ماهنامه خط صلح – متأسفانه فقر و فلاکت در جامعه ما رسوخ عمیقی پیدا کرده و با صدقه، کمکهای خیّرانه، نگاهها و برخوردهای پوپولیستی علاج نخواهد شد. زیربنای اقتصاد کشور دچار صدمات بزرگی شده که باید به کمک اقتصاددانان زبده و سرمایهگذاریهای بزرگ و یاریگرفتن از صنعتکارانی با تجربههای جهانی و با راهکارهای کوتاه و بلندمدت با آن برخورد کرد، نه با رفتارهای فریبنده که در طول چهل سال گذشته با آزمون و خطاهای تکراری و بینتیجه هر روز به خیل عظیم محرومان و تهیدستان افزوده. برخوردها و عملکردهای اینچنینی باعث سوءاستفادهی گروهی خاص از فقرا و نیازمندان جامعه است. کمیتهی امداد در چند دههی گذشته کارنامهی موفق و قابلارائهای نداشته؛ البته مسئولان و متولیان این ارگان هم به فکر آسیبشناسی آن نیستند. گویا با همان شیوه و روش گذشته به هدف و مقصود خودخواستهشان نایل شدهاند؛ خاصه سیاستمداران بیشترین بهره و سوءاستفاده از این نهاد را بردهاند. آنان با بهرهبردن از جمعیت بزرگ نیازمندان برای اهداف سیاسی و حزبی و گروهی خود به راحتی به این نگونبختان دسترسی دارند؛ خصوصاً کاندیداهای شورای شهر و مجلس که نفوذ انکارناپذیری در بین خانوادههای محتاج و فقیر جامعه دارند. آنان با وعدههای بزرگ و کوچک بیشترین بهرمندی سیاسی و اجتماعی را میبرند. جای تأسف است که نیازمندان با مبالغ ناچیزی که میگیرند، به راحتی اعتمادبهنفسشان را از دست میدهند. تعداد زیادی از آنان به خاطر قطعنشدن این مبلغ کم و دیگر امتیازهای کوچکی که میگیرند، حاضر به کار و کسب و پیشهای مستقل نیستند و عملاً خانهنشین و به دور از چرخهی تولید و اشتغال مولد قرار میگیرند. برای نمونه بیشتر زنان جوان و میانسال از فعالیتهای صنعتی و اقتصادی که باعث تولید ملی است، محروم میشوند. سالها پیش هنوز قبح صدقهگیری ریخته نشده بود. حتی پیرمردان و زنان سالخورده هم از گرفتن حقوق و مزایای کمیتهی امداد امتناع داشتند و تعداد محدودی هم که تحت پوشش قرار داشتند، از ترس بیاحترامی و ازدستدادن جایگاه اجتماعی، فرهنگی و عشایریشان به پنهانکاری و کتمان روی میآوردند و اگر از آنان پرسیده میشد «تحت پوشش هستی؟» انکار میکردند، اما با فشارهای تورمی و بیکاری مزمن کمکم از صفوف حاشاکنندگان کاسته شد و به آرامی به یک روال عادی تبدیل شده. در سالهای اخیر به علت مشکلات و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی کشور هرروز به صف متقاضیان پیوستن به این مرکز افزوده شده. غیرقابلباور است که این ارگان دیگر ظرفیتی برای پذیرش نیازمندان جدید ندارد. باید سالها پشت درهای بسته به انتظار بایستند که شاید فرجی شود و از طریق دوستان یا بیشتر توسط نمایندگان مجلس با تلفن، سفارش و با توصیهای وارد چرخهی صدقهبگران بشوند. خانوادههای نیازمند برای تحت پوشش قرارگرفتن در کمیتهی امداد باید شرایط لازم داشته باشند. پای حرفهای یکی از همین افراد که خانوادهای پنجنفره دارد، مینشینیم. مادر خانواده زنی میانسال است. میگوید: «شوهرم دیگر توانایی کارکردن ندارد. اگر هم بتواند، کار مناسبی نیست که انجام بدهد. شوهرم چندبار عمل جراحی داشته. دیگر توان باربری ندارد. جای پارِگی و بخیههای شکمش معلوم است. او در بنگاه پخش مواد غذایی کار میکرد. چون دیگر نمیتوانست جعبهها و کارتونهای سنگین را جابهجا کند، صاحبکار اخراجش کرد و به جای او مرد جوانی را به کار گرفت. مستأجریم. دیگر توان پرداخت اجارهبهای منزل را نداریم. بچههایم محصلند. باید به کجا مراجعه کنم؟ هیچگونه بیمه و منبع درآمدی نداریم. چندبار به ادارهی بهزیستی رفتم، گفتند از وظایف ما نیست؛ باید بروی کمیتهی امداد. رفتم کمیتهی امداد. حالا بیش از یک سال است که ما را سرمیگردانند. آخرسر گفتند باید بیاییم تحقیقات محلی. ما به در و همسایه سپردیم که اگر آمدند، علیه ما حرفی نزنند. ما واقعاً محتاجیم. همه میدانند مال و ثروتی نداریم. درست است که بعضیها خانه و ماشین و غیره دارند و پنهانش میکنند، اما ما نه خانه داریم، نه چیز دیگری. این را همهی همسایهها میدانند، اما بازهم میترسم اگر کسی پیدا شود و از ما بدش بیاید و دروغ بگوید، چه کنم؟» زن از زیر چادر مشکیاش یک جین جوراب مردانه بیرون میآورد و میگوید: «در این مغازهها میگردم و جوراب میفروشم. چندی پیش رفتم دفتر یکی از نمایندگان نامهای برایم نوشت. تحویلش دادم، گفتند خبرتان میکنیم. پناه بر خدا! ما کس و کاری نداریم که دستمان را بگیرد مگر خدا کمکمان کند.»
سراغ یکی از سوپرمارکتهای محلهای حاشیهنشین میروم. خودش را خسروی معرفی میکند. میگوید: «اینجا فقیر و نیازمند زیاد است. تا حالا چند همسایه به ما سپردهاند که اگر مأمور تحقیق کمیته آمد، دربارهی وضع زندگی و فلاکتشان بگویم. اینجا بیشتر مردم نیازمندند؛ البته بعضیهاشان خانهی تیروچوبی کوچک یا پیکان سواری دارند و با آن مسافرکشی میکنند.
واقعاً ما گیر کردیم که چه بگوییم. خانههای اینجا قولنامهای است و کسی سند ندارد. بعضیها به راحتی همهچیز را حاشا میکنند. اگر ما حرفی بزنیم، مردم یقهمان را میگیرند. بیشتر وقتها به مأمورها میگوییم بروید از همسایههاشان بپرسید. همسایهها هم به روابطشان با هم بستگی دارد؛ اگر از کسی خوششان نیاید، حرف دیگری میزنند. خلاصه اگر کدورت یا دشمنی با هم داشته باشند، هرچه دلشان بخواهد، تحویل مأمور میدهند. ما همیشه جنگوجدال این قضیه را داریم. بالاخره باید دارا و ندار خودشان تشخیص بدهند. با این کارت بانک دیگر همهچیز معلوم است و نیازی به پرسوجو ندارد. دولت خودش میداند. بیجهت مردم را سرگردان میکنند. تازه کسانی که حقوق و مزایایی در صندوقهای بازنشستگی ندارد، کاملاً مشخصند. اینچنین افرادی باید از طرف دولت حمایت بشنوند. در قانون اساسی گفته تأمین اجتماعی برا ی همه.»
مطرحکردن بحث بایدها و نبایدهای کمیتهی امداد در بین اقشار مختلف جامعه نظرات متفاوت و گاه متناقضی در پی دارد که نشانهی تأثیر آن در چند دههی گذشته را به خوبی نمایان میسازد. مرد جوانی که گوشی تلفن همراهی در دست دارد، میگوید: «گداپروری و صدقهدادن دردی را درمان نمیکند؛ فقط عدهای را بدبختتر و منفعلتر میکند. مملکت باید اقتصادش سالم باشد، صنعتش رونق داشته باشد. در شهر ما اگر چند کارخانه خوب و فعال وجود داشته باشد، نیازی به این کمکهایی که با شندرقاز روح و روان آدم را ویران میکند، نیست. صدقهگرفتن غرور و شخصیت فرد را خُرد میکند. باعث یک نوع خودخوری، خودکمبینی، پوچی و سرباربودن آدمها میشود. دولتها باید برای جوانان اشتغالزایی بکنند. زنان و مردان پیر و ازکارافتاده، همه باید تحت پوشش کامل سازمانهای رفاه اجتماعی باشند. ایجاد کار و شغل مناسب و آبرومند برای همهی جوانان، اعم از زن و مرد از وظایف دولتهاست. کشورهای اروپایی و حتی شرق آسیا چگونه اینهمه رفاه اجتماعی برای جامعهشان درست کردهاند؟»
جوان دیگری که خودش را سعید و دانشجوی کارشناسی ارشد معرفی میکند، وارد بحث میشود: «راستش خودم از بچههای حاشیهی شهرم. پدرم کارگر ساختمانی است. با زحمت و مشقت ما را بزرگ کرده، اما نه با صدقه و کمک کمیتهی امداد. فقط با زحمت و کار طاقتفرسا زندگی کردهایم، اما نگذاشتیم غرور و شخصیتمان زیر سؤال برود. بدبختانه دولتمردان ما آدمهای محتاج و ضعیف و توسریخور میخواهند، چون برای آنان افراد فقیر کارایی بیشتری دارند؛ مثلاً در روزهای انتخابات مجلس و شورای شهر و غیره در همسایگی ما یکی از نمایندگان مجلس که نفوذ انکارناپذیری در میان مددجویان و کمیتهی امداد دارد، با بردن کیسهی برنج، روغن، قند و حتی پارچهی چادر زنانه به درِ منزل این افراد برای خودش رأی جمعآوری میکند و کارناوال انتخاباتی راه میاندازد. همه این شخص و دیگر اشخاص را میشناسند. دیگر نیازی به آوردن اسمش نیست.»
جوان دیگری حرفش را قطع میکند: «یکی از اقوام ما که تلویزیون قدیمی دارد، آن را زیر بغل زده بود و به خانهی ما آورده بود تا به مأموران تحقیق کمیته ثابت کند که مستحق است. بهش گفتم این تلویزیون قدیمی است. ارزش چندانی ندارد، اما گفت نه؛ اگر ببینند، میگویند وضع مالیاش خوب است و ثبتنامم نمیکنند. شاید حق با او باشد. نمیدانم؛ با این وضعیت گرانی، تورم، بیکاری و هزار کوفت و زهرمار دیگر که دچارش شدهایم، بعید نیست در آیندهی نزدیک ما هم به نوبت تحت پوشش کمیتهی امداد قرار بگیریم. روزبهروز زندگی مردم سختتر و بدتر میشود. به نظرم این قبیل افراد که تن به این خفت و خواری میدهند، گناهی ندارند؛ از سر ناچاری است. باید با نظرات کارشناسان و اهل فن راهکار واقعی، عملی و اجرایی برای طبقات فرودست جامعه در نظر گرفته شود. باید از تجربههای کشورهای صنعتی و نیمهصنعتی جهان برای ساماندهی و وضع قوانین علمی و دقیق برای این قبیل اقشار آسیبپذیر بهره گرفت.»
سؤال مهمی که برای مصاحبهشوندگان مطرح بود، این بود که با چه روشی میتوان جلوی سوءاستفادههای سیاسی، جناحی، گروهی و شخصی افراد صاحب نفوذ را گرفت. تأمین اجتماعی برای همهی مردم و رفع نیازهای اولیهی همهی اقشار جامعه چه برنامه و قوانینی را میطلبد؟ دهها سؤال بیجواب در ذهن جاری و ساری میشود. متأسفانه هیچگونه برنامهی آماری یا کندوکاوی برای این قبیل مسائل حاد جامعه در هیچ اداره و نهادی تعریف نشده.
یکی از کسبه و تجار قدیمی شهر که حاجیآقا رحمتی صدایش میزنند، میگوید: «تجربه نشان میدهد خیلی از افرادی که به کمیتهی امداد میروند و از آنجا کمکهایی هم دریافت میکنند، گدایان حرفهایاند که همیشه در سطح شهر میگردند. در کمال تأسف روزبهروز به تعداشان افزوده میشود. چون شهر ما شهری توریستی است و آثار تاریخی و باستانی زیادی دارد و در مسیر عتبات قرار دارد، مسافران زیادی از کشورهای همسایه و حتی اروپا برای دیدن آثار تاریخی به اینجا میآیند. آنها با دیدن اینهمه متکدی وحشتزده میشوند. ما به خاطر شرایط شغلیمان بیشتر با توریستها و زوار سروکار داریم. میبینیم که جهانگردان و مهمانان با دیدن اینهمه گدای سمج متعجب و ناراحت میشوند. این افراد تصویر بدی از شهر و کشورمان به جهانیان نشان میدهند. برای کشوری با اینهمه ثروت ملی مثل نفت، گاز، معدن و غیره، داشتن اینهمه متکدی شرمآور است. بارها به مسئولان شهر و شهرداری گوشزد کردهایم. به نظرم این معضلات برای مسئولان اهمیتی ندارد یا اینکه اصولاً وظیفهی خودشان نمیبینند. اگر کمیتهی امداد متولی سروساماندادن به فقرا و مددجویان است، باید زندگی و معاش آنان را تأمین کند که دیگر کسی مجبور به تکدیگری نباشد. زمانی که حداقلهای زندگی آنان فراهم باشد، میتوان آنان را ملزم کرد که دیگر در سطح شهر پخشوپلا نباشند و چهرهی این شهر باستانی و توریستی را خدشهدار نکنند. نظمدادن و ساماندهی این قبیل افراد کار شاقی نیست. به نظرم دستهایی در کار است که از این آشفتهبازار بهرهبرداری خاصی میکنند.»
مرد جوان دیگری که از کسبهی شهر است، میگوید: «مسئولان به راحتی میتوانند آنان را برای راهپیمایی، انتخابات و تجمعهای آنچنانی دعوت کنند؛ پس به این افراد نیاز مبرمی دارند. کنترلکردن و حکومتکردن بر مردم فقیر و ناتوان راحت و ساده است. آیا میتوان با افراد تحصیلکرده و مرفه و آگاه اینچنین رفتار کرد؟ در نتیجه اشخاصی وجود دارند که فقط به مطامع و هدف خودشان فکر میکنند و برای رسیدن به پست و مقام و قدرت افراد مستمند را نردبان ترقی خود خواهند کرد.»
دختر جوانی که خود را ویزیتور یک شرکت پخش مواد بهداشتی و غذایی معرفی میکند، وارد بحث میشود: «از صبح تا غروب در این فروشگاهها، داروخانهها و سوپرمارکتهای شهر پرسه میزنم، بلکه سفارش چند قلم جنس را بگیرم و از فروشم درصدی به عنوان حقوق دریافت میکنم. در نتیجه با توجه به شغلم که با همهی اقشار جامعهی شهری و روستایی برخورد دارم، به راحتی این حس را دارم که دامنهی فقر و تنگدستی هرروز وسیعتر میشود. قدرت خرید مردم خیلی پایین آمده. عدهای مجبورند به این قبیل مراکز مراجعه کنند، چون تأمین مخارج زندگی روزمره خیلی دشوار است. بر حسب شغلمان میبینیم که هرروز قیمت اجناس تغییر میکند. پس افراد محتاج به کجا باید پناه ببرند؟ هزینهی دارو و درمان که سرسامآور است. کمیته دفترچهی درمانی به مددجویان میدهد که عدهای از پزشکان و مراکز درمانی دولتی به طور مجانی ویزیت و درمان میشوند. بچههای آنها سهمیهی دانشگاه دارند و در دانشگاههای آزاد هم شهریهای پرداخت نمیکنند. به نظرم برای گروهی از خانوادههای بیبصاعت بد نیست؛ البته کافی نیست. شاید اگر اجازه بدهند جوانان تحصیلکرده و خوشفکر در کادر برنامهریزیهای آنان باشند، با تغییر و تحولات و نوآوریهایشان به مددجویان خدمات مؤثر و بهتری ارائه شود.
بدون نظر
نظر بگذارید