خانه  > slide, اندیشه و بیان, حقوق آکادمیک  >  گفتگو با دکتر آذین موحد، استاد اخراجی دانشکده‌ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران/ نفیسه شرف‌الدینی

گفتگو با دکتر آذین موحد، استاد اخراجی دانشکده‌ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران/ نفیسه شرف‌الدینی

ماهنامه خط صلح – در دوران جنبش مهسا، دانشگاه‌های ایران، یکی از اصلی‌ترین سنگرهایی بودند که صدای فریاد «زن، زندگی، آزادی» در آن از سوی دانشجویان و اساتید بلند شد. مطالبات این بخش از جامعه‌ی علمی کشور، کاملاً در راستای مطالبات مردم بود؛ خواسته‌هایی که هزاران نفر را در شهرستان‌ها و روستاها از خانه‌هایشان روانه‌ی خیابان‌ها کرد. بسیاری از دانشجویان و اساتید به‌دنبال همراه شدن با مردم، از سوی نهادهای امنیتی و مسئولان دانشگاه، سرکوب شدیدی را تجربه کردند و تعلیق، تبعید و یا اخراج شدند. از میان اساتید متعددی که از دانشگاه رانده شدند، «آذین موحد»، استاد گروه موسیقی دانشکده‌ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران، از جمله اساتیدی است که حاضر نیست تا محقق‌شدن مطالبات مردم و دانشجویان، به کلاس درس برگردد.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید مصاحبه‌ی خط‌صلح با این استاد تعلیقی است که باتوجه به صحبت‌های اخیر مسعود پزشکیان، مبنی بر این‌که تمام دانشجویان و اساتید تعلیقی و اخراجی باید به دانشگاه برگردند، حول محور موضوعات گوناگونی از سرکوب دانشجویان و احکام انضباطی، تا نقش اساتید در دوران جنبش مهسا انجام شده است.

صف اعتراضات در جنبش «زن، زندگی، آزادی» در دانشگاه به چه ترتیبی شکل گرفته بود؟

شرایط، شرایط عجیبی شده و مثل خیلی دیگر از مسایل اجتماعی مشخص است که چه کسانی باید در خط مقدم اعتراضات، مطالبات مردم را عیان کنند و صدای آنان باشند. جای تاسف دارد که خط مقدم اعتراضات ما جوان‌های نسل زد هستند. خط مقدم اعتراضات ما خانواده‌هایی هستند که هیچ‌چیز جز جوان‌های شجاعی که تربیت کرده‌اند، ندارند. باید پرسید در زمان خیزش، قاطبه‌ی اساتید صاحب‌نام کجا بودند؟ و الان در ادامه‌ی مسیر، متخصصین کجا هستند؟ جامعه‌شناسانی که یک پا فیلسوف هستند، یا پزشکانی که یک پا در ایران و یک پا در کشورهای خارج دارند کجا هستند؟ وکلایی که بسیاری از آن‌ها قراردادهای حق الوکاله‌ی عجیب و غریب با مردم دارند و همگی هم، ظاهر مخالفت با شرایط را ابراز می‌دارند، در صف اعتراضات کجا قرار دارند؟ اوایل جنبش «زن، زندگی، آزادی» جوان‌ها پر از شور بودند و مطالبات مدنی خود را عیان ساختند، اما متاسفانه اقتدار اسلحه و سرکوب در مخفی کردن جنبش مردم موفق بود و صدای رسای اعتراض آن‌ها را خفه کرد. در واقع سوال این‌جاست که ادامه‌ی این مسیر را چه کسانی باید حیات ببخشند؟ ادامه‌ی این مسیر برعهده‌ی اساتید پیشکسوت دانشگاه‌ها است. ادامه‌ی مسیر در دست وکلا و پزشکان و مهندسین و مقاطعه‌کاران و تجار است که لازم است در صف اعتراضات قرار گیرند و مردم به پشتوانه‌ی سوابق و تدبیر آنان مبارزه را به‌سمت مطالبات خود ادامه دهند.

آیا پس از صحبت‌های اخیر مسعود پزشکیان گشایشی در پرونده‌ی تعلیق شما ایجاد شده است؟

در پردیس هنرهای زیبا، هیچ تحولی به گوشم نرسیده است. حداقل در پرونده‌ی من که فکر می‌کنم تنها استاد تعلیقی گروه موسیقی دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم، هیچ تغییر و تحولی ایجاد نشده است. البته وضعیت پرونده‌ی من از بنیان، از طریق نهادهای غیرقانونی و صرفاً به‌منظور ارعاب و اعمال فشار بر من شروع شد که براساس موضع‌گیری‌هایم و حمایتی که از دانشجویان معترض کرده بودم، خودسرانه به جریان افتاد. حمایتم محدود به بودن در اعتراضات نبود. واقعاً نگران دانشجویانی بودم که جلوی درِ دانشگاه دستگیر یا در اتاق انتظامات زندانی می‌شدند یا دانشجویانی که برای ارعاب و اعمال فشار، به ناحق به کمیته‌ی انضباطی احضار می‌شدند.

می‌توانید به چند نمونه برخوردهای نامناسبی که با دانشجویان در حراست و بیرون از دانشگاه می‌شد، اشاره کنید؟

یکی دوبار به اطلاع من رسانده شد که دانشجویی را مقابل در ورودی، مورد اذیت قرار داده‌اند که هربار فوراً به ساختمان انتظامات مراجعه کردم تا ببینم چه می‌توان کرد. در آن شرایط، نهایتاً چهره‌های آشنا در دفتر انتظامات را پیدا می‌کردم و وضعیت دانشجو را از نزدیک می‌پرسیدم. در یک مورد وقتی مراجعه کردم به‌من گفتند شرایط خوب نیست و بهتر است من شخصاً دیده نشوم و پیشنهاد شد از طریق گروه پیگیری کنم که من فوراً به گروه موسیقی مراجعه کردم و با مدیر گروه صحبت کردم و قرار شد کارشناس مسئول گروه، به انتظامات تلفن و پیگیری کند تا ببینیم مسئله چیست؟ خوشبختانه انتظامات قول آزادی داد اما کارت دانشجو را برای مدتی نگه داشتند. یک مورد دیگر همان روزهای نخست جمع‌کردن عده‌ی زیادی از دانشجویان در حین خروج از محوطه‌ی دانشگاه و تحویل دادنشان به مینی‌بوس مستقر در کنار درِ دانشگاه بود که دانشجویان را برای تهدید و ارعاب به مکان پلیس امنیت اخلاقی در وزرا برده بودند، یکی از دانشجویان خوب گروه موسیقی در بین آنان بود. هم‌چنین این واقعیت تلخ که نیروهای انتظامات در داخل دانشگاه به ضرب و شتم دانشجویان اقدام می‌کردند به‌طوری‌که با شناسایی آن‌ها در زمان تظاهرات، هنگام خروج از در دانشگاه دستگیرشان می‌کردند و در اتاق حراست به تهدید و کتک و هتک حرمت آن‌ها می‌پرداختند؛ آن هم درحالی‌که دانشگاه محل تبادل اندیشه است و دانشجویان حق دارند به صورت مسالمت‌آمیز حرفشان را بزنند. حرف من این بود که چرا ریاست دانشگاه اجازه می‌دهد که نیروهای حراست که از بیت‌المال حقوق می‌گیرند که به دانشجویان خدمت کنند، این‌گونه در بحران‌آفرینی می‌کنند و اغتشاش ایجاد می‌کنند. مشخص بود بسیار از کسانی‌که وارد دانشگاه شده‌اند دانشجوی بسیجی و یا عضو انتظامات نیستند. در یک مورد دیگر، پس از پایان اعتراضات، حوالی ساعت ۵ یا ۶ عصر، هنگام خروج از دانشگاه، در خیابان ۱۶ آذر به‌سمت بالا می‌رفتم که ناگهان تعداد زیادی موتور یگان ویژه داخل پیاده‌رو ظاهر شدند. سرعت آن‌ها آن‌قدر زیاد بود که ممکن بود هر لحظه به کسی آسیب برسانند. ترک‌نشین‌ها هم با باتوم به دانشجویان حمله می‌کردند و سر و کله‌ی بچه‌ها را می‌شکستند. متاسفانه دیدم یکی از دانشجویان گروه موسیقی از ناحیه‌ی سر به شدت مجروح شد و در واقع فرق سرش پاره شد. وقتی این ماجرا را برای رئیس دانشگاه تعریف کردم، ایشان کاملاً کتمان کردند و گفتند این اتفاق بیرون از دانشگاه رخ داده و ربطی به آن ندارد.

پیش از تعلیق از دانشگاه، خبری مبنی بر قطع‌شدن حقوقتان منتشر شد؛ راجع به این موضوع و پرونده‌ی خودتان توضیح دهید.

مسئله‌ی قطع حقوق، در آغاز، صرفاً برای ارعاب من بود. این‌کار بر اساس آیین‌نامه، تخلفات انتظامی هیات علمی کاملاً غیرقانونی است و هیچ شخصی در دانشگاه، حق قطع‌کردن حقوق یک استاد دانشگاه را ندارد. در این آیین‌نامه می‌گویند: اگر تخلفی صورت گیرد اول باید تذکر شفاهی داده شود، اگر تذکر شفاهی اثر نکرد، در مرحله‌ی بعد باید تذکر کتبی بدهند. اگر تذکر کتبی اثر نکرد، مرحله‌ی بعد تذکر کتبی با درج در پرونده است، اگر تذکر کتبی با درج در پرونده بازهم اثرگذار نبود، آن زمان است که می‌توانند پرونده تشکیل دهند و برای جلسه‌ی تفهیم اتهام، استاد را احضار کنند. حتی در چنین شرایطی هم، در آیین‌نامه‌ای که متعلق به خود وزارت علوم جمهوری اسلامی است، قطع حقوق فقط تا یک-سوم مبلغ مجاز است و به هیچ عنوان، حقوق استاد نباید به‌صورت کامل قطع شود، نهایتاْ چنان‌چه استاد پس از رسیدگی حقوقی اخراج شود، حقوقش قطع می‌شود. درباره‌ی من، هیچ کدام از این روندها طی نشد و اتفاق جالب این بود که هیچ مذاکره‌ای هم صورت نگرفته بود. جمهوری اسلامی عادت دارد برای اعمال فشار و ارعاب آدم‌ها را در مقابل مطالبات و تعهدات اخلاقی و فکری‌شان دست کم بگیرد و فکر می‌کند از این طریق می‌توانند مقاومت افراد را بشکند. بعد از قطع حقوقم، کماکان در دانشگاه حضور داشتم و حتی به‌منظور اعتراض به فراخوانده شدن بی‌دلیل دانشجویان به کمیته‌ی انضباطی، با مدیرکل حراست و کارمندانش، به‌علاوه با دبیرخانه‌ی کمیته‌ی انضباطی دانشجویان، مرتباً مراوداتی داشتم. چراکه من با تک‌تک دانشجویان گروه موسیقی به دبیرخانه‌ی کمیته‌ی می‌رفتم و با حضور خودم در کنارشان، نشان می‌دادم که حواسمان به دانشجویان هست و چون در این اقدام، چند تن دیگر از اساتید نیز همراه من شدند، این مسئله برای حراست خوشایند نبود. موضع ما این بود که باید به دانشجویانی که نسبت به قوانینی که برآمده از خواسته‌ی آنان نیست و نسبت به آن اعتراض دارند، گوش دهند و در صورتی‌که پرونده‌سازی بکنند یا اتهامات نادرست به دانشجویان بزنند، ما اساتید گروه که شاهد همه‌ی اتفاقات بوده‌ایم افشاگری خواهیم کرد، خصوصاً که من و دو تن دیگر از اساتید، در روزی که پرونده‌ی ۲۴ نفر از دانشجویان گروه موسیقی در کمیته‌ی انضباطی بررسی می‌شد، صبح آن‌روز به محل کمیته مراجعه کردیم و اعلام داشتیم که می‌خواهیم در زمان رسیدگی، در جلسه حضور داشته باشیم که اتهامات ناروا به دانشجویان زده نشود. حضور ما، از نظرشان بسیار عجیب و ناخوشایند بود، اما فشار ما و اظهارات ما، باعث شد تا حدی انسانی‌تر با پرونده‌ی دانشجویان گروه موسیقی برخورد شود.

بعد از این‌که مدتی حقوق من قطع بود، نهایتاً پرونده‌ی شکایتی برایم تشکیل دادند، وقتی مرا برای تفهیم اتهام خبر کردند، دیدم سرتاسر اتهامات کذب و دروغ است. متاسفانه عملکرد کارمندان و روسایی که از اعمال زور و فشار احساس قدرت می‌کنند، به‌قدری سطحی است که حتی آیین‌نامه‌های خود جمهوری اسلامی هم در اقدامات آن‌ها به سخره گرفته می‌شود. پرونده‌ی تخلفات من واقعاً خنده‌دار بود، برای مثال اتهاماتی مثل تشویق دانشجویان به کشف حجاب، تشویق دانشجویان به برگزاری تجمعات غیرقانونی، رفتارهای برخلاف مصلحت نظام و غیره مطرح شده بود. من مستندات درخواست کردم و نداشتند. من ۳۰ سال در دانشگاه تهران در اعتراض به سیاست‌های غلط دانشگاهی و آکادمیک صدایم بلند بوده و در راستای اصلاح روندهای دانشگاه، به‌ویژه در رشته‌ی موسیقی، هرگونه مبارزه‌ای با سیستم و عوامل اداری و مدیریتی دانشگاه کرده بودم و حالا این اتهامات مسخره و پوشالی؟ در پیامد این جلسه، چند بار دیگر هم مرا خواستند و صرفاً کارشان ارعاب بود. برای مثال مدام می‌گفتند: می‌خواهند پرونده‌ام را به وزارت اطلاعات بفرستند و من هم هربار می‌گفتم: پس چرا نفرستادید؟ افرادی که در چنین کمیسیون‌هایی حضور دارند، واقعاً صلاحیت و شایستگی و اقتدار فکری ندارند، حتی در توجیه اقدامات خودشان می‌ماندند و جواب نداشتند و سرشان پایین بود و از برخورد چشم در چشم با من امتناع می‌کردند. البته یک‌بار هم در آغاز خیزش، از اطلاعات در دانشگاه مرا به دفتر بسیج خواستند که آن‌ها کارشان را بهتر بلد بودند و روال یک بازجویی محترمانه را درست طی کردند. نهایتاً، فعلاً پرونده‌ی بنده بلاتکلیف در کمیسیون تخلفات انتظامی هیات علمی مانده و رای قطعی را صادر نمی‌کنند که حکم به اجرا درآید، بنابراین بنده کماکان در تعلیق به‌سر می‌برم.

 

فکر می‌کنید سکوت برخی اساتید برای حفظ‌کردن خودشان در دانشگاه، به‌زعم خودشان برای ادامه‌دادن مسیر روشنگری بوده است؟

مبارزه در راستای آزادی‌خواهی، نیازمند استراتژی‌های درست است و فکر می‌کنم که برای عده‌ی زیادی از ما اساتید و اعضای هیات علمی در دانشگاه‌های ایران که سال‌ها سیاست‌های غلط سرکوب دانشگاه و مشکلات را مشاهده کردیم و نسبت به آنان اعتراض داشتیم، باید در زمان درست هم بتوانیم تشخیص دهیم که چه اقدامی بکنیم و اقتداری از خودمان نشان دهیم که بتواند در آن مقطع سیاسی-اجتماعی، در راستای مطالبات آزادی‌خواهانه‌ی ملت ایران اثرگذار باشد. خیزش مهسا، یک فصل جدید از یک درگیری تاریخی که از بدو انقلاب، جمهوری اسلامی با دانشگاه ایجاد کرده بود را شروع کرد و مهم‌تر، اجتماع ایران را وارد یک‌سری چالش‌های جدید کرد. بنابراین فکر می‌کنم با دستاوردهای مردم در ایام خیزش مهسا و در حقیقت، روشن‌شدن مطالبات برحق مردم و علنی‌شدن خواسته‌ها در تمام سطوح اجتماعی، راهی جز پیشروی برای ما وجود ندارد. از طرف دیگر، رفتار سرکوب‌گرانه و سیاست‌های امنیتی حکومت علیه مردم، کاملاً عیان و روشن شد که متاسفانه در تمام سیاست‌ها، برخلاف خواسته‌ی مردم عمل می‌کند، عیان‌شدن این اتفاقات، اتفاق کمی نیست و اساتیدی که باور دارند در دانشگاه نقش روشنگری داشتند، الان باید الگوسازی جدیدی برای جامعه‌ی جوان ایران انجام دهند. ‌اگر ما اساتید که ادعا داریم سال‌هاست در راستای استقرار آزادی مردم و منافع ملی و مبارزه با خودکامگی در دانشگاه مشغول به روشنگری هستیم و برای رسیدن به این مطالبات آموزش می‌دهیم، در بزنگاه درست موضع‌گیری درست نکنیم و در حمایت از مردم که در چنین شرایطی قد علم کرده‌اند، در خط مقدم این جریان، راهبری مردم را پیش نگیریم، مسئله‌ی آموزش و حضور در دانشگاه، دیگر یک شوخی بیش نیست. امروز جامعه‌ی ایران نیاز به نمایندگان مردم در سطوح مختلف حرفه‌ای و تخصصی دارد که در راستای مطالبات مردم و آزادی‌خواهی قد علم کنند. بعد از خیزش مهسا که آحاد ملت ایران در سنین مختلف در مراکز استان‌ها و شهرستان‌ها و روستاها و بخش‌ها و سطوح مختلف، نشان دادند که مطالباتشان چیست. ما وظیفه داریم که ادامه‌ی حیات این مطالبه‌گری و به نتیجه‌رساندن این مبارزه را عملی کنیم. ما متخصصین هستیم که باید در جلوی صف حرکت کنیم. روشنگری نیازمند استراتژی‌های مختلف در زمان‌های مختلف است و در همه‌جای دنیا نیز چنین است. شما اول مطالبه می‌کنید، بعد اعتراض می‌کنید و نهایتاً اعتصاب می‌کنید تا با از حرکت درآوردن چرخه‌ی حیات، یک سیستم اتفاقات دیگری را مبنی بر مذاکره و چانه‌زنی و نهایتاً تغییر امکان‌پذیر کنید. استادی که از منش آزادگی و روشنگری برخوردار باشد، بدون شک می‌داند روش‌های رسیدن به مطالبات چه چیزهایی هستند. بنابراین من اصلاً قبول ندارم، وقتی اساتید می‌گویند ما به‌خاطر دانشجویان خود را در دانشگاه حفظ کرده‌ایم. این چه نوع آزادگی و روشنگری است؟ این رفتار که نتیجه‌ی معکوس دارد و به جوانان می‌آموزد که برای حفظ مصالح و منافع خود محافظه‌کار باشند. این‌که نمی‌شود.

کدام گروه از اساتید دانشگاه‌ها، امکان حمایت از دانشجویان معترض را دارند؟

از نظر من، از برخی اساتید که کار خود را تازه در دانشگاه آغاز کرده‌اند، باید توقع کم‌تری داشته باشیم که البته برعکس شد و ما حمایت بیش‌تر از جانب اساتید پیمانی و مدعو در حمایت از دانشجویان دیدیم که نشان از شجاعت کاملشان بود. من از هیات علمی‌های تمام‌وقت و اساتید قدیمی که دانشیار و استاد تمام هستند، توقع بیش‌تری داشتم. اتفاقاً این مسئله در گروه موسیقی بعد از این‌که من بیانیه‌ای در آغاز خیزش در حمایت از دانشجویان منتشر کردم پررنگ شد و گروه به من اعتراض کرد که چرا به‌تنهایی این‌کار را کردم و آن‌ها نیز می‌خواستند در انتشار بیانیه مشارکت کنند. اما به‌نظر من اساتید پیشکسوت که سال‌هاست در دانشکده‌ها جا افتاده‌ایم، می‌باید در دادن بیانیه اقدام می‌کردیم. از نظر من نباید از اساتید جوان خیلی توقعی می‌داشتیم. اما متاسفانه نشان داده شد که اساتید رسمی و قدیمی به فکر مصالح خود هستند و علی‌رغم این‌که از حمایت‌هایی طبق قوانین استخدامی برخوردار هستند اکثراً از موضع‌گیری مشخص امتناع کردند و محافظه‌کاری پیشه کردند که نشان می‌دهد اکثراً از بدنه‌ی همین سیستم و وابسته به جناح‌های سیاسی خود سیستم هستند.

میزان سرکوبی که در دانشگاه در دوران خیزش مهسا اتفاق افتاد را چطور ارزیابی می‌کنید؟

در این مورد، فکر می‌کنم که هنوز جا دارد خیلی از اطلاعات در آینده برای ما روشن شود، چون بدون شک بخش زیادی از اطلاعات به‌دلیل مشکلاتی که بُروزشان می‌توانسته برای افراد در دانشگاه دردسر ساز باشد، ناگفته مانده است. اما بخشی از این اطلاعات که بر همه‌ی ما عیان شده، نشان می‌دهد که در سطح بدنه‌ی دانشجویی فشار بی‌سابقه بوده است. اساساً خیزش مهسا، فصل جدیدی را برای مبارزه‌ی مردم در هر سطحی باز کرد و دانشگاه هم از این امر مستثنا نبود. در حقیقت حملات روزانه‌ی نیروهای لباس‌شخصی و دستگیری و ممنوع‌الورودی و محروم‌کردن دانشجویان از خوابگاه، یک اتفاق بی‌سابقه بود. احکام سنگینی که برای دانشجویان از سوی کمیته‌های انضباطی صادر شد و احضار گروهی دانشجویان به کمیته‌های انضباطی، به‌علاوه‌ی دستگیری‌های خودسرانه در دانشگاه و بیرون دانشگاه و در منازل دانشجویان و در خوابگاه‌های دانشجویی، بی‌سابقه بود، آن‌قدر گسترده که تا پیش از این، در این حد فجیع دیده نشده بود. بنابراین فکر می‌کنم دانشجویان کسانی بودند که بیش‌ترین آسیب را از میان گروه‌های مختلف در دانشگاه دیدند. فراموش نکنیم در خیزش مهسا اولین‌باری بود که رسماً این اتفاق عجیب در کشور ما افتاد که تصمیم‌گیری برای نهاد دانشگاه، به‌عهده‌ی نه وزارت علوم، بلکه به‌عهده‌ی وزارت کشور و وزارت اطلاعات گذاشته شد. اطلاعیه‌های مختلف شورای امنیت کشور، دخالت مستقیم نهادهای امنیتی را در برخورد با دانشگاه آشکار کرد و مجوز آن‌را صادر کرد. حتی بیانیه از طرف وزارت کشور در حمایت از پاکسازی اعضای هیات علمی و اخراج کردن اساتیدی که هم‌سو با نظام نیستند، صادر شد. رسماً اعلام شد که نظام، طرفدار پاکسازی اساتید دگراندیش و جذب کردن طیف جدیدتری از نیروهای بسیجی و ولایی و روحانی، به‌عنوان هیات علمی در مراکز آموزش عالی را اطلاع داد. فکر می‌کنم خیزش مهسا، فصل جدیدی را در درگیری طولانی جمهوری اسلامی با دانشگاه باز کرد و این فصلی برگشت ناپذیر است زیرا همه‌ی واقعیت‌ها عیان شد و حکومت، امروز قادر به کتمان حقیقت نیست. جای تاسف دارد که روسای دانشگاه‌ها تلاش دارند تا با مغلطه و سفسطه، موضوع را کتمان کنند، اما دانشجویان هم‌چنان تحت تاثیر آن سرکوب وحشتناک هستند و هم‌چون دیگر ارکان جامعه مطالباتشان را فراموش نکرده‌اند.

فکر می‌کنید آرمانِ اساتید و دانشجویان مبارز در دانشگاه در چه راستایی است؟ اصلاحات ساختاری و یا رسیدن به یک نظم جدید؟

فکر می‌کنم عده‌ی زیادی با تفکیک بین این دو مسئله، واقعیت را کتمان می‌کنند و از طرفی دیگر لزوم تحول و تغییر و تبیین بسترهای صحیح برای آینده‌ی دانشگاه و آموزش عالی را در ایران ساده‌انگاری می‌کنند. بنابراین این‌که آرمان دانشجویان چیست… باید بپرسم مگر دیگر امکان دارد در دانشگاه‌های جمهوری اسلامی اصلاحات ساختاری داشته باشیم؟ استقلال دانشگاه یک معنای مشخص و علمی دارد. در حقیقت در درجه‌ی اول ایفای نقش دانشگاه به‌عنوان نمونه‌ای کوچک از یک جامعه دمکراتیک است. امروزه مدارس هم باید نمونه کوچکی از یک جامعه‌ی دمکراتیک باشد، ولی ما می‌گوییم دانشگاه چون نمونه‌ی یک جامعه تخصصی است و خط قرمزهای رشته‌های علمی مختلف است که به هیچ عنوان نمی‌توان با ایدئولوژی سیاسی آن‌را تغییر داد. پس در درجه‌ی اول دانشگاه باید بسترساز باشد که افراد در حین توسعه‌ی شخصیت اجتماعی و مدنی خود، به‌سمت پیشرفت علمی نیز حرکت کنند و افراد باید بتوانند چنین فضای دمکراتیکی را تجربه کنند و بعد از آن دانشگاه محلی است برای در دسترس قراردادن دانش و اطلاعات آزاد.

نظام آموزش عالی متاسفانه در این چهل سال و اندی، با بنیان تفکرش که توسط انقلاب فرهنگی آغاز شد و هنوز هم شورای عالی انقلاب فرهنگی مشغول دخالت‌کردن و تعیین روندها و رویه‌ها در نظام دانشگاهی است، به‌علاوه این‌که می‌دانیم نهادهای امنیتی، وزارت کشور و شورای امنیت کشور هم در دانشگاه‌ها رسماً دخالت می‌کنند؛ این اتفاقات و روش مدیریت باعث شده اتفاقات زیادی در خلال این چهل و چند سال اخیر رخ دهد. بدنه‌ی آموزش عالی درحال حاضر در دست متولیان است. بسیار معدود و کم هستند اساتیدی که به‌دلایل مختلف، نهایتاً توانسته‌اند استمرار خود را در صورتی‌که طرز فکر متفاوت با حکومت دارند، حفظ کنند. مشخصاً وابستگی به احزاب سیاسی غیر از اصول‌گرا و اصلاح‌طلب در دانشگاه‌ها به هیچ عنوان پذیرفته شده نیست. بعد از دولت نهم، اساتید اصلاح‌طلب تحت فشار زیادی بودند و عده‌ای از آنان با تغییر سیاست‌های بازنشستگی، بازنشسته اجباری شدند. این اساتید به‌ویژه در دوران خیزش، زبانشان رسا و گویا شد مثل آقای برهانی و خیلی اساتید دیگر، اما در بین اساتید دانشگاه عده کمی را می‌بینید که بدانید رسماً وابسته به یکی از احزاب چپ هستند یا مثل بنده عضو شورای مرکزی حزب ملی ایران هستند. احزاب چپ در بین اساتید کجا هستند؟ احزاب چپی که به دلیل ایدئولوژی‌های چپ، باور به تحول و توسعه ایران داشته باشند. بنابراین دانشگاه در سال‌های اخیر به‌دلیل این‌که از تفکرات مختلف پاکسازی شده است، مشخصاً در اختیار متولیان جمهوری اسلامی که اصلاح‌طلبان و اصول‌گراها هستند، قرار گرفته است، من فکر می‌کنم اصلاحات ساختاری کارساز نیست و صرفاً برخی اساتیدی که وابستگی به جمهوری اسلامی دارند، روی آن پافشاری می‌کنند و هنوز متوجه فجایعی که در خلال این سال‌ها با سیاست‌های برخلاف منافع ملی اعمال شده است را درک نکرده‌اند و هنوز گذار از این سیاست ایدئولوژیک در آن‌ها شکل نگرفته است، اما آیا ما می‌توانیم با اصلاحات ساختاری به معنای حاکمیت آموزش عالی و استقلال آن برسیم؟

جمهوری اسلامی و کارگزران و متولیانش همان‌طور که از همه‌ی فرایندهای علمی و تعاریف بین‌المللی تعریف متفاوتی دارند، درباره‌ی استقلال دانشگاه هم تعریف منحصر به خودشان را دارند. برای مثال دکتر مقیمی که خوشبختانه به تازگی از ریاست دانشگاه تهران برکنار شد، اظهار کرده بود که اتفاقات خیزش، دست دانشگاه را برای استقلال بسته است. در دیداری که با ایشان داشتم، تاکید بر حاکمیت دانشگاه کردم و آقای مقیمی با کتمان این حقیقت عصبانی شدند. ایشان هدف از استقلال دانشگاه را صرفاً در زمینه‌ی مالی تعریف می‌کردند، درحالی‌که منظور ما اداره‌کردن دانشگاه به‌صورت هیات امنایی است.

 

راجع به اظهارات اخیر رئیس جمهور چه فکری می‌کنید؟

آقای رئیس جمهور تا امروز حرف‌های زیادی زده‌اند که این حرف‌ها زیبا هستند، ولی این‌که فاصله‌ی حرف تا عمل چیست، برای همه‌ی ما در جمهوری اسلامی تجربیات ناهنجاری بوده است. آقای پزشکیان شیوا و دلنشین گفته‌اند که ما با انسان سر و کار داریم نه ماشین و باید انسان را به رسمیت بشناسیم و چون با انسان سر و کار داریم، وظیفه داریم با آرامش انسان پیش برویم. حفظ کرامت انسان! پس دانشجو و استاد باید به رسمیت شناخته شود. این‌ها همه حرف‌های بسیارخوبی هستند که ایشان به آن‌ها اشاره کرده‌اند، اما نباید فراموش کرد که متولیان اجرایی در یک حکومت یعنی کسانی که در قوه‌ی اجرایی یک سیستم را در دست دارند، نمی‌توانند حرف‌های فلسفی بزنند، بلکه رئیس جمهور و وزرا و روسا و معاونان باید در عمل توسط آیین‌نامه‌ها و ضوابط اداری و اجرایی و فرهنگ تشکیلاتی و موسسه‌ها بتوانند این حرف‌های زیبای آقای رئیس‌جمهور را در عمل پیاده کنند. من فکر نمی‌کنم به این آسانی این اتفاق بیافتد، چون بدون داشتن تفکر آزاد و متکثر و انسان‌دوست و ملی نمی‌توان در کارزارهای اجرایی به نفع منافع ملی و سعادت مردم سیاست‌گذاری کرد و بخش نامه‌ها و آیین‌نامه‌ها را نوشت. آیا کماکان سیاست دولت در تبیین هژمونی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی فعال خواهد بود؟ یا آقای رئیس‌جمهور می‌توانند فرایندی را تعریف کنند که برنامه‌های سرکوب‌گرایانه که به نظام دانشگاهی تحمیل می‌شود را عوض کنند؟ مشکل ما الان تفکر یک‌سونگر است که نظام دانشگاهی را تحت‌تاثیر قرار داده و رویکرد امنیتی و سیاسی در کلیه‌ی ارکان دانشگاه، ریشه دوانده است. آیا این صحبت‌های دلنشین آقای رئیس‌جمهور منجر به تغییر آیین‌نامه‌های دانشگاه‌ها می‌شوند؟ آیا سیاست‌های استخدام جذب هیات علمی تغییر خواهند کرد و افراد با تکثر آرا ‌و عقاید، از باورهای مختلف و ایدئولوژی‌های مختلف حزبی قادر خواهند بود در دانشگاه‌ها حضور داشته باشند؟  الان ما با دانشگاه‌هایی مواجه هستیم که آیین‌نامه‌ی ضیافت اندیشه را برای ارتقای اساتید دارند، دانشگاه‌هایی که بودجه‌های پژوهشی در راستای سیاست‌های نظام تصویب می‌شوند، دانشگاه‌هایی که طرح‌های فرزندآوری یا پیشگیری از طلاق را اجرا می‌کنند. ما با دانشگاه‌هایی مواجه هستیم که از نظر انتصاب افراد در سطوح بالای مدیریتی، مثل روسای دانشکده‌ها یا معاونین آموزشی، پژوهشی و مالی دانشکده‌ها و حتی انتصاب اعضای هیات علمی، از افراد امنیتی و سپاهی استفاده می‌کنند. آقای رئیس‌جمهور صرفاً با اظهارات فلسفی و کلی نمی‌توانند سیستم را عوض کنند. لذا تغییر کامل رویکرد لازم است. کوتاه‌کردن دست نهادهای امنیتی از دانشگاه‌ها و آغاز سیاست‌ها و برنامه‌های جدیدی که تکثرگرا، سکولار و هم‌سو  با منافع ملی باشند، باید به اجرا درآید تا بتوان باور کرد که اظهارات آقای رئیس جمهور عملی خواهد شد.

با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار خط صلح قرار دادید.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید