ماهنامه خط صلح – او اوقات فراغت را یک حق شهروندی میداند و اما میگوید که «دغدغهای در بین مدیران ما در مورد اوقات فراغت و ارائه پیشنهادات و خدمات اوقات فراغت وجود ندارد.» وی هومن رازدار، نائب رئیس هیئت مدیره انجمن اوقات فراغت ایران و از فعالان این حوزه است.
در تابستان داغ کرونایی و در شرایطی که همه جا سخن از ماندن در خانه است، میتوان این پرسش را مطرح کرد که خب! مردم در خانه بمانند و چه کنند؟ چطور اوقات فراغتشان را پر کنند؟ و این پرسش ما را به مسئلهای بنیادیتر رهنمون میکند. در ایران امروز ما مسئله اوقات فراغت تا کجا جدی است و چقدر حاکمیت در وجوه گوناگون به آن پرداخته است؟ همین پرسش موجب شد تا با یکی از فعالان نام آشنای این حوزه، آقای هومن رازدار گفتگو کنیم. او میگوید که «بین نوزده تا بیست و شش دستگاه در حوزه ماموریت اوقات فراغت بودجه دریافت میکنند» و اما «ما به عنوان شهروندان جامعه از تخصیص این بودجهها اطلاعی نداریم.» به گفتهی آقای رازدار، مسئله اوقات فراغت در قوانین جدی گرفته نشده و برای آن قانون مشخصی هم نداریم. هومن رازدار همچنین در پاسخ پرسشی در خصوص عملکرد مسئولین به خط صلح میگوید که «فکر میکنم که هم مردم، هم شما به عنوان رسانه میتوانید ماجرا را رصد کنید و ببینید که بر اساس شاخصهای مختلف عملکرد چگونه است. حس خودتان را هم میتوانید با خوانندگانتان به اشتراک بگذارید. این که آیا تصویر موجود از شرایط، یک تصویر دغدغهمند است؟ این دیگر قضاوتش با رسانه و مردم است.»
هومن رازدار که سابقه فعالیت در تیم «خنده وانه» را هم در کارنامه خود دارد، ضمن پاسخ در خصوص جدی گرفته شدن مسئله اوقات فراغت برای گروههای مختلف سنی و اجتماعی به خط صلح گفت که «ما اصلا راجع به اوقات فراغت بزرگسالان، سالمندان، معلولین و … وقتی حرف میزنیم، انگار داریم راجع به بحث پرتی حرف میزنیم!»
این فعال فرهنگی در مقایسه دو عامل اقتصادی و فرهنگی در توجه عمومی به مسئله اوقات فراغت، وزن بیشتر را به سطح فرهنگی میدهد و در پاسخ به سوالی در این رابطه به خط صلح میگوید که کسانی آرامش و شادی خودشان را پیگیری میکنند که «موضوع و اهمیت نشاط را فهمیدهاند و برای آن وقت و انرژی و هزینه صرف میکنند. چون میدانند که آن چه که صرف میکنند، در برابرش چیز ارزشمندتری به دست میآورند.»
هومن رازدار در آسیب شناسی وضعیت موجود جامعه ایران در عدم برخورداری از تفریح و اوقات فراغت مناسب، «آسیب یک جامعه بیتفاوت» را «از آسیب یک جامعه افسرده» بیشتر میداند و میگوید که «افسردگی به نظرم مقدمه بیتفاوتی است.»
مشروح گفتگوی خط صلح با هومن رازدار، نائب رئیس هیئت مدیره انجمن اوقات فراغت ایران را در زیر میخوانید:
نیاز به تفریح و داشتن اوقات فراغت برای شهروندان به عنوان یک حق را چگونه توصیف میکنید؟
این حق در ایران تفاوتی با دیگر کشورهای جهان ندارد و به مانند بقیه کشورهای جهان به رسمیت شناخته میشود. اما ممکن است که نحوهی ارائهی خدمات و تسهیلات در حوزه تفریح و سرگرمی با سایر جوامع تفاوتهایی داشته باشد. ولی این حق که به عنوان یک حق شهروندی از آن یاد میکنیم، در کشور ما هم رسمیت دارد.
حق داشتن اوقات فراغت یک نیاز هم هست. مسئولیت برآورد این نیاز و به طبع حق، با چه اشخاص و نهادهایی است؟ نقش حاکمیت در این میان چه میتواند باشد؟
در همه جای دنیا موضوع اوقات فراغت به شکل یک سری پیشنهادات یا توصیههای تفریحی و سرگرمی اتفاق میافتد. نهادهای حاکمیتی مختلفی درگیر این موضوع هستند. ما در کشورمان این مشکل را داریم که اوقات فراغت متولی مشخص در کشور ندارد. در آمارهایی هم که توسط مراجع مختلف ارائه میشود تفاوت و اختلاف وجود دارد. آن چه که پیداست بین نوزده تا بیست و شش دستگاه در حوزهی ماموریت اوقات فراغت بودجه دریافت میکنند. یعنی بین ماموریتهایشان موضوع اوقات فراغت وجود دارد. ولی فارغ از این که کنشگران حاکمیتی این عرصه چه تعدادی یا چه کسانی هستند، معضلی که وجود دارد این است که ما در بین مدیرانمان، درک درستی از موضوع اوقات فراغت وجود ندارد. این حرف من خیلی جامعهشناختی یا فلسفی نیست. من از درک اهمیت قضیه حرف میزنم. به نظرم میآید مدیرانی که در این زمینه تصمیم گیری میکنند یا ماموریت دارند و به دلیل ماموریتشان بودجه دریافت میکنند که این بودجه را صرف کارهایی بکنند، درک عمیق و صحیحی از اهمیت این مقوله ندارند.
ما زمانی دغدغه نسبت به موضوعی نشان میدهیم که اهمیت آن را بفهمیم. ما اگر چیزی را امر مهمی ندانیم، برای آن وقت، انرژی و دغدغه صرف نمیکنیم. پس بنابراین به نظرم اگر از روش مهندسی معکوس بخواهیم استفاده کنیم و فکر کنیم که چرا در کشور به این موضوع توجه نمیشود، به نظر من ریشهاش این است. درک اهمیت این موضوع اتفاق نیافتادهست. پس بنابراین دغدغهای در بین مدیران ما در مورد اوقات فراغت و ارائه پیشنهادات و خدمات اوقات فراغت وجود ندارد.
همچنین نکتهای که وجود دارد این است که ما به عنوان شهروندان یک جامعه از حاکمیت خیلی انتظار نداریم که اوقات فراغتمان را پر کند. یعنی قرار نیست که حاکمیت وارد عملیات بشود. ولی قرار است که حاکمیت ولو با مشارکت بخش خصوصی، بسترهای کلی را فراهم کند و نسبت به بسترهایی که فراهم کرده، به شهروندانش پیشنهاد ارائه کند. حداقل وظیفه دستگاههایی که ما امروز به عنوان دستگاههای فرهنگی میشناسیم این است که خودشان در جهت تسهیل کار برای کسانی که میخواهند در حوزهی فراغت و سرگرمی کاری بکنند ورود کند و تسهیلاتی برایشان ایجاد کند. لزوما هم در خصوص تسهیلات مالی و پولی حرف نمیزنم. بحث من تسهیلات مدیریتی است. تسهیلات بوروکراتیک برایشان فراهم نمیکنند. حداقل میتوانند کسانی که داوطلب بودهاند و آمدهاند و بدون تسهیلات بسترهایی را فراهم کردند، کمک کنند و نظام پیشنهاداتی ارائه کنند و به شهروند بگویند که تو میتوانی از فلان مجموعه که آمادهی ارائهی خدمات تفریحی استفاده کنی.
مثلا یک مجموعه فروش بلیت سینما و تئاتر، آمده و با مشارکت حاکمیت شرایطی را فراهم کرده و به مردم گفته است که فیلمهایی که دیگران ساختهاند و سینماهایی که دیگران ساختهاند و فیلمها در آن سینماها در حال نمایش است، شما میتوانید در این ساعتها و با این هزینه بروید و از آنها استفاده کنید. سینما یک جزء از میان اجزای حوزهی اوقات فراغت است. حالا این را شما در خصوص بازی، کافهبازی (کافههایی که در آن بازی ارائه می شود)، شهربازی، اسباببازی، رستوران، تئاتر، گالری و هر چیزی که میتواند این ابر کلان و بزرگ اوقات فراغت را تشکیل بدهد ببینید و بگویید. حاکمیت حداقل چنین نقشی را میتواند ایفا کند. این که ما نسبت خودمان را با ارائه دهنده خدمات بفهمیم.
مشکل اینجاست که حاکمیت دارای چنین دیدگاهی نیست. یعنی حاکمیت میگوید که من چرا باید این کار را بکنم؟ به من ارتباطی ندارد! بنابراین مردم ما الان اصطلاح و جملهی عامی را مطرح میکنند که همه شنیدهایم: «ما در مملکتمان تفریح نداریم.» تفریح در ممالک مختلف یک چیز داشتنی یا نداشتنی نیست. چه بسا ما در خیلی از زمینهها بسترها را داریم. ولی چون اینها به شهروندان شناسانده نمیشود، پیشنهاد به آنها داده نمیشود و تسهیلات برای استفاده شهروندان از این خدمات وجود ندارد، این تصور و نگاه نسبت به این مسئله شکل میگیرد.
اینجا دو وجه مطرح میشود. یکی وجه تقنینی و دیگری وجه اجرایی. آیا این حق در قوانین ما به عنوان یک حق شهروندی به رسمیت شناخته شده و جایگاه خودش را دارد؟
گمان نمیکنم که ما در موضوع اوقات فراغت قانون شفاف و دقیقی داشته باشیم. ولی واقعیت این است که بعضی اوقات ما قانون ایجابی نداریم. اما قانونی هم نداریم که این حق را نفی کرده باشد. پس بنابراین اگر قانون در جایی سکوت کرده، این به درک مدیرانی که کار به دست هستند سپرده شده یا باید سپرده شود.
یعنی موضوع در قوانین جدی گرفته نشده است؟
بله در قوانین جدی گرفته نشده است. اما عرض میکنم که با قوانینی که نسبت به موضوع حتی سکوت هم کردهاند، یعنی قوانینی که نفیا یا اثباتا به این موضوعات ورود نکردهاند هم میتوان کار کرد. مسئله این است که اصلا در ذهن مدیران ما دغدغهای نسبت به موضوع اوقات فراغت وجود خارجی ندارد. آخرین دغدغه مدیران ما هم اوقات فراغت نیست! مثلا موضوع اوقات فراغت در اختیار یکی از نهادهای تقنینی فرهنگی کشور قرار داده میشد که مطرح شود. اما اعضای آن مجموعه میگفتند که مملکت کارهای مهمتری دارد! یعنی ما موضوع به این مهمی را اولویت نمیدانیم. گردش مالی موضوع بازیهای رایانهای صد میلیارد دلار در جهان است که حدود دو برابر پیشبینی درآمد نفتی امسال ماست، از نظر بسیاری از سیاستگذاران ما به عنوان یک امر غیر جدی تلقی میشود. وقتی راجع به بازی حرف میزنیم، قرار است در جریان فرهنگی یا جامعه کلی نقش ایفا کند. اما از نظر این سیاستگذاران، وقتی راجع به بازی حرف میزنیم، داریم راجع به یک امر غیر جدی حرف میزنیم. ما امروز در دنیا چیزی به نام بازیهای استراتژیک داریم که به استعداد سنجی از طریق این بازیها کمک میکند. امروز بازی در بسیاری از حوزهها به عنوان یک ابزار استفاده میشود. شایعهای که در خصوص خیلی از این بازیهای استراتژیک وجود دارد این است که میگویند که بنگاههای اقتصادی خیلی بزرگی پشت سر طراحی این بازیها هستند، برای این که نقش آفرینی ما را در سازمانها تحلیل کنند. کار گروهی را تقویت کنند. مدیریت زمان را تقویت کنند. ما به ازای بسیاری از مفاهیمی که در حوزههای مدیریتی هست، بازی داریم. ولی بالاخره نگاه تصمیمسازان و سیاستگذاران مملکت ما این است.
در خصوص دیدگاه موجود در حاکمیت و عدم دغدغه مدیران در حوزه اوقات فراغت سخن گفتید و همچنین گفتید که نوزده تا بیست و شش دستگاه برای مسئله اوقات فراغت بودجه دریافت میکنند. عملکرد این نهادهای مسئول در این زمینه چگونه بوده است؟
من گفتم که این نوزده تا بیست و شش دستگاه ردیف بودجه در این خصوص دارند. ما به عنوان شهروندان جامعه از تخصیص این بودجهها اطلاعی نداریم. ولی هرچند درصدی هم از این ردیفها تخصیص داده میشود، عملکرد همان است که همه ما داریم میبینیم. شما هم مثل من این امکان را دارید که عملکرد را تحلیل کنید و ببینید که آیا در تصویر از مدیران فرهنگی کشور، این امر دغدغه است؟ آیا مدیران ما راجع به مفاهیمی که با هم صحبت کردیم، هیچ وقت از خودشان دغدغه نشان دادهاند؟ هیچ وقت دلشورهی این موضوع را دارند؟ هیچ وقت دچار اضطراب شدهاند از این که دارند راجع به چه مفهوم جدیای به لحاظ فرهنگی صحبت میکنند؟ فکر میکنم که هم مردم هم شما به عنوان رسانه میتوانید ماجرا را رصد کنید و ببینید که بر اساس شاخصهای مختلف عملکرد چگونه است. حس خودتان را هم میتوانید با خوانندگانتان به اشتراک بگذارید. این که آیا تصویر موجود از شرایط، یک تصویر دغدغهمند است؟ این دیگر قضاوتش به رسانه و مردم است.
طبق برآورد شما وضعیت گروههای خاص در این زمینه چگونه است؟ کارگران، کارمندان، زنان، کودکان، معلولان و … امکان دارند به اندازه کافی از اوقات فراغت برخوردار باشند؟
حداقلش این است که ما در ظاهر میبینیم که به گروه اجتماعی کودکان اهمیت بیشتری داده میشود یا حداقل بیشتر راجع به آن حرف زده میشود. در مورد نوجوانان و جوانان به نظرم اوضاع بسیار بد است. یعنی این که هر اتفاقی اگر در این حوزه و حوزه اوقات فراغت جوانان و نوجوانان میافتد، توسط فعالان بخش خصوصی میافتد. در مورد سایر گروهها هم که راجع به آنها حرف نزنیم بهتر است! یعنی ما اصلا راجع به اوقات فراغت بزرگسالان، سالمندان، معلولین و … وقتی حرف میزنیم، انگار داریم راجع به بحث پرتی حرف میزنیم! یعنی این قدر غفلت نسبت به این مسئله صورت گرفته که بعضا ممکن است وقتی ما این حرفها را میزنیم، تازه بعضیها یادشان بیافتد که مثلا باید برای اوقات فراغت سالمندان و معلولین هم کارهایی کرد! یا آنها را هم باید جزو مخاطبین به حساب آورد.
خبرگزاری ایمنا در تیرماه سال جاری گزارشی را با عنوان «اوقات فراغت و سایه سنگین تضاد طبقاتی» منتشر کرد. شما فکر میکنید که این جایگاه طبقاتی چه نقشی در میزان برخورداری از این حق دارد؟
ممکن است که کسی که وضعیت مالی بهتری دارد، امکان دسترسی و استفاده از اوقات فراغت برای وی بیشتر باشد. ولی واقعیت این است که دسترسی همهی موضوع نیست. به نظر من موضوع مهمتر از این امکان دسترسی، مسئله باور نسبت به اهمیت این موضوع در میان شهروندان و مردم است. مردم فارغ از حاکمیت و مدیران. اگر خود مردم اهمیت این موضوع را درک کرده باشند، فارغ از طبقهی اجتماعی خودشان، ممکن است که انرژی و دغدغهی بیشتری صرف این مسئله بکنند. پس بنابراین در بسیاری از مراکز ارائه دهنده خدمات و تفریحات، میبینیم که مثلا صف بازی در یک شهربازی یا آدمهایی که در کافهای اجتماع کردهاند یا گروههای اینچنینی که در پایگاههای مختلف فراغتی هستند، لزوما از سطح میانگین پولدارتر نیستند. به نظر من میانگین آنها از باورمندتر و دغدغهمندترها تشکیل شده است. معدل آنها از کسانی تشکیل شده که با هر وضعیت مالی و برخورداری، به این اهمیت رسیدهاند و تصمیم گرفتهاند که آرامش و شادی خودشان را پیگیری کنند و به دست آورند. اینها کسانی هستند که موضوع و اهمیت نشاط را فهمیدهاند و برای آن وقت و انرژی و هزینه صرف میکنند. چون میدانند که آنچه که صرف میکنند، در برابرش چیز ارزشمندتری به دست میآورند.
یعنی در تقابل میان دو عامل سطح برخورداری اقتصادی و سطح درک فرهنگی، شما به عامل سطح فرهنگی نمره بیشتری میدهید؟
بله. حتما به سطح فرهنگی نمره بیشتری میدهم.
در چنین وضعیتی که در بحث آمد و فرمودید، به عنوان آسیبشناسی، این عدم برخورداری از تفریح و اوقات فراغت مناسب چه تبعاتی میتواند برای اجتماع داشته باشد؟
به نظر من آسیب یک جامعهی بیتفاوت از آسیب یک جامعهی افسرده بیشتر است. افسردگی به نظرم مقدمهی بیتفاوتی است. یعنی همه آدمهای افسرده لزوما بیتفاوت نیستند. در واقع افسردگی لزوما بدترین خطر یک جامعه نیست. بدترین خطر برای یک جامعه، بیتفاوتی و بیاعتنایی مردم نسبت به یک سری موضوعات است. از جمله همین موضوعی که راجع به آن حرف میزنیم. بنابراین وقتی آدمها به شکلی ناخودآگاه نسبت به پرداختن وقتشان در زمان فراغت، پرداختن به همه دغدغههایشان، به دست آوردن دغدغههایشان، به دست آوردن سوالات ذهنی شان و پیدا کرده جواب برای آنها بیتفاوت و بیاعتنا میشوند، این خود بدل به بزرگترین آسیبی میشود که میتواند یک جامعه را درگیر خودش بکند.
بدون نظر
نظر بگذارید