ماهنامه خط صلح – حسین بیوک خبرنگار و فعال اجتماعی، از اهالی افغانستان و ساکن کابل است. برگزاری جشنوارههای کتاب و رونمایی از مجموعه شعر «بیا تفنگ را فراموش کنیم» به قلم محمود جعفری، ترجمهی رمانهای افغانستانی به زبان عربی و همکاری با محمدحسین محمدی، نویسنده و داستاننویس مطرح افغانستانی در گردآوردی دو مجموعه داستان از جمله فعالیتهای فرهنگی وی بوده است. از او یادداشتهایی در مورد مسائل اجتماعی و فرهنگی نیز به چشم میخورد. وی در تظاهراتهای مختلفی همچون تظاهرات فرخنده، تبسم و جنبش روشنایی در افغانستان به عنوان خبرنگار و فعال اجتماعی حضوری موثر داشته است.
حسین بیوک در مورد معضلات قاچاق انسان و مهاجرت نیز آموزش دیده است. از تلاشهای ارزشمند او در حوزهی مربوط به حقوق مهاجران میتوان به گزارشها و گفتگوهای تفصیلی او با مهاجران افغانستانی اشاره کرد. خط صلح با آقای حسین بیوک دربارهی معضلات متعددی که مهاجران افغانستانی با آن دست و پنجه و نرم میکنند، گفتگویی ترتیب داده است.
در ابتدا بفرمایید که مهاجران افغانستانی از چه روشهای قانونی و غیرقانونی برای رساندن خود به ایران میرسانند؟ و چرا اکثرا روش غیر قانونی یا نامنظم را انتخاب میکنند؟ مهاجر مجاز و غیر مجاز چه کسانی هستند؟
شماری در ایران هستند که دولت ایران به آنها اقامت موقت میدهد و اقامت آنها هر چند وقت یک بار تمدید میشود. شماری دیگر از طرف سازمان ملل در توافق با دولت ایران به آنها کارت داده میشود. این کارتها نیز اخیرا سال به سال تمدید میشوند و هر بار از مهاجران افغانستانی پول گرفته میشود. بعضی دیگر در افغانستان که قصد رفتن به ایران را دارند، به سفارت ایران درخواست ویزا میدهند. از سالهای گذشته تا به امروز این ویزا با دشواری بسیار به دست میآید. مهاجرانی بودهاند که در زمستانهای سرد شبها را مقابل سفارت ایران در صفهای طولانی صبح کردهاند تا بتوانند ویزا به دست بیاورند. نکته جالب اینجاست که سفارت ایران ویزا را دو طرفه صادر میکند. حتی تیکتی که مهاجر (کارگر) میخرد را باید دو طرفه بخرد که نیاز به پول هنگفتی است. این کار غیرانسانی است. کسانی که قصد اخذ ویزا دارند مجبوراند از شرکتهای هوایی ایران، خصوصا شرکت هوایی آسمان، تیکت هواپیما تهیه کنند. اگر از یک شرکت داخلی تیکت بخرند ممکن است به آنها ویزا ندهند. برای یک بار رفت و برگشت (تیکت دو طرفه و اخذ ویزا) سی و یک هزار افغانی [واحد پول افغانستان] یا بیشتر از این لازم است و این مبلغ هنگفتی است برای یک کارگر یا کسی که میخواهد در ایران کار کند. مدت ویزای آنها سه ماهه است و بعد از سه ماه چون مقداری پول (مبلغ سیصد یورو بوده و این مبلغ مدبوط به قبل از شیوع ویروس کرونا است و مبلغ بعدی هنوز مشخص نیست!) در سفارت به عنوان ضمانت بازگشت میگذارند، باید برگردند. با این حال بسیاری از آنها برنمیگردند و در ایران میمانند چون آنها کارگر هستند، میخواهند کار کنند و زندگی خود را بچرخانند. برخی دیگر اما راه غیر قانونی را انتخاب میکنند و زندگی خود را به خطر میاندازند. به خاطر اینکه کسانی که به ایران میروند پول آنچنانی ندارند. آنها به خاطر کار و زندگی و یک لقمه نانی ایران را انتخاب میکنند.
مهاجر مجاز در نزد دولت ایران میتواند مهاجرانی باشند که ویزا میگیرند یا کارت سازمان ملل و یا اقامت دارند. مهاجران غیر مجاز کسانی هستند که مدت ویزای سه ماهه آنها تمام شده است یا کارتشان تمدید نشده است و یا اقامتشان مشکل دارد.
دلایل عمده مهاجرت افغانستانیها به ایران چیست؟ کمی از خطرات مسیرهای غیر قانونی یا نامنظم بگویید.
علت اینکه افغانستانیها مهاجرت به ایران را در پیش میگیرند مسئله فقر و بیکاری در کنار مسئله ناامنی است.
مسیرها بسیار پرخطر هستند و مهاجرانی که راه ایران را در پیش میگیرند در بسیاری از موارد متوجه خطرها هستند. آنها به شکل بسیار وحشتناکی هم انتقال پیدا میکنند. موترهایی [ماشین] که برای جا به جایی استفاده میشوند بسیار تنگ هستند. در موترهایی [ماشین] که حداقل ظرفیت شش نفر را دارد، سیزده نفر را قرار میدهند. این خیلی وحشتناک است. آنها در جریان راه آسیبهای جدی نیز میبینند تا به مقصد (ایران) برسند. در مسیر راه با چند قاچاقبر دست به دست میشوند و در هر مسیر به قاچاقبر دیگر فروخته میشوند و وقتی به مقصد آخر یعنی ایران میرسند قاچاقبر آنها را گروگان میگیرد و از خانوادهها یا اقارب یا اقوام پول بیشتری نسبت به آنچه توافق کردهاند، مطالبه میکنند.
از آخرین موارد که جنجالی هم بین دولت ایران و افغانستان بالا گرفت، هیئتهایی بین دو کشور رفت و آمد کرد که آخرین آن عباس عراقچی بود، مسئله برخورد پلیس مرزی ایران با افغانستانیهایی بود که میخواستند به ایران بروند. پلیس ایران کارگران افغانستانی را که میخواستند به ایران بروند را در دریای هریرود غرق کرد. نمونه دیگری که در ایران نشر شد آتش زدن موتر [ماشین] کارگران بود. من با خانوادههای آنها در افغانستان که صحبت کردم آنها دلیل مهاجرت را فقط فقر عنوان کرده بودند و کسی که در این رویداد کشته شده بود یک کودک بود که چهارده پانزده سال سن داشت و از شمال افغانستان بود.
افغانستانیهای بسیاری را میبینیم که سالهاست در ایران زندگی میکنند. چند درصد از مهاجران به قصد زندگی دائمی به ایران میآیند و چند درصد به ایران به چشم محل سکونت موقتی نگاه میکنند؟
به عنوان یک خبرنگار و فعال اجتماعی هنوز تحقیق مشخصی که نشان بدهد چند درصد از افغانستانیها ایران را به قصد زندگی دائمی انتخاب میکنند و چند درصد به عنوان اسکان موقت، ندیدهام. اما این را میتوانم به شما بگویم که شما شرایط ایران را میبینید که شهروندان افغانستان نمیتوانند به دلیل قوانینی که در ایران درمورد مهاجران وجود دارد، به طور دائمی در ایران زندگی کنند. ما شهروندانی را داریم که بیشتر از پنجاه سال در ایران زندگی کردهاند اما هنوز یک زندگی محقر دارند و هنوز هم زندگیشان به آن کارتی که دولت ایران میدهد بستگی دارد. هنوز هم یک زندگی پرترس دارند که مبادا آنها را بازداشت و دوباره به افغانستان رد مرز کنند. اتفاقی که بارها و بارها برای افغانستانیها افتاده است. زندگی موقتی هم که افغانستانیها در ایران دارند زندگی چندان قابل قبولی نیست؛ بیشتر میتوان اسم زنده بودن روی آن گذاشت تا زندگی. آنها هیچ گونه حق خرید ندارند. مثلا خانه نمیتوانند بخرند. حتی چیزهای خیلی ساده را نمیتوانند به نام خود بخرند. موج مهاجرتهایی که از افغانستان و مهاجرانی که در خود ایران هم بودند و ایران را ترک کردند و به اروپا رفتند را به خاطر داریم. به خاطر چه این کار را کردند؟ به دلیل اینکه هیچ افغانستانی در ایران امید و آیندهای برای خود نمیبیند چون آنها میبینند پیشینیانشان هیچ پیشرفتی نکردهاند. کارگرانی بودهاند که هنوز هم کارگر هستند و زندگی رقت باری دارند. خیلیهایشان به دلیل فقر گسترده و یا قوانین سخت گیرانه از تحصیل باز ماندند. اینها عواملی هستند که سبب میشوند افغانستانیها برای زندگی دائمی در ایران تلاش نکنند و اگر هم تلاش کنند قوانینی که در آن جا حاکم است، اجازه اقامت دائم به آنها نمیدهند. نمونه آخرش نسخهشناس خیلی معروف افغانستان را در نظر بگیرید. پنجاه سال در ایران بود اما در آخر فرزندش خودسوزی کرد و پس از آن ایران حاضر شد به او اقامت دائمی بدهد. این سرنوشت مشترک خیلی از مهاجران افغانستانی در ایران است.
البته ممکن است درصدی هم باشند که زندگی خوبی دارند که آنها هم طبقه پولدار و سرمایهدار هستند و اقلیت بسیار کوچکی محسوب میشوند. اما بحث ما در اینجا با اکثریت مهاجرانی است که از طبقه پایین جامعه هستند. بخش پولدار و سرمایهدار ممکن است با پول و سرمایه خود یک سری مصونیتهایی داشته باشند؛ هر چند آنها هم که پول و پَیسه [واژه افغانستانی] دارند اگر چه ممکن است زندگی مرفهی داشته باشند اما همچنان نمیتوانند به طور دائمی در ایران زندگی کنند و احتمالا کارتهای موقتی یا اقامت موقتی داشته باشند. مسئله مشترکی که در بین مهاجران افغانستانی چه در ایران و چه در افغانستان بیشتر مد نظر است، بحث اقامت دائمی در ایران است. شما میدانید که در سالهای پسین به اکثر مهاجران افغانستانی کارت میدهند؛ کارتهایی که باید تمدید شوند و در هر بار تمدید از مهاجران پول میگیرند و سال به سال این پولها بیشتر میشوند. به همین خاطر است که زندگی برای مهاجران افغانستانی در ایران رقت بارتر و دشوارتر میشود. زندگی در ایران برای کسانی که کارگرهای عادی و روزمزد هستند، واقعا دشوار است. آنها حتی به افغانستان هم که برگردانده میشوند زندگی بخور و نمیری دارند.
بنابراین میتوانم بگویم زندگی هیچ یک از افغانستانیها در ایران دائمی نیست و همه موقت است. اینها در مرز ماندن و رفتن گیر کردهاند و زندگی معلقی دارند. نمیدانند چه مدت اینجا میمانند و چه زمانی پلیس ایران آنها را بازداشت میکند و دوباره به افغانستان برمیگرداند. این اتفاقی است که بارها و بارها افتاده است. در قضیه اخیر، مسئله کرونا را در نظر بگیرید که مهاجران بسیاری به افغانستان برگشتند. من میبینم کسانی که حتی در خود ایران بودند وقتی به افغانستان آمدند با کارهایی هم که یاد گرفته بودند اینجا هم روزگار مناسبی ندارند. خیلیهایشان زندگی خود را دیگر باختهاند و برای آغاز یک زندگی جدید خیلی دیر شده است.
کار یکی از نیازها و حقوق اساسی تمام انسانها است و با توجه به این که پیشنیازی برای رفع سایر نیازها است، لازمهی بقا محسوب میشود. شرایط و شیوه استخدام مهاجران افغانستانی در ایران چگونه است؟
استخدام مهاجران افغانستانی استخدامی بین کارگر افغانستانی و کارفرما و صاحب کارِ ایرانی است. این کار توافقی است بین این دو و هیچ نهاد حقوقی و قانونی به عنوان نهاد سوم وجود ندارد. از آن جا که هیچ گونه سند حقوقی یا قانونی و تاییدیهای بین کارگر و کارفرما وجود ندارد مهاجران نیز وضعیت جالبی ندارند. اگر آنها دچار نقص اعضای بدن شوند یا از روی خَوازهها [داربستها] سقوط کنند هیچ گونه پاسخ گویی و رسیدگی وجود ندارد. هیچ گاه بیمه نمیشوند. بعضی از کارگرهای افغانستانی را که در ایران بودهاند سراغ دارم که وقتی در کورههای خشت پزی کار میکردهاند از ناحیه کمر دچار آسیب شدهاند چون کارشان سنگین بوده است. ولی چون بازخواستی وجود نداشته آنها کار خود را به کار سادهتر تغییر دادهاند. آنها ناگزیر شدند کار سبکتری پیدا کنند.از طرف دیگر، بیشتر کارگران افغانستانی که در کارگاههای خیاطی یا در کورههای خشت پزی کار میکنند در بسیاری از موارد به طور پنهانی کار میکنند. به خاطر اینکه یا کارت ندارند یا ویزای سه ماههای که دولت ایران داده است مهلتش تمام شده است، یا به طور غیرقانونی و نامنظم به ایران آمدهاند. این پنهان کاری نیز دست کارفرما را باز میگذارد و بهانه به دستش میدهد که هر حقوق ناچیزی را برای آنها تعیین کند.
یکی دیگر از آسیبهای جدی دیگری که کارگرهای افغانستانی در این پسینها با آن مواجه شدهاند کاهش ارزش پول ایران است. پولی که در ایران به دست میآورند و برای خانواده خود به افغانستان میفرستند، در افغانستان بسیار کم و ناچیز است و مانند سالهای پیش نیست. کسانی که در ایران کار کردهاند و با آنها مصاحبه کردهام، میگویند در ایران چند میلیون کار کردهاند اما معادل آن در افغانستان پول بسیار کمی است مثلا بیست هزار، ده هزار یا پنج هزار افغانی.
همچنین، جنجالی که در جنگ سوریه بالا گرفت مسئله تشکیل لشکر فاطمیون بود. شماری از کسانی که از اینجا رفتند کارگر بودند و به خاطر مزد رفتند و جنگیدند. من با بعضی از آنها مصاحبه کردهام. آنها که به آنجا رفتند و جنگیدند، شماری از آنها کشته شدند. سرنوشت خانوادههایشان در ایران که بماند. شماری هم زخمی شدند و آنها که سالم برگشتند سرنوشت نامعلومی دارند. شمار اندکی از آنها به افغانستان برگشتند. آنها فقط به خاطر دریافت پول و پیسه جنگیدند.
سرنوشت انسان بیوطن یا بهتر است بگویم دائما در جنگ، همین است.
به قوانین ناعادلانهای همچون عدم حق مالکیت که جمهوری اسلامی علیه مهاجران اعمال کرده است اشاره کردید. کمی بیشتر توضیح دهید. آیا در کنار این تبعیضات خدماتی هم وجود دارد که به مهاجران ارائه شود؟
بحث خدمات که اشاره کردید، بحث بزرگی است. دولت ایران اگر خدماتی عرضه میکرد بخش اعظمی از مهاجران افغانستانی از وضعیت ناراضی نبودند. کسانی را میشناسم که سی سال، پنجاه سال و حتی بیشتر عمر خود را در ایران سپری کردهاند اما هنوز یک زندگی محقر و بخور و نمیری دارند. زندگی فقط آمد و شد شب و روز است. کارهای شاقه نیز انجام میدهند؛ کارهایی که در بسیاری از موارد آنها را دچار نقص اعضای بدن میکند. پیشتر متذکر شدم که اعضای بدن کارگران ناقص میشود اما مرجعی نیست که رسیدگی کند. در بسیاری از موارد هراس و ترسی وجود دارد که مبادا آنها را به کشورشان بازگردانند چون شرایط افغانستان شرایط جنگی است. نگرانی از بازداشت و دیپورت شدن به افغانستان حتی مانع شکایت آنها میشود.
همچنین، طبق قوانین جدید سازمان ملل متحد مهاجرت حق هر انسان است و هر انسانی میتواند از یک سرزمینی به سرزمین دیگری مهاجرت کند. اما ایران با قوانین سفت و سختی که دارد هنوز این موضوع را برنمیتابد. مهاجرانی را سراغ دارم که برای خود حَویلِی [به معنی حیاط است اما در این جا منظور خانه است] یا جایداد [در افغانستان به زمین و خانه شخصی میگویند] خریدهاند اما با نام یک ایرانی. به دلیل این که در قانون ایران مهاجر حق خرید زمین، موتر [ماشین] یا اموال دیگر را ندارد. این بسیار ناعادلانه است. در کشورهای اروپایی و بسیاری از کشورهای همسایه مهاجران دارای حق و حقوق هستند در حالی که در ایران این گونه نیست. از نگاه من به عنوان یک فعال اجتماعی این نوعی تبعیض است. وقتی میگوییم مهاجرت حق هر انسان است برای ممکن شدن این حق، در هر جا که باشد، باید از حقوقی که دیگران از آن برخوردارند، بهرهمند شود. قانون ایران متاسفانه هنوز این حق را برای مهاجران افغانستانی تعریف نکرده است.
نکته شایان ذکر آن است که مهاجران برای ایران باعث درآمدزایی هستند. دولت ایران با نام این که ما مهاجران افغانستانی را در کشور خود اسکان دادهایم و میزبانی میکنیم از سازمانهایی که در حوزه مهاجرت کار میکنند، سالانه پولهای زیادی دریافت میکند ولی در وضعیت و شرایط زندگی مهاجران افغانستانی تغییری ایجاد نمیکند. هنوز هم قوانین سختتر و سفتتر میشوند. وقتی ایران پولی را از سازمانها به خاطر میزبانی از مهاجران افغانستانی میگیرد، باید برای فراهم کردن شرایط بهتر برای آنها نیز تلاش کند. این که انسان نمیتواند در یک سرزمین به نام خود ملک و یا موتر [ماشین] بخرد، این به معنی هویت زدایی از او است. سلب کردن هویت انسانها یک عمل غیر انسانی است. بحث هویت مسئلهای بسیار جدی است. مهاجر باید هویت داشته باشد. وقتی به انسانها حق مهاجرت داده میشود باید هویتشان هم حفظ شود. چرا آنها باید هویت خود را انکار کنند؟ چرا با ترس زندگی کنند؟ و یا به طور پنهانی کار کنند؟ هیچ گاه نباید هویت از انسانها سلب شود.
جایگاه و موقعیت اجتماعی مهاجران افغانستانی را در جامعه میزبان چطور ارزیابی میکنید؟
وقتی زندگی در یک کشور دائما با ترس باشد، دشوار است که در آنجا موقعیت اجتماعی برای یک انسان تعریف کنیم. کارگران مهاجر افغانستانی که در ایران هستند، آنها که کارت، اقامت موقتی و یا ویزای سه ماهه دارند ممکن است وضعیتشان خوب باشد ولی در کل بخش اعظم کارگرانی جایگاه اجتماعی مناسبی ندارند و همواره در ترس و بیم زندگی میکنند. به دلیل اینکه همان طور که پیشتر اشاره کردم ممکن است هر لحظه آنها را بازداشت و دوباره به افغانستان بفرستند.
همینطور، ممکن است بخشی از مردم ایران، باز هم تاکید میکنم یک بخشی از جامعه میزبان نگاه خوبی نسبت به مهاجران افغانستانی نداشته باشد. بخشی از کارگران ایرانی فکر میکنند مهاجران افغانستانی شغل آنها را از آنها گرفتهاند. به همین خاطر نگاه خوبی نسبت به افغانستانیها ندارند. در بسیاری از موارد این مسائل سبب شده که کار به خشونت بکشد و یا افغانستانیها را مورد لَت و کوب [ضرب و شتم] قرار بدهند. باز هم تاکید میکنم همه این رفتار را ندارند.
در مورد این که بعضی در ایران تصور میکنند حضور کارگران مهاجر افغانستانی فرصتهای شغلی را برای کارگران ایرانی به حداقل رسانده، اگر بخواهید این شبهه را در ذهن آنها رفع کنید، چه پاسخی میدهید؟
ایران هم کشوری است که کارگر دارد و کارگرهایشان حق دارند که کار کنند. شهروندان ایرانی بسیاری هستند که انسانهای بسیار محترم، عزیز، بامرام و شریفی هستند و افغانستانیها از آنها خاطرههای خوشی هم دارند. هر کارگری دل نگران شغل خود است. باید به آنها حق بدهیم. حتی در افغانستان هم وقتی کارگران از جاهای دیگر میآیند، کارگران نگران میشوند. اما اگر مهاجرت را حقی برای انسان بدانیم، کار هم حق خواهد بود. هر انسانی هر جایی برود حق دارد کار، امرار معاش و زندگی کند. مهاجران افغانستانی که در ایران کار میکنند بیشترشان کارهای شاقه و توان فرسا میکنند. خیلی از ایرانیها رغبت به آن کارها ندارند. چون میدانند سرانجام این کارها در دراز مدت و یا ایام پسِ پیری یا در میان سالی عارضههای جسمی و آسیبهای بسیاری همچون آسیب در قسمت کمر و ستون فقرات است.
در اروپا و کشورهای دیگر حتی از راههای قانونی مهاجر برای کار میپذیرند و آنها در کنار شهروندان کار میکنند. البته مسئله مورد بحث یک معضل عمومی است و برای این که بخواهیم این شبهه را در ذهن آنها رفع کنیم واقعا پاسخ مشخصی ندارم. میدانم که دل نگرانی برای هر کارگری برای از دست دادن شغلش وجود دارد. این نگرانی همه جا وجود دارد نه فقط ایران و افغانستان. ممکن است در امریکا و کشورهای دیگر نیز وجود داشته باشد.
برای رفع این شبهه باید دولتها (دولت افغانستان و دولت ایران) پاسخ بدهند تا روابط مسالمت آمیز، انسانی و دوستانه شوند. من به عنوان یک فعال اجتماعی نمیتوانم چیزی بگویم. قوانین صریح و روشن در حوزه مهاجرت وجود دارد و هر سال این قوانین به روز و آپدیت میشوند و دولتها باید بیشتر به این قوانین توجه کنند.
این را هم اضافه کنم که ما با یک زبان صحبت میکنیم (بخش اعظمی از مردم افغانستان به زبان فارسی صحبت میکنند). از درون یک بستر فرهنگی میآییم. با یک زبان فکر میکنیم. ما پتانسیلهای خیلی خوبی برای روابط بهتر داریم؛ دو ملت یا مردمانِ دو سو که فقط یک مرز باعث شده که از یکدیگر دور باشند. وقتی ما زبان یکدیگر را میفهمیم و به زبان یکدیگر فکر میکنیم هیچ نیازی به این جنجالها و تنشها وجود ندارد. ما دو همسایه هستیم. اگر بخواهیم به موضوع همسایهداری وفادار باشیم، مشکلات زیادی نخواهیم داشت. اخیرا کمپین «اعدام نکنید» در افغانستان نیز ترند شده است و مردم افغانستان نیز استقبال کردند. این همدلی بین ما مردمان ایران و افغانستان وجود دارد. شرکت کردن بخش اعظمی از ایرانیها در کمپین «به طالبان باج ندهید» در توییتر نشان دهنده یک پتانسیل است. این پتانسیل و همدلی را باید ارج نهیم. این موضوعی بسیار نیک است. این که تا این حد ما همدلانه با یکدیگر و با یک زبان فکر میکنیم برای من به عنوان یک فعال اجتماعی و خبرنگار بسیار نوید بخش، خوش حال کننده، میمون و مبارک است.
من فکر میکنم مسئولان امر در ایران برای پوشاندن بیکفایتی خود در برابر رشد تصاعدی و افسار گسیخته نرخ بیکاری تعمدا به روشهای خود این شبهه را در ذهن بخشی از جامعه به وجود آورده که وجود کارگران مهاجر افغانستانی مقصر شرایط نا به سامان اقتصادی است. البته این میتواند یکی از دلایل مفروض باشد.
دقیقا این گونه مسائل وجود دارند. دولتها این کارها را به خاطر لاپوشانی ضعفهای خودشان انجام میدهند. در حالی که اگر کار جدی صورت بگیرد و قوانین روشن تعریف شوند این جنجالها به وجود نمیآیند. من با نظر شما موافق هستم که دولت ایران چون میزان بیکاری زیاد شده است ممکن است کارگران افغانستانی را بهانه قرار بدهد. در این صورت، این کار بسیار وقیحانه است زیرا عقده به وجود میآورد، این عقده منتج به خشونت میشود و خشونت امری غیر انسانی است.
با توجه به این که مهاجرانی بسیاری هستند که به همراه فرزندان و خانواده سالها در ایران زندگی میکنند، این سوال به وجود میآید که برای ثبت نام در مدارس و دانشگاهها با چه مشکلات و تبعیضاتی مواجه میشوند؟ از لحاظ حقوقی، مالی و غیره.
پاسخهای من بر اساس مصاحبههایی هستند که با مهاجرانی که از ایران به افغانستان برگشتهاند، انجام دادهام. بخش اعظمی از مهاجران افغانستانی در ایران ممکن است تا کلاسهای هفت یا هشت درس بخوانند اما به دلیل هزینههای مالی ترک تحصیل میکنند و شروع به کار میکنند. از اقوام ما در ایران کسانی هستند که بچههایشان دیگر درس نخواندند و در حال حاضر کارگر و یا خیاط هستند و یا در کورهها کار میکنند. کسانی که به مکاتب میروند باید در یک محیط مشخص اقدام کنند چون اگر به یک محیط مشخص نروند یک سال از درس عقب میمانند. اما آن چه که مهم است فراهم شدن شرایط برای تحصیل است. وقتی یک کارگر و یا مهاجر تمام دغدغه زندگیاش نان باشد، و بخش دیگری از زندگیاش را ترس تشکیل بدهد بسیار دشوار است که تحصیل کند. البته ایران به شماری از افغانستانیها بورسیه تحصیلی میدهد. بعضی از آنها به افغانستان برگشتهاند و آدمهای مفیدی هم هستند. اعتراف میکنم ما دست کم در افغانستان در همین کابل شاهد هستیم بهترین نویسندهها و کسانی که اهل اندیشه هستند در ایران درس خواندهاند. اما شمار زیادی هستند که یا به خاطر مسائل حقوقی و یا مسئله تبعیض تحصیل نکردهاند و نباید آنها را نادیده بگیریم. البته من بخشی از این مشکلات را در مسائل اقتصادی میدانم. اقتصاد در هر کشوری تعیین کننده است. کسانی از افغانستان با بورسیه به ایران میروند و تحصیل میکنند و عدهای دیگر با هزینه شخصی به ایران میروند و تحصیل میکنند. اما از نزدیکان خود کسی را نمیشناسم که در ایران به دانشگاه رسیده باشد.
اصل ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر متشکل از ۴ بند و اصل ۲۶ متشکل از ۳ بند به ترتیب به حق کار توام با حیثیت و کرامت انسانی «برای هر کس» و حق بهرهمندی از آموزش و پرورش تاکید میوزرند. ضمن پیش فرض اصل ۱ همین اعلامیه که همه افراد بشر را از لحاظ حیثیت و حقوق برابر میداند، مسلما مهاجران نیز از این امر مستثنی نیستند. فکر میکنید برای پشتیبانی و اجرای این اصول چه تمهیدات و اقداماتی میتواند موثر باشد؟
در جهان امروز ما شاید بهترین قوانین را در کشورها داشته باشیم اما آن چه چالش برانگیز است عدم تطبیق قوانین است. هر قدر هم یک قانون خوب باشد اما اگر تطبیق نشود دیگر خوب بودنش به هیچ دردی نمیخورد. اعلامیه جهانی حقوق بشر و قوانین سازمان ملل در قسمت مهاجران به خوبی وضع شدهاند اما اجرایی بودن اینها مسئله است. برای این که اجرایی شوند باید کشورها و سازمانها در هماهنگی با یکدیگر کار کنند و قوانین، شیوهها و دستورالعملهایی را به وجود بیاورند که در قسمتهای اجرایی شدن آنها سهولت به بار بیاورند تا این قوانین به مهاجران کمک کنند و تسهیلات برایشان فراهم کنند.
در پایان اگر نکتهای است بفرمایید.
میخواهم اشاره کنم به شماری از مهاجران افغانستانی که خاطرات بسیار بدی از زندانها به خصوص زندان مخوف سفیدسنگ ایران دارند. در زندانها مورد بیحرمتی، توهین و تحقیر قرار گرفتهاند. گزارشهای زیادی در مورد زندان سفیدسنگ و برخورد با مهاجران افغانستانی در این راستا وجود دارد که آنها را نباید نادیده بگیریم. طبق گزارشهایی که وجود دارد، مهاجران افغانستانی که در سفیدسنگ زندانی میشوند با جنایتهایی از جمله کار شاقه، کار اجباری، لَت و کوب [ضرب و شتم] مواجه میشوند و حتی تعدادی از آنها در زندان کشته میشوند. بسیاری مدتهای مدید در زندان هستند و پس از رهایی از زندان دوباره به افغانستان فرستاده شدند و این تروما را سالها همراه خود داشتهاند و همیشه در وحشت زندگی کردهاند. وقتی خاطرات زندان مخوف سفیدسنگ به یادشان میآید حال بسیار بدی به آنها دست میدهد. تروما مسئلهای بسیار جدی است. به قدری وحشت دارند که بسیاری از آنها پس از رها شدن از زندان وقتی حاضر به مصاحبه میشوند بدون افشای هویت خود این کار را انجام میدهند. دلیلش آن است که بعضی از آنها کارگر هستند و میخواهند دوباره برای کار به ایران بروند و نمیتوانند درمورد جنایات آن جا صحبت کنند.
اما در پایان باید بگویم انسان افغانستانی انسانی است که چهل سال است جنگ را تجربه میکند. شاید بتوان گفت آوارهترین، بیسرزمینترین و غمگینترین شهروند جهان، افغانستانیها هستند.
با شخصی مصاحبه کردهام که سالها در ایران زندگی و کار کرده بود و بعد به اروپا رفته بود اما از آن جا به افغانستان دیپورت شد. بسیار روان پریش شده بود. یک زندگی بر باد رفتهای در کف داشت. جوانهایی بودند که عمرشان را دادند و جز مشتی از ناامیدی و حسرت چیزی عایدشان نشد. هنوز نمیدانم سرنوشتشان چه میشود. هنوز آنها را به خاطر دارم. شدیدا برایم غمانگیز است. همیشه به حال و روز آنها فکر میکنم.
به هر جهت، باید تلاش شود که قوانین به گونهای ساخته شوند که عقدهها به وجود نیایند. چرا که عقدهها منجر به خشونت میشوند و خشونت امری غیرانسانی است. من بعضی از افغانستانیها را میشناسم که خاطرات خوبی از ایران ندارند. به دلیل این که یا از طریق دولت و یا از طریق بخشی از مردم، تاکید میکنم بخشی از مردم، آزار دیدهاند. ما باید تلاش کنیم این وضعیت به وجود نیاید. ما در کنار یکدیگر باید مسالمت آمیز زندگی کنیم. با مسالمت زیستن و انسانی زیستن عالیترین نوع زیستن است.
بدون نظر
نظر بگذارید