ماهنامه خط صلح – حادثهی معدن طبس و کشتهشدن ۵۲ انسان شریف و زحمتکش، خبری بود که باعث شد کلمهی «کارگر معدن» و مفهوم «کار سخت» برای مدتی در ذهن مردم و رسانهها پررنگ شود. پس از حادثه و انتشار ویدیوهایی از خانوادههای جانباختگان، این سوال پررنگتر از قبل شد که چرا یک کارگر، با حداقل دستمزد، یا باید با ترس از زندان زندگی کند یا ترس از جان؟
حالا و پس از گذشت یک ماه که هنوز دلیل قطعی حادثه اعلام نشده، رفته رفته سوالات بیشتری در ذهن کارشناسان و فعالان کارگری شکل میگیرد. احتمال برطرف شدن این سوالات، شاید وابسته به نتیجهی نهایی علت حادثه باشد. سوالاتی از قبیل: آیا میتوان اتفاقی را که میشد از آن جلوگیری کرد، حادثه نامید؟ مشخصاً کدام نهاد و سازمان باید پاسخگوی کشتهشدن ۵۲ کارگر باشند؟ آیا اصلاً میتوانیم این نهادها را پاسخگو کنیم؟ پس از روی دادن چنین حوادثی، چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که یک کارگر، در شرایطی که در محیط کارش ایمنی وجود ندارد، تن به کار در معدن دهد؟
بهمنظور یافتن پاسخ مناسب برای سوالات اشاره شده، خطصلح با ابراهیم رحیمیان، مسئول خانهی کارگر شهرستان طبس، گفتوگویی ترتیب داده. لازم به ذکر است که ایشان نیز در حادثهای مشابه، در سال ۱۳۹۱، برادر خود را از دست داده است. تحلیل این فعال کارگری دربارهی علت یا عوامل حادثهی معدن طبس و شرایط کار در معدن را در زیر میخوانید:
حادثه، دقیقاً مشابه حوادث قبلی بود
این فعال کارگری در ابتدا دربارهی این گزاره که حادثهی رخداده، تکرار خطاهای گذشته بوده که میشد از آن جلوگیری کرد، اظهار همنظری کرده و میگوید: «اگرچه شواهد صددرصد حکایت از این موضوع دارند که حادثهی رخ داده در معدن طبس، مشابه حادثهی قبلی در سال ۱۳۹۱ است، اما من با قطعیت نمیتوانم اظهارنظر کنم و بستگی دارد علت اینحادثه چه چیزی عنوان شود. در حادثهی مشابه سال ۱۳۹۱ که من شاهد آن بودم، شواهد مشابه است. چیزی که من با کمک دوستانم تحقیق کردم و از طریق حضور میدانی متوجه شدم، حادثه دقیقاً مثل حوادث قبلی است، با این تفاوت که در سال ۱۳۹۱ گاز از خود سینهی کار کارگاه آمده بود، نه از پشت آن».
او دربارهی این موضوع که آیا زیرساخت و تکنولوژی لازم برای جلوگیری از بروز این حادثه وجود داشته یا نه؛ چنین اظهارنظر میکند: «زیرساختهای لازم بهصورت صدرصد در این حادثه وجود داشت. برای مثال بحث نظارت وجود داشت. حدس من راجع به علت حادثه مربوط به تخریب زون، یا عدم تخریب قسمت زون تخریب، در کارگاه استخراج است. احتمالاً زون تخریب شاید ۱۰ یا ۲۰ متر بوده که میخواسته پشت کارگاه فرونشیند و ناگهان با پایین کل کمربالا و یا قسمتی عظیمی از کمر بالا، به همراه لایهی زغالی فوقانی آمده در قسمتی که تخریب ایجاد شده، مقدار عظیمی گاز خارج شده و حادثه رخ داده است».
او اضافه میکند: «زیرساختها مانند تهویهی مناسب در آن دما میتوانست وجود داشته باشد، اما موضوعی که باعث این حادثهی ناگوار شده، درواقع بحث خروج ناگهانی گاز از لایهی فوقانی بههنگام تخریب بوده که باید از قبل، این موضوع مدیریت میشد. در اصطلاح و ادبیات معدنچیان، در گام اول، کمر بالای لایهی زغالی، خودش را بهآرامی رها میکند و با آرمش در گام دوم فرو مینشیند و در گام سوم فواصل بین لایهای پُر میشود و البته به آرامی. زیرساختها وجود داشته ولی عدم مدیریت باعث این اتفاق شده است».
ضلع چهارم، کارگر
ابراهیم رحیمیان عقیده دارد که پاسخگو کردن مقام بالادستی کارگر، امر غیرممکنی است چراکه خود کارگر باید به آنان جواب پس بدهد، بنابراین ضروری است که کارگر بهعنوان ضلع چهارم در نظام مهندسی تعریف شود: «وقتی کارگر خودش پاسخگوی ناظر و کارفرما است، به هیچ عنوان نمیشود آنها را بهعنوان مسئول پاسخگو کرد. من به دوستان وزارت کار و نظاممهندسی پیشنهاد دادم که ما یک ضلع چهارم با عنوان حضور خود کارگر تعریف کنیم». او اضافه میکند: «در حادثهی مشابه سال ۱۳۹۱ کارگران میگفتند ما را، به کار کردن مجبور کردند، وقتی گفتیم سرکار نمیرویم چون کارگاه مشکل دارد، بهما گفتند اگر کار نمیکنید ساک خود را بردارید به خانههایتان بروید و اینجا نمانید. این اجبار و عدم امنیت شغلی باعث میشود کارگر کار را قبول کند، چراکه چارهای ندارد. یک ضلع اگر ایمنی باشد، یک ضلع نظام مهندسی و یکی وزارت کار؛ ضلع چهارم _که کارگر باشد_ هم باید در نظر گرفته شود. اگر در همین حادثهی اخیر، مسئول ایمنی میگفت کار نکنید و کارگاه را تعطیل میکرد، شاید میشد از حادثه جلوگیری کرد. من خودم مدیر یک شرکت کوچک هستم، وقتی میبینم کارگاه مشکل دارد، فوراً کار را تعطیل میکنم تا پیمانکار نواقص را برطرف کند، ولی اینجا حتی مسئول ایمنی هم قدرت و اختیاری ندارد که بخواهد کارگاه را تعطیل کند، چراکه خود او هم از پیمانکار و کارفرما ارتزاق میکند، آنها هم نهایتاً یک هفته با او مدارا میکنند و هفته بعد او را اخراج میکنند و شاکی میشوند که کار تعطیل شده است. در این موضوع، خود مسئولین ایمنی هم نباید از پیمانکار و کارفرما ارتزاق کند، بلکه باید یک نهاد مستقلی باشد که قدرت اختیار به آنها اعطا کند تا بتوانند این اجازه را داشته باشند که حداقل تا برطرف شدن نواقص، کار را تعطیل کنند».
آیا بهرهبرداری از این منابع مقرون به صرفه است؟
معادنی مشابه معدن طبس، به گفتهی کارشناسان، به دلیل نوعِ دیوارهها و میزان گاز متان محبوس در لایهها، خطرناک محسوب میشوند؛ در عین حال بهرهبرداری از این دست از معادن، مقرون به صرفه است. اما واقعیت این است که در این اظهار نظرهای کارشناسانه، شانیت انسانی که در چنین محیطی کار میکند، در نظر گرفته نشده است. ابراهیم رحیمیان، فعال کارگری با اشاره به این نکته که نوعِ زغال در طبس، «گاز خیز» است عقیده دارد که بهرهبرداری از این معادن، سود بالایی داشته، دارد و خواهد داشت. لیکن بایستی حتماً قیمت زغال اصلاح شود: «میشود با تهویه و ایمنی مناسب، آغاز به استخراج مطمئن کرد. یکی از شرکتهایی که زیرساخت دولتی داشت در حادثهی مشابه که هفته قبلش اتفاق افتاده بود، با یک حجم زیاد خروج گاز، با حادثه مواجه شد، ولی بهدلیل داشتن سیستم تهویهی مناسب و آموزش خوب کارگران، حادثه کنترل شد. کارگر باید آموزش ببینند. در برخی موارد آموزش پیش پا افتادهای به کارگران میدهند و کارگران راجع به تجهیزاتی که با خود میبرند اطلاعات کاملی ندارند، بعضاً و به این ترتیب، کارگران در هنگام وقوع حادثه نمیتوانند درست عمل کنند. من خودم در قسمت ایمنی و مهندسی و عدم مدیریت حوادث، برای خودم این حادثه را تحلیل کردهام، نوع استخراج و تهویه مناسب بوده، ولی سهلانگاری و عادیانکاری در طول زمان باعث این حادثه شده و کارگران بدشانسی آوردند وگرنه ابعاد حادثه نباید به این اندازه میشد».
او اضافه میکند: «جایی که حادثه اتفاق افتاده بود، ۲۲ نفر حضور داشتند و آن ۲۲ نفر جانباختگان محل اصلی حادثه بودند، ولی در اثر عدم مدیریت بحران، گاز منوکسید کربن به بلوک دیگر نشت میکند و۳۰ نفر دیگه نیز جان خود را از دست میدهند و افراد دیگری نیز مسموم میشوند. حادثه در بلوک «C» اتفاق میافتد و تا صبح روز بعد، ما داشتیم جنازه از بلوک «B» در میآوردیم.
این فعال کارگری راجع به کیفیت و اهمیت بازرسی از معدن میگوید: «در لحظه گفتهشد که ۳۰ اردیبهشتماه بازرسی انجام شده، اما روز بعد حادثه، گزارشی منتشر شد که در مردادماه هم بازرسی انجام شده و نواقص گفته شده است. این نواقص گفتهشده، برای چه برطرف نشده بود؟ اگر نواقص برطرف شده بودند، چرا این اتفاق رخ داد؟ بحث تعریف کردن کارگر، بهعنوان پارامتر نظارت بر ایمنی و مهندسی را به همین دلیل تاکید میکنم، چراکه در اینجا کارگر دیگر دلیلی دارد که بگوید آقای نظام مهندسی و ایمنی کار، بهما گفته شده است که نواقص برطرف نشدهای وجود دارد، پس ما دیگر کار نمیکنیم و به این ترتیب کارگران حداقل میتوانند جان خود را نجات دهند یا با تعداد تلفات کمتری مواجه شوند، یا کارگر اگر نمیخواهد برود سرکار با دلیل موجهی این کار را انجام دهد».
رحیمیان، در عین حال که نبود آموزش مناسب را یکی از دلایل حادثه میداند، عقیده دارد که این موضوع علت اصلی حادثه نیست: «شاید یک درصد کمی از علت حادثه، به عدم آموزش برمیگردد، ولی موضوع اصلی نیست. بیشتر برمیگردد به عدم وجود ایمنی. مسئول ایمنی چون خودش هم از بین رفته، خیلی قابل تشخیص نیست. کمترین درصد قصور مربوط به آموزش است.» او اضافه میکند: «شرکت معدنجو، شرکت خوش نامی است که ۲۷ سال با کمترین حادثه فعالیت داشته است. اینکه اصلاً حادثه نداشته دروغ محض است، چراکه دو مورد قطع نخاع و یک مورد فوتی را در لحظه، همراه با نام و نام خانوادگی، بهخاطر دارم».
کار در معدن، بعد از حادثهی طبس داوطلبی خواهد داشت؟
ابراهیم رحیمیان، در پایان مصاحبه با اشاره به سختیهای کار در معدن، دربارهی از بین رفتن «فرهنگ کار در معدن»، به دنبال حوادث فاجعهبار مکرر، میگوید: «یک چیزی که من خودم بهآن اعتقاد دارم، این است که در اینگونه حوادث، علاوه بر اینکه نیروی انسانی از بین میرود و علاوه بر اینکه تجهیزات از بین میروند و سرمایهی کارفرما و پیمانکار نیز از بین میروند، مشخصاً فرهنگ کار هم از بین میرود. همین الان شرکتهای معدنی، پس از اینحادثه، با مشکل تامین نیرو مواجه خواهند شد. ما در کاریابی وقتی کار در معدن را معرفی میکنیم، افراد میگویند دیگر نمیخواهیم در معدن کار کنیم. کسی دیگر جرات نمیکند در معادن کار کند». او اضافه میکند: «تخریب فرهنگ کار، به این راحتی درست نمیشود. اگر تا ۳ یا ۴ دهه در معدن حادثهای رخ ندهد، شاید کار در معدن قوامی بگیرد، اما همان لحظه دوباره اتفاقی رخ میدهد و فرهنگسازی بههم میریزد. باید از این حوادث جلوگیری کرد. همین حالا در شرکت مذکور که حادثه در آن رخ داد، تعداد کثیری از نیروهای بازمانده دیگر حاضر نیستند کار در معدن را ادامه دهند».
آنچه از دل این مصاحبه میتوان برآن تایید کرد، «حادثه نبودن» انفجار در معدن طبس، باتوجه به مشابهبودن علت حادثه با حوادث مشابه قبلی است. علاوه بر این، میتوان مدعی شد که صلاحیت شرکتهای معدنی نیاز به بررسی و بازنگری مجدد به جهت ادامهی فعالیت بر اساس پارامترهای ایمنی مهندسی، طراحی و مالی و فنی دارد. این نکات ما را به این پرسش هولناک سوق میدهد که «آیا حوادث بعدی، مشابه آنچه در معدن طبس رخ داد، در راه خواهند بود؟».
بدون نظر
نظر بگذارید