ماهنامه خط صلح – در ایران، فالگیری و دعانویسی از دیرباز وجود داشته است، اما این پدیده در سالهای اخیر بهطور بسیار فزایندهای، نهتنها در میان اقشار کمسواد، بلکه در سطوح بالای اجتماعی و همچنین سیاستمداران، رواج یافته است. این پدیده، که به اعتقاد بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران حوزهی علوم اجتماعی، ریشه در ناامنی روانی و اجتماعی دارد، به ابزار سوئاستفادهگران برای کنترل افکار عمومی و توجیه شکستهای سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است. گسترش خرافات در نهادهای تصمیمگیری، باعث تضعیف عقلانیت و ناکارآمدی مدیریتی میشود. از سوی دیگر، وابستگی مردم به این باورها، فردگرایی و مسئولیتپذیری را کاهش داده و فساد را تقویت میکند.
برای بررسی بیشتر این موضوع با «کاوه طالبم»، پژوهشگر مطالعات اجتماعی و عضو هیات تحریریهی «انجمن روانشناسی تکاملی» در زمینهی انسانشناسی و علوم اجتماعی به بحث و گفتوگو پرداختهایم. این پژوهشگر معتقد است، تا زمانی که شکاف میان ابزارهای مدرن و تفکر سنتی پر نشود، باور به خرافات ادامه خواهند داشت و فال و دعا نه به شیوهی سنتی، که در شکلهای مدرن، اندیشهی جامعه را در برخواهد گرفت. این نویسنده، به ریشههای این باور اشاره میکند و میگوید: در گذشته، جوامع برای «پیشبینی آینده» و «یافتن راهحلهای مشکلات» از طالعبینی، استخاره و دعانویسی استفاده میکردند. اما در دورانی که علم و دادههای تجربی در دسترس است، این روشها کارکرد خود را از دست دادهاند. او در پاسخ به این سوال که چرا در دنیای مدرن، همچنان برخی از مردم به شیوههای سنتی و خرافی پناه میبرند، اینگونه میگوید: «پاسخ را باید در عوامل اجتماعی و روانشناختی جستوجو کرد. بسیاری از افراد، مخصوصاً در شرایط بحران اقتصادی یا مشکلات شخصی، بهدنبال راهحلی سریع و ساده هستند.» این محقق پس از اشاره به دلایل روانشناختی، دلیل دیگر را در بستر مسایل اجتماعی معرفی میکند و میگوید: «یکی از مهمترین عوامل، ناپایداری اقتصادی و اجتماعی است.»
مشروح گفتوگوی خط صلح با کاوه طالبم را در ادامه میخوانید.
بهنظر شما، چرا فالگیری و دعانویسی در جامعهی ایران همچنان طرفدار دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، باید نگاه عمیقتری به ریشههای تاریخی و روانی-اجتماعی این پدیده داشته باشیم. انسان در طول تاریخ، جهان را از دو منظر متفاوت تفسیر کرده است: «لوگوس»، یعنی تفکر عقلانی و علمی که بهدنبال علتهای طبیعی و منطقی برای پدیدهها است. و «میتوس»، یعنی تفسیر ماورایی که مشکلات را به نیروهای غیبی، طلسمها یا سرنوشت نسبت میدهد. در جوامع مدرن، جهانبینی علمی و عقلانی، جایگزین خرافات شده است. اما در جوامعی که هنوز تفکر میتوس در آنها زنده است، افراد مشکلات شخصی و اجتماعی خود را نه نتیجهی تصمیمات، شرایط اقتصادی، یا روانشناسی، بلکه حاصل نیروهای ناشناخته و غیبی میدانند. فالگیری و دعانویسی دقیقاً در این نقطه معنا پیدا میکنند، بهعنوان بازماندهی تفکر پیشامدرن.
چرا مردم به این باورها نیاز دارند؟
فراتر از تاریخ، این باورها یک پاسخ روانشناختی به اضطراب و تنشهای زندگیاند. انسانها در مواجهه با بحرانها و بنبستها، نیازمند حس کنترل بر زندگی خود هستند. وقتی روشهای عقلانی و علمی نتوانند این حس کنترل را ایجاد کنند –یا افراد راهی به آنها نداشته باشند— بهسمت فال و دعا کشیده میشوند. اینها نوعی مکانیزم تخلیهی اضطراب هستند که فرد را از مسئولیت تحلیل و تصمیمگیری خلاص کرده و راهحل را به دستان نیروهای نامرئی میسپارند.
ضمناً، ابعاد مادی دوران مدرن وارد شده، مثل جاده، پل، گوشی هوشمند اما ابعاد غیرمادی آن به همان نسبت وارد نشده است. ابعاد غیر مادی میتواند جنبههای روانشناختی و جامعهشناختی، تربیتی و آموزشی داشته باشد. مردم گوشیهای هوشمند دارند (یعنی ابزار مدرن وارد شده) ولی در اینترنت بهدنبال فال و طلسم (تفکر پیشامدرن) میگردند. در مدارس، فیزیک و شیمی تدریس میشود، اما روش علمی و تفکر انتقادی آموزش داده نمیشود. در نتیجه، بسیاری از افراد در مواجهه با مشکلات، بهجای تحلیل منطقی، همچنان به راهحلهای ماورایی متوسل میشوند. تا زمانی که شکاف میان ابزارهای مدرن و تفکر سنتی پر نشود، این باورها ادامه خواهند داشت و فال و دعا نهتنها باقی خواهند ماند، بلکه در قالبهای جدیدی (مثلاً طالعبینی دیجیتال و فالهای آنلاین) خود را با عصر مدرن تطبیق خواهند داد.
آیا این پدیده در سالهای اخیر افزایش یافته است؟ اگر بله، چه عواملی در این روند موثر بودهاند؟
جواب مثبت است و من میتوانم به چهار عامل اشاره کنم.
اول اینکه نظام آموزشی ایران، بهجای تربیت تفکر انتقادی، بر حفظکردن اطلاعات تاکید دارد. دانشآموزان نمیآموزند چگونه بین ادعاهای علمی و باورهای غیرعقلانی تمایز قائل شوند. این کمبود، همراه با نبود آموزش حل مسئله، باعث میشود افراد در مواجهه با بحرانها به فالگیران و دعانویسان پناه ببرند. زنان تحصیلکردهای که به این روشها روی میآورند، نه قربانی جهل، بلکه محصول یک سیستم آموزشی ناکارآمدند که دانش بدون تفکر را بازتولید کرده است.
به علاوه، ایران فناوری مدرن را پذیرفته، اما مدرنیتهی فکری را نه. افراد ممکن است با اینترنت فال بگیرند، اما هنوز به دعا برای حل مشکلات اقتصادی باور داشته باشند. معنویت مدرن و خودآگاهی فلسفی جایگزین نشدهاند، بنابراین افراد همچنان برای یافتن پاسخ، به نسخههای سنتی و خرافی آن روی میآورند. نظام رسمی، علم را تبلیغ میکند، اما خرد علمی را درونی نکرده است.
بحران اقتصادی و فرار از ناامنی اجتماعی سومین عامل است. افزایش بیکاری، تورم و استرس اجتماعی باعث شده مردم برای کاهش اضطراب، به توهم کنترل بر آینده، پناه ببرند. درحالیکه روانشناسی علمی در ایران، گران، غیرقابلدسترس و نهادینه نشده است، فالگیری و دعانویسی بهعنوان رواندرمانی عامیانه و ارزان جایگزین شدهاند.
رسانههای جدید و بازتولید خرافات در فضای دیجیتال هم عامل دیگری است. فالگیری و دعانویسی در شبکههای اجتماعی رشد انفجاری داشتهاند. فضای مجازی بهجای ترویج آگاهی، حبابهای اطلاعاتی ساخته که افراد را در باورهای خرافی خود غرق میکند. بهجای شک و نقد، الگوریتمها تایید را تغذیه میکنند و وابستگی را افزایش میدهند.
حالا چگونه این چرخه را بشکنیم؟ با «اصلاح نظام آموزشی، آموزش تفکر انتقادی و روش علمی»، «ایجاد جایگزینهای مدرن برای پاسخ به بحرانهای معنوی»، «دسترسی گسترده و ارزان به روانشناسی علمی» و «کنترل تبلیغات خرافی در فضای مجازی».
تا زمانی که خرد علمی جایگزین خرافه نشود، فالگیری و دعانویسی نهتنها باقی میماند، بلکه رشد میکند.
از نظر شما، فالگیری و دعانویسی را باید نوعی خرافه دانست یا اینکه میتوان آنرا در چارچوب فرهنگ و سنتهای ایرانی بررسی کرد؟
فالگیری و دعانویسی یک پدیدهی چندوجهی است که نمیتوان آنرا صرفاً در دستهی خرافات یا سنتهای فرهنگی قرار داد. این مسئله، هم ریشههای تاریخی دارد و هم متاثر از شرایط اجتماعی و روانشناختی امروز است. از یک طرف، در گذشته، جوامع برای پیشبینی آینده و یافتن راهحلهای مشکلاتشان از روشهایی مثل طالعبینی، استخاره و دعانویسی استفاده میکردند. در دورانی که علم و دادههای تجربی در دسترس نبود، این روشها تا حدی کارکرد راهنمایی داشتند، اما مسئله اینجا است که بسیاری از این باورها، بدون اینکه متناسب با دنیای امروز تحول پیدا کنند، هنوز در جامعه حضور دارند. از طرف دیگر، امروز که در دنیایی با پیشرفتهای علمی و اطلاعات گسترده زندگی میکنیم، چرا هنوز این روشها رواج دارند؟ پاسخ را باید در عوامل اجتماعی و روانشناختی جستوجو کرد. بسیاری از افراد، مخصوصاً در شرایط بحران اقتصادی یا مشکلات شخصی، بهدنبال راهحلی سریع و ساده هستند. فالگیری و دعانویسی، یک پاسخ فوری ارائه میدهد که شاید از نظر علمی پایهای نداشته باشد، اما از نظر احساسی فرد را آرام میکند. حالا سوال این است که آیا این پدیده به افراد کمک میکند یا آنها را در یک چرخهی وابستگی نگه میدارد؟ اینجا باید منتقدانه نگاه کنیم. فالگیری بهجای اینکه افراد را تشویق کند تا دلایل واقعی مشکلات را بررسی کنند، آنها را بهسمت پاسخهایی غیرواقعی و سادهشده سوق میدهد. مثلاً بهجای بررسی علت واقعی شکست یک کسبوکار، فرد ممکن است فکر کند که «چشمزخم» یا «انرژی منفی» عامل آن بوده است. در این حالت، بهجای پیدا کردن یک راهحل عملی، ذهن فرد درگیر یک چرخهی جدید از مراجعه به فالگیران و دعانویسان میشود.
پس آیا فالگیری و دعانویسی یک سنت فرهنگی است؟ در جواب باید گفت، بله؛ از نظر تاریخی و فرهنگی بخشی از گذشتهی ما بوده. اما آیا هنوز هم میتواند پاسخگوی نیازهای امروز باشد؟ نه؛ چون ما امروز ابزارهای علمی و عقلانی بهتری برای حل مشکلات داریم. و آیا این پدیده یک خرافه است؟ از نظر علمی، بله؛ چون هیچگونه پایهی تجربی و اثباتشدهای ندارد. اما صرفاً برچسب «خرافه»زدن به آن کمکی به حل مسئله نمیکند. بهتر است ریشههای اجتماعی و روانشناختی این پدیده را درک کنیم و برای آن جایگزینهای عقلانی و مفید ارائه دهیم. در نهایت، باید درک کنیم که این پدیده، بیشتر از آنکه یک مسئلهی فرهنگی باشد، یک نشانهی اجتماعی است. تا زمانی که ناامنی اقتصادی و اجتماعی وجود داشته باشد و تا وقتی که مردم احساس کنند کنترل زندگیشان در دست خودشان نیست، این روشها همچنان طرفدار خواهند داشت.
چه عواملی باعث میشود که مردم به فالگیران و دعانویسان مراجعه کنند؟ ترس، ناامیدی، فشارهای اقتصادی، یا مسائل عاطفی؟
اگر بخواهیم از ریشههای عمیقتر این مسئله صحبت کنیم، باید به روانشناسی تکاملی رجوع کنیم. ذهن انسان در طول تاریخ برای بقا و سازگاری با محیطهای نامطمئن تکامل یافته است. در دوران ابتدایی زندگی بشر، پیشبینی آینده و یافتن الگوها، یک مزیت بقا محسوب میشد. انسانهایی که میتوانستند نشانهها را تفسیر کنند –حتی اگر این تفسیر بر اساس فرضیات اشتباه بود— شانس بیشتری برای زنده ماندن داشتند. همین سازوکار ذهنی، امروزه بهصورت میل ناخودآگاه انسان به یافتن الگوهای ناموجود ادامه دارد. در دنیای مدرن، جاییکه آیندهی افراد تحت تاثیر عوامل پیچیدهی اقتصادی، اجتماعی و روانی قرار دارد، این نیاز تکاملی همچنان باقی مانده است. افراد در موقعیتهای بحرانی، زمانی که احساس کنترل بر زندگیشان را از دست میدهند، بهدنبال بازگرداندن این حس کنترل میگردند. فالگیری و دعانویسی در همین نقطه وارد میشود. این روشها، بهجای ارائهی راهحلی واقعی، یک توضیح فوری و روایتی ساده برای مسائل پیچیدهی زندگی عرضه میکنند. فردی که در رابطهای شکست خورده، میخواهد دلیل این اتفاق را نه در رفتارها و تصمیمهای خود و یا برآمده از سیستم آموزشی و تربیتی ناقص، بلکه در «چشمزخم»، «طلسم» یا «قضا و قدر» جستجو کند. اما فراتر از این ساختار روانشناختی، مراجعه به فالگیران را باید در بستر اجتماعی نیز تحلیل کرد. یکی از مهمترین عوامل، ناپایداری اقتصادی و اجتماعی است. هرچه جامعهای دچار بحرانهای اقتصادی، بیکاری و نابرابری شود، سطح نااطمینانی افراد نسبت به آینده بیشتر خواهد شد. وقتی مسیرهای منطقی و علمی برای بهبود وضعیت مبهم یا مسدود بهنظر میرسند، بسیاری از افراد بهسمت راهحلهایی جایگزین میروند. دعانویسی و فالگیری، برای این افراد نهتنها یک تسکین روانی بلکه نوعی استراتژی بقا محسوب میشود. علاوه بر این، ضعف در آموزش تفکر علمی و انتقادی، عامل دیگری است که این پدیده را تقویت میکند. در بسیاری از جوامع توسعهیافته، کودکان از سنین پایین یاد میگیرند که چگونه اطلاعات را تحلیل کنند، بین ادعاهای علمی و غیرعلمی تفاوت بگذارند و تفکر شکگرایانه داشته باشند. اما در سیستمهای آموزشی که بر حفظکردن اطلاعات و پذیرش بدون پرسش تاکید دارد، افراد یاد نمیگیرند که چطور مسایل را بر اساس دادههای واقعی بررسی کنند. نتیجه این است که حتی در جامعهای که دانشگاه، اینترنت و رسانههای علمی وجود دارند، همچنان بسیاری از مردم به روشهای غیرعلمی اعتماد میکنند.
نباید نقش رسانههای دیجیتال را در این پدیده نادیده گرفت. فالگیری و دعانویسی از شکل سنتی خود خارج شده و وارد دنیای دیجیتال شده است. امروزه، فالگیران و دعانویسان، با استفاده از شبکههای اجتماعی و تبلیغات هدفمند، بازار گستردهای ایجاد کردهاند. بسیاری از آنها با استفاده از کلمات شبهعلمی، مانند «پاکسازی انرژیهای منفی» یا «کدهای کائناتی» تلاش میکنند که روشهای خود را علمی جلوه دهند. این مسئله باعث میشود که حتی افراد تحصیلکرده نیز تحت تاثیر قرار بگیرند، زیرا زبان مورد استفاده، دیگر آن لحن سنتی و غیرمنطقی گذشته نیست، بلکه در لباسی جدید و مدرن عرضه میشود. نکتهی کلیدی این است که فالگیری و دعانویسی را نباید صرفاً بهعنوان یک خرافهی شخصی در نظر گرفت، بلکه نشانهای از یک بحران عمیقتر است. در جامعهای که سیستمهای حمایتی اجتماعی ضعیف هستند و روشهای حل مسئلهی واقعی بهخوبی معرفی نشدهاند، مردم به سراغ روشهایی میروند که آسان، ارزان و در دسترس هستند. اگر بخواهیم این روند را تغییر دهیم، باید بهجای سرزنش افراد، بسترهایی را فراهم کنیم که به نیازهای واقعی آنها پاسخ دهد، چه در زمینهی امنیت اقتصادی، چه در آموزش تفکر علمی و چه در ارائهی جایگزینهای معتبر برای حل مشکلات عاطفی و روانی. در نهایت، مسئلهی فالگیری و دعانویسی نه صرفاً یک انتخاب فردی، بلکه بازتابی از وضعیت اجتماعی و فرهنگی یک جامعه است. اگر شرایطی ایجاد شود که مردم احساس کنند کنترل بیشتری بر زندگیشان دارند، اگر روشهای علمی و عملی برای حل مشکلات گسترش یابد و اگر تفکر انتقادی از سنین پایین آموزش داده شود، این پدیده بهتدریج کاهش خواهد یافت. در غیر این صورت، حتی اگر ظاهر آن تغییر کند و به شکل مدرنتری ارائه شود، همچنان در اشکال جدید به حیات خود ادامه خواهد داد.
آیا سطح تحصیلات و آگاهی عمومی بر گرایش به این پدیده تاثیر دارد؟ آیا قشر خاصی از جامعه بیشتر به آن علاقهمند است؟
این تصور که تنها افراد کمسواد به فالگیری و دعانویسی اعتقاد دارند، یک برداشت سادهانگارانه است. تحقیقاتی انجام شده که نشان میدهد که این پدیده در میان اقشار مختلف جامعه، از جمله افراد تحصیلکرده نیز رایج است. البته میزان تحصیلات بر نحوهی درک و توجیه این باورها تاثیر دارد، اما بهخودی خود عاملی بازدارنده نیست. آنچه اهمیت دارد، نقش عوامل اجتماعی، روانشناختی و اقتصادی در شکلگیری این گرایش است. در جوامعی که سطح بالایی از نااطمینانی و فشار اقتصادی وجود دارد، افراد حتی با داشتن تحصیلات دانشگاهی، در شرایط بحرانی بهروشهایی روی میآورند که احساس کنترل بیشتری بر زندگی به آنها بدهد. در یک تحقیق، مشخص شد که زنان تحصیلکرده نیز به دعانویسان مراجعه میکنند، اما نه از روی ناآگاهی، بلکه بهعنوان راهی برای مدیریت اضطراب و کاهش استرس ناشی از موقعیتهای نامشخص. این نشان میدهد که گرایش به این پدیده، بیش از آنکه به سطح تحصیلات مرتبط باشد، به میزان استرس، ناامنی اجتماعی و نبود راهحلهای عملی در زندگی افراد وابسته است. با این حال، تحصیلات بر شیوهی توجیه این باورها تاثیر دارد. افراد با تحصیلات پایینتر، فالگیری و دعانویسی را یک راهحل قطعی میبینند، در حالی که افراد تحصیلکرده، آن را بیشتر بهعنوان «روش کمکی» یا «یک امکان معنوی در کنار سایر راهها» تلقی میکنند. اما در هر دو گروه، این پدیده همچنان بهعنوان پاسخی به اضطراب و ناتوانی در کنترل شرایط دیده میشود.
از نظر روانشناسی، چه مکانیزمی باعث میشود افراد به دعانویسان و فالگیران اعتماد کنند؟
اعتماد مردم به فال و دعا میتواند بهخاطر خطاهای ذهنی، نیازهای روانی و تاثیرات اجتماعی شکل بگیرد. این مسئله را میتوان از چند زاویه بررسی کرد:
جملات کلی که بهنظر خاص و دقیق میرسند: فالگیران معمولاً جملاتی میگویند که آنقدر کلی هستند که تقریباً دربارهی هر کسی میتوانند درست باشند. برای مثال: «تو آدم حساسی هستی، اما همیشه احساست را بروز نمیدهی». «اخیراً یک مشکل داشتی، ولی بهزودی اوضاع بهتر میشود». وقتی کسی این جملات را میشنود، احساس میکند که فالگیر او را خیلی خوب میشناسد، درحالیکه این جملات میتوانند دربارهی هرکسی صدق کند.
بهیاد آوردن چیزهایی که باورهای ما را تایید میکند: مغز ما طوری کار میکند که اطلاعاتی را که باورهایمان را تایید میکند، بهتر به خاطر میسپاریم. مثلاً اگر یک فالگیر۱۰ پیشبینی انجام دهد و فقط یکی از آنها درست از آب دربیاید، ما همان یک مورد را بهیاد میآوریم و بقیهی پیشبینیهای اشتباه را فراموش میکنیم. این باعث میشود که بهمرور تصور کنیم فالگیر همیشه درست میگوید.
نیاز به کنترل و کاهش اضطراب: زندگی همیشه پر از اتفاقات غیرمنتظره است. وقتی کسی احساس کند که کنترلی بر آینده ندارد، به دنبال راهی برای اطمینان خاطر میگردد. فال و دعا دقیقاً همین حس را ایجاد میکنند. کسی که در شرایط سختی قرار دارد، با شنیدن یک پیشبینی (هرچند بیاساس) احساس آرامش پیدا میکند. دانستن اینکه «همهچیز درست میشود»، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، به فرد احساس امنیت میدهد.
دیدن الگو در چیزهای بیمعنی: گاهی مغز ما طوری طراحی شده که در چیزهای تصادفی، الگو و معنا پیدا میکند. مثلاً اگر به ابرها نگاه کنیم، ممکن است یک چهره را در آنها ببینیم، درحالیکه واقعاً چهرهای وجود ندارد. همین اتفاق در فال هم میافتد، فالگیر جملات مبهمی میگوید و افراد خودشان آنرا به زندگیشان ربط میدهند.
جان کلام اینکه مردم به فال و دعا اعتماد میکنند، چون ذهن انسان طوری کار میکند که در جملات کلی، معنا پیدا کند، چیزهایی که باور دارد را بیشتر بهخاطر بسپارد و در شرایط سخت، بهدنبال راهی برای کنترل و آرامش باشد. فالگیران و دعانویسان هم از این ویژگیهای ذهنی استفاده میکنند تا حرفهایشان قانعکنندهتر بهنظر برسد.
آیا میتوان گفت که فالگیری و دعانویسی بهنوعی بهرهبرداری از مشکلات و ناآگاهی مردم است؟
بله، اما این بهرهبرداری فقط از سوی فالگیران نیست، بلکه نتیجهی شرایط اجتماعی است که مردم را بهسمت این باورها سوق میدهد. تا زمانیکه مردم احساس ناامنی و بیثباتی کنند و تا وقتیکه ساختارهای اجتماعی بهتفکر علمی و منطقی بها ندهند، فالگیری و دعانویسی همچنان بهعنوان یک پناهگاه روانی و فرهنگی باقی خواهند ماند. یکی از دلایل گسترش فالگیری و دعانویسی، عدم نظارت کافی بر این پدیده و نبود آموزشهای عمومی برای مقابله با خرافات است. در بسیاری از جوامع مدرن، دولتها تلاش میکنند با آموزش تفکر انتقادی، دسترسی به خدمات روانشناسی و سیاستهای حمایتی از افراد آسیبپذیر، جایگزینهای واقعی برای این باورها ارائه دهند. اما در جوامعی که این حمایتها ضعیف است، فالگیری به یک پناهگاه اجتماعی و فرهنگی تبدیل میشود.
این پدیده چه تاثیراتی بر روابط خانوادگی و اجتماعی دارد؟ آیا باعث تضعیف یا استحکام روابط انسانی میشود؟
فالگیری و دعانویسی مثل طناب پوسیدهای هستند که در لحظهی بحران، به آن چنگ میزنیم. شاید حس امنیت بدهند، اما در نهایت ما را بهزمین میکوبند. این پدیدهها هم میتوانند روابط را مستحکم کنند، هم ویران. از یکسو، در جوامعی که اعتقادات مشترک به این باورها دارند، نوعی همبستگی و آرامش موقت ایجاد میشود، مثل یک چتر در طوفان که فقط چند لحظه مانع خیس شدنمان میشود. اما این چتر از درون سوراخ است، چرا؟ چون بهجای حل ریشهای مشکلات، فقط مسکّن است. در سطح خانوادگی، دعا و فال مثل بذر شک و بیاعتمادی هستند. وقتی زنی از دعانویس میشنود که «کسی چشم دیدنت را ندارد»، ممکن است با نگاهی پر از تردید به خواهر، دوست یا حتی همسرش بنگرد. وقتی مردی میشنود که «زنت طلسم شده»، شاید بهجای صحبت، مسیر کنترل و فشار را در پیش بگیرد. این پیشبینیهای مبهم مثل خورهای بهجان روابط انسانی میافتند و آرامآرام آنرا از درون میخورند. از نظر اجتماعی، این باورها ما را در چرخهای از بیمسئولیتی و انفعال گرفتار میکنند. وقتی فکر کنیم بخت و اقبال ما در دستان نیروهای ماورایی است، دیگر خود را مسئول تغییر سرنوشت نمیدانیم. آدمی که بهجای حل بحران مالی بهدنبال «باطلالسحر» میگردد، مثل کسی است که در گل فرو رفته اما بهجای بیرون آمدن، دست به دعا برداشته است.
نتیجه؟ فال و دعا شاید برای لحظهای دل را خوش کنند، اما مثل شمعی در طوفاناند، نهتنها روشنیشان پایدار نیست، بلکه تاریکی را عمیقتر میکنند. روابط انسانی بر پایهی اعتماد، گفتوگو و حل مسئله شکل میگیرد، نه بر اساس جملات مبهم و طلسمهای خیالی. هرچه تفکر انتقادی در جامعه تقویت شود، این باورهای پوسیده کمرنگتر خواهند شد، اما تا وقتیکه ناامنی، اضطراب و بحرانهای اجتماعی وجود دارند، این پناهگاههای پوشالی همچنان مشتری خواهند داشت.
از نظر اقتصادی، آیا فالگیری و دعانویسی به یک صنعت پردرآمد تبدیل شده است؟
فالگیری و دعانویسی عملاً به یک کسبوکار پررونق و پردرآمد تبدیل شده است، اما آمار و تحقیقات دقیقی در این زمینه ندیدهام. مردم در شرایط سخت دنبال امید هستند و فالگیرها و دعانویسها هم خوب بلدند چطور این «امید» را به «پول» تبدیل کنند. این صنعت رسمی و شفاف نیست، اما بدون شک گردش مالی بالایی دارد و همچنان مشتریهای خودش را پیدا میکند.
برخی گزارشها حاکی از آن است که حتی سیاستمداران و مقامات حکومتی نیز به فالگیری و دعانویسی روی آوردهاند. آیا این موضوع صحت دارد؟ در صورت صحت، چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟
من در این زمینه اطلاعات مستندی در اختیار ندارم. با این حال، اگر چنین پدیدهای رخ دهد، بررسی آن از منظر تاثیرات اجتماعی و حکمرانی میتواند حائز اهمیت باشد. رویآوردن مقامات به فالگیری و دعانویسی فقط یک مشکل شخصی نیست، این یک «زلزلهی مدیریتی» است که کل جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی مدیریت یک کشور، براساس تحلیل علمی باشد، برنامهریزیها بر پایهی دادهها، تجربیات گذشته و مطالعات آیندهنگرانه شکل میگیرند. اما اگر سیاستمداران به خرافات متوسل شوند، سیاستگذاریها بر اساس تصورات ذهنی و نیروهای موهوم انجام خواهند شد. این مسئله نهتنها باعث گسترش تفکر غیرعقلانی در میان مردم میشود، بلکه اعتماد عمومی به مدیریت کشور را کاهش میدهد.
آیا استفاده از فال و دعا در سیاست، نشانهی ضعف مدیریتی و عدم برنامهریزی علمی نیست؟
یک مدیر، حال در هر سطحی، مانند ناخدای یک کشتی است. او باید با کمک نقشه، قطبنما و تحلیل شرایط جوی مسیر را هدایت کند. اگر بهجای این ابزارها، به ستارهبینی و دعا متوسل شود، این یعنی هدایت کشتی را به شانس و سرنوشت سپرده است. در دنیای مدرن، کشوری که سیاستهایش را بر مبنای تحلیل اقتصادی، دادههای اجتماعی و دیپلماسی منطقی تنظیم کند، موفق خواهد شد.
آیا حکومت ایران با این پدیده برخوردی جدی دارد، یا اینکه بهنوعی از آن برای کنترل جامعه استفاده میکند؟
قوانینی برای برخورد با این پدیده وجود دارد، اما وجود قوانین یک بحث است و اعمال آن بحثی دیگر. در هر صورت فضای فرهنگی و تبلیغاتی به بقای این باورها کمک میکند. اگر برخورد در این زمینه، فقط جنبهی حقوقی داشته باشد، میتواند بهعنوان یک عامل بیرونی درنظر گرفته شود، اما اگر همراه با عواملی که از درون باشند و درونزاد، میتوانند کارآمد باشند.
نقش رسانهها و نهادهای آموزشی در مقابله با این مسئله چیست؟
پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، معتقد بود که دانش و فرهنگ، نهتنها ابزار آگاهی، بلکه ابزاری برای بازتولید یا تغییر ساختارهای اجتماعیاند. برای کاهش خرافات از جامعه، باید سرمایهی فرهنگی مردم را تغییر داد، که رسانهها در این زمینه نقش کلیدی دارند. چگونه؟
کافی است روایتهای علمی را جذاب کنیم؛ اگر فالگیران داستانهایی پرهیجان و احساسی دربارهی آینده میسازند، رسانهها هم باید با استفاده از روایتهای جذاب، مستندهای علمی تاثیرگذار تولید کنند. یا شخصیتهای علمی را به قهرمانهای رسانهای تبدیل کنیم؛ همانطور که فالگیران و رمالان به نمادهای فرهنگی در برخی رسانهها تبدیل شدهاند، باید دانشمندان و تحلیلگران علمی به چهرههای جذاب تلویزیونی و شبکههای اجتماعی بدل شوند. و در نهایت، آگاهی را بهزبان ساده منتقل کنیم؛ بسیاری از مردم به فالگیران اعتماد میکنند چون صحبتهایشان ساده و قابلفهم است. رسانههای علمی نیز باید بهجای ارائهی محتوای پیچیده، مفاهیم علمی را با زبان ساده و همهفهم ارائه دهند.
آیا تجربهی کشورهای دیگر در زمینهی مقابله با خرافات و رواج عقلانیت میتواند برای ایران مفید باشد؟
علوم اجتماعی و سیاستگذاری، برخلاف علوم طبیعی مانند ریاضیات، فرمولهای ثابت و جهانشمول ندارند. اگر ۲+۲ در هر نقطهای از جهان مساوی ۴ است، اما راه مقابله با خرافات و ترویج عقلانیت در هر جامعهای بستگی به تاریخ، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی خاص آن دارد. در کشورهای اسکاندیناوی، نظام آموزشی بر پایهی تفکر علمی و شکگرایی بنا شده است، در ژاپن مدرنیته و سنت در کنار هم قرار گرفتهاند و در اروپا رسانهها بهعنوان ابزار روشنگری و مقابله با باورهای غیرعلمی عمل کردهاند. شیوههایی که این کشورها پیش گرفتهاند، قطعاً برای ما میتواند الهام بخش باشد. اما نمیتوان دقیق بر تن جامعه خودمان پوشاند. راه حل برای امور اجتماعی مانند تعویض یک لباس نیست که بتوان آنرا از کشوری برداشت و بر تن جامعهای دیگر پوشاند، بلکه شبیه خیاطی است و باید آنرا متناسب با پارامترها و مختصات متفاوت آن جامعه دوخت. بهعبارت دیگر ما میتوانیم از الگوهای جهانی یاد بگیریم، اما نه بهعنوان نسخههایی آماده برای پیادهسازی، بلکه بهعنوان مواد خامی که باید در چارچوب تاریخی و اجتماعی خودمان پردازش شوند. در اینجا، نقش نخبگان فکری، فرهنگی و مدیریتی کلیدی است. آنها باید تشخیص دهند که کدام بخش از این تجربیات میتواند در ساختار جامعهی ایران تنیده شود، چگونه میتوان آنرا با ارزشهای بومی سازگار کرد و از چه طریق میتوان بدون مقاومت فرهنگی، عقلانیت را در جامعه تقویت کرد. مقابله با خرافات نه با سرکوب، نه با نسخهبرداری از جوامع دیگر، بلکه با تغییر تدریجی الگوهای فکری جامعه صورت میگیرد. تجربهی جهانی نشان داده است که نهادهای آموزشی باید تفکر انتقادی را تقویت کنند، رسانهها باید از ابزارهای روایتگری برای گسترش دانش استفاده کنند و سیاستگذاری باید بستری برای رشد عقلانیت فراهم کند. برای مقابله با خرافات در ایران، باید از تجربهی کشورهای دیگر الهام گرفت، اما نه بهعنوان فرمولی ثابت، بلکه بهعنوان نقطهی شروعی برای خلق راهحلهایی که ریشه در واقعیت اجتماعی ما دارند. تنها در این صورت، میتوان جامعهای ساخت که عقلانیت را نه بهعنوان یک ایدهی تحمیلی، بلکه بهعنوان بخشی از زیست روزمرهی خود بپذیرد.
بدون نظر
نظر بگذارید