا کارگران بی‌شناسنامه‌ای که در جریان فاجعه کشته شدند. مفقودینی که در خصوص آن‌ها مسئولان و رسانه‌ها می‌گویند بعضی اجساد چنان سوخته‌اند که ممکن است هیچ اثری از آن‌ها پیدا نشود. آن‌ها از اصطلاح «تصعید» برای این قربانیان استفاده می‌کنند. اصطلاحی که برخی کاربران در شبکه‌های مجازی آن‌را ابزاری برای کنترل خبر معرفی کرده‌اند. (۳) رئیس پیشین دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران در همین خصوص و در پاسخ به پرسشی در مورد تفاوت و تبعیض نسبت به کارگران و زحمت‌کشانی که در جریان فاجعه کشته شدند، گفت که باید برای کارگران اهمیت بیش‌تری قایل می‌شدند. به گفته‌ی دکتر جمشیدیها، این تبعیض ممکن است که به روانشناسی حاکمان بازگردد. مسئولیت جامعه با دولت است و اگر این تبعیض رخ داده است، خود دولت علاقمند بوده که کاری در این خصوص نکند. این استاد بازنشسته به خط صلح گفت که باید از خود دولت پرسید که چرا کاری نکرده و باید پرسید که آیا این به‌معنای عدم توجه به کارگر نیست؟

اما این فاجعه از وجهی دیگر نیز قابل تحلیل است. دکتر جمشیدیها در مهر ۱۳۹۶ در گفتگویی، این بحث را مطرح کرده بود که از درون مناسک عاشورا و عزاداری آن، جنبش‌های اجتماعی بیرون می‌آیند. با توجه به همین اظهار نظر، خط صلح از او پرسید که آیا این سخن صرفاً مربوط به حادثه‌ی عاشور است و یا فجایع کوچک و بزرگ دیگری که زندگی مردمان عصر ما را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهند، می‌توانند در جامعه ایجاد جنب و جوش کند و به جنبشی در جامعه منجر شوند؟ دکتر جمشیدیها در پاسخ به این پرسش، ضمن اشاره به تجربه‌ی خود در سال‌های انقلاب بهمن ۵۷ گفت که در آن دوران، سخنرانان با طرح بحث خود و طرح مسئله و مرتبط‌کردن حوادث به حافظه‌ی مذهبی مردم، یعنی قضیه‌ی عاشورا، بر مردم تاثیر می‌گذاشتند. این استاد بازنشسته در پاسخ به این پرسش که آیا به باور او رسانه‌ها، در این‌جا همان سخنرانان، کوتاهی کرده‌اند؟ گفت که بله و رسانه‌ها هم کوتاهی کرده و آن‌چنان که باید عمل نکرده‌اند. البته امکان بحث با دکتر جمشیدیها ممکن نشد که از ایشان پرسیده شود که با توجه به فضای امنیتی حاکم بر فاجعه‌ی بندرعباس و فشار سنگین سانسور بر رسانه‌های داخل کشور، چطور می‌توان از رسانه‌های داخلی چنین انتظاری داشت؟

دکتر جمشیدیها هم‌چنین در خصوص استفاده از اصطلاحاتی چون «تصعید شدن» برای افراد مفقود و این پرسش که این اصطلاح و برخورد در چهارچوب ادبیات قدرت به چه معناست؟ گفت که این نوع ادبیات نشان از بی‌توجهی و عدم مسئولیت‌پذیری دارد. این استاد بازنشسته‌ی دانشگاه هم‌چنین افزود که به باور او این فاجعه، وجهه‌ی ملی نیافته و در سطح منطقه‌ای باقی مانده است. البته این جامعه‌شناس این فرضیه که جامعه در برابر فاجعه بی‌حس شده را رد کرد و باز تاکید نمود که باید حکومتی‌ها به میدان بیایند تا جامعه واکنش نشان بدهد.

فاجعه‌ی بندر رجایی در شهر بندرعباس هم‌چنان داغی تازه است و هم‌چنان سوگواران این فاجعه در پی عزیزان از دست رفته‌ی خود می‌گردند و هم‌چنان ناظران پیگیرند تا بدانند که چرا چنین فاجعه‌ای رخ داده است. به تعبیر دکتر جمشیدیها، هنوز معلوم نیست که این فاجعه، انفجاری سیاسی بوده و یا یک انفجار عادی. اما این فاجعه می‌تواند زنگ خطر دیگری را برای اهل تدقیق به‌صدا در آورد و آن واکنش جامعه در برابر این فاجعه است. گرچه به باور تحلیل‌گرانی چون او، این دولت و مدیریت جامعه است که باید جامعه را به صحنه بیاورد، اما نباید از نقش جامعه‌ی مدنی و نیروهای آن غافل شد. پرسش این‌جاست که نیروهای متشکل جامعه‌ی مدنی در مواجهه با این فاجعه در چه سطحی عمل کردند؟ آیا اصولاً حضوری داشتند و آیا اصولاً –با توجه به حجم سنگین سرکوب حکومت و امنیتی‌شدن چنین فجایعی— امکان حضور در چنین صحنه‌هایی را دارند؟ گفتگوی من در ماهنامه‌ی خط صلح با دکتر غلامرضا جمشیدیها کوتاه بود. اما شاید زمانی باشد که دیگر تحلیل‌گران اجتماعی به میدان بیایند و به پرسش‌های بسیار در این عرصه پاسخ بدهند، تا از میان این پاسخ‌ها، بتوان راهی برای آینده یافت.

پانوشت‌ها:
۱- حامدی، نیلوفر، گزارش میدانی «شرق» ۱۵ روز پس از انفجار در بندرعباس، از قبرستان و عزادارانش، کارگران سردرگم و بیکار و شهری که زنده نشده، از بندر تا «باغو»، روزنامه‌ی شرق، ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴.
۲- ذخایر خون برای مجروحان حادثه‌ی بندر شهید رجایی کافی است، خبرگزاری برنا، ۶ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴.
۳- تقی‌زاده، فرن، «نان به قیمت جان»، قربانیان انفجار اسکله‌ی رجایی که شاید هرگز پیدا نشوند، بی‌بی‌سی فارسی، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید