ماهنامه خط صلح – از هراس از کاهش جمعیت تا هراس از پیرشدن جمعیت دغدغههایی است که در ایران به ابلاغ قانون جوانی جمعیت توسط رئیس دولت جمهوری اسلامی منجر شده؛ ترسهایی به دلیل شیب نزولی موالید در ایران که رئیس کمیتهی مطالعات و پایش سیاستهای جمعیتی دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی آن را شیب تندی میداند و میگوید ممکن است تا سال ۱۴۷۹ جمعیت ایران به هفتادودومیلیون نفر کاهش پیدا کند(۱). همین امر و البته دلائل ایدئولوژیکی که بر اساس آن رشد موالید در دههی شصت شمسی شکل گرفت، موجب شده که حاکمان نظام جمهوری اسلامی به دنبال رشد موالید در ایران باشند. آبان ۱۳۹۲ رهبر جمهوری اسلامی از صدوپنجاهمیلیون نفر جمعیت ایران (۲) سخن به میان آورد و حال انگار طبق معمول منویات رهبری توسط مجلس موسوم به انقلابی و دولت موسوم به همین نام در حال اجراست.
اما مسئلهی کمشدن جمعیت و آنچه پیرشدن جمعیت نام گرفته، خاص ایران نیست. بنا بر آمار وبسایت World Population Review کشورهایی چون ژاپن با کمشدن جمعیت روبرواند. در این آمار نام برخی از کشورهای شرق اروپا، از روسیه تا اوکراین و صربستان و کرواسی و… به چشم میخورد. بگذارید همینجا تأملی بکنیم و به سراغ ژاپنی برویم که سومین کشور در جهان از لحاظ تولید ناخالص ملی است و چهارمین کشور کرهی خاکی ما از لحاظ برابری قدرت خرید. کشوری شرقی با سنت و آداب و رسوم قدیمی و ریشهدار؛ اما راهحلها برای ژاپن چیست؟ قطعاً اولین راهحل همان افزایش موالید است؛ دمدستیترین راهحلی که میتوان اتخاذ کرد. در ژاپن این راهحل را البته با امکان کار مادران و ایجاد مراکز نگهداری از کودکان (همان مهدکودکهای خودمان) پی گرفتهاند، اما افزایش فرزندآوری امری یکشبه نیست؛ همچنین نیاز به فرهنگسازی در میان مردم دارد. در سال ۲۰۱۴ پیشبینی شده بود که اگر ژاپن بخواهد با افزایش فرزندآوری مشکل جمعیتی خود را حل کند، باید بیست سال منتظر بماند؛ پس باید برای ژاپن به دنبال راهحلی جایگزین گشت؛ راهحلی که سالهاست مثلاً در اتحادیهی اروپا یا آمریکای شمالی پی گرفته شده. این راهحل استفاده از نیروی کار ماهر، زمینهسازی برای مهاجرت آنها به ژاپن و ادغام آنها در جامعهی ژاپن است. ژاپن این سیاست را از ۲۰۱۳ با برنامهای به نام «بازگشت ژاپن» یا استراتژی احیای ژاپن آغاز کرده، اما مسئله تنها نیروی کار ماهر نیست. ژاپن از نیروی کار غیرماهر هم استقبال میکند که به این کشور بیایند و مشغول کار شوند؛ چرا که پیشتر با سطح بالای آموزش آنقدر نیروی کار ماهر تربیت کرده که این نیروی کار غیرماهر خارجی میتواند جای آنها را در کارهای غیرپیچیده بگیرد و دست نیروی کار ماهر ژاپنی را برای کارهای فنیتر و پیچیدهتر باز بگذارد؛ در واقع با پیشزمینهی آموزش و زمینهسازیهای پیشین امکان را برای حضور نیروی کار ماهر و غیرماهر باز کرده تا هم مشکل جمعیتی و در واقع نیروی کار را پوشش دهد و هم دست نیروی کار ماهر خود را برای کارهای پیچیدهتر در کشور باز بگذارد؛ البته که برنامهی اول این کشور همان افزایش موالید و تشویق به فرزندآوری است که البته با سیاستهای تشویقی، برداشتن محدودیتهای کار زنان و تهیهی مراکز نگهداری از کودکانِ مادران شاغل همراه بوده. باید دقت کرد که دربارهی سومین اقتصاد جهان و چهارمین کشور از لحاظ برابری قدرت خرید سخن میگوییم(۳).
در بالا عمداً نمونهی ژاپن ذکر شد تا نکتهای بیان شود. ژاپن با غنای فرهنگی و تاریخی، کشوری برخواسته از خاکستر شکست در جنگ دوم جهانی و بدلشده به یکی از غولهای اقتصادی دنیا، با وجود سنتهای قوی در کشور با کوتاهمدت و بلندمدتکردن برنامهی خود، امکان مهاجرت به این کشور و جذب نیروی کار غیرماهر و ماهر را از قلم نیانداخته. در این میان برای جذب مهاجر ماهر یا غیرماهربودن او مسئلهی محوری است و نه اینکه آیا کشوری که فرد از آنجا میآید، بخشی از عمق استراتژیک جبههی مثلاً مقاومت به رهبری آن کشور است یا نیست یا آیا از کشور همعقیده با ژاپن (در مورد ایران میشود کشورهای اسلامی) است یا نیست.
مسئلهی محوری حاکمان جمهوری اسلامی ایران در قانون جوانی جمعیت همچنان افزایش زاد و ولد است. نکته اینجاست که برای چنین رویدادی زیربناها و امکاناتی لازم است که در ایران امروز با توجه به وضعیت اقتصادی، تحریمهای موجود و فساد سیستماتیک مدیریتی در ساختار حاکمیت تحقق آنها بعضاً به آرزو شبیهتر است تا به واقعیت؛ مثلاً باید به والدین برای نگهداری کودکان و برای هزینههای آنها از سوی حاکمیت کمک مالی صورت پذیرد. فراموش نکنیم در امروز ایران بر اساس اعلام معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بیستوششمیلیون نفر از جمعیت هشتادمیلیونی ایران تا سال ۱۳۹۹ زیر خط «فقر مطلق» به سر میبردند که خب، میدانیم این رقم تا امروز بیشتر نیز شده(۵). فقر مطلق به شرایطی گفته میشود که در آن امکانات مادی فرد یا خانوار تکافوی نیازهای اولیهی آنها را نکند. دسترسی به غذا، آب آشامیدنی سالم، سرپناه مناسب، آموزش اولیه و خدمات بهداشتی ضروری جزو این نیازهای اولیهاند. یعنی بیستوپنجمیلیون ایرانی امروز امکان تأمین نیازهای اولیهی خانوادهی خود را ندارند؛ بعد آقایان مجلس و دولتنشین از آنها میخواهند با ازدیاد فرزندان جمعیت ایران را افزایش دهند؛ بدون هیچ کمک مالی از سوی حاکمیت و لابد با منطق هر آنکه دندان دهد، نان دهد!
امکان دیگری که در کشورهای پیشرفته برای این ازدیاد موالید در نظر گرفته شده، انعطافپذیرکردن محیط کار برای خانوادههاست. وقتی امکان کار نیمهوقت با درآمد مکفی موجود باشد، والدین امکان رسیدگی به فرزندان خود را خواهند داشت. گونار اندرسون، رئیس بخش جمعیتشناسی دانشگاه استکهلم میگوید این درک وجود دارد که در سوئد در دورانی از زندگی زنان و مردان آنها بچههای کوچکی دارند و میبایست زودتر از دیگران و برای مراقبت از فرزندانشان به خانه بازگردند(۶). چنین فرهنگی در سوئد امکان فرزندآوری را برای مردم فراهم کرده؛ گرچه با تمام این سیاستها هم نرخ رشد جمعیت سوئد در سال ۲۰۲۰ تنها هفتدهمدرصد بوده.
امکان دیگر که متأسفانه فرهنگ سنتی مردسالار در ایران مانعی برای آن است، فهم اشتراکیبودن کار خانگی و شریکشدن مردان در کار خانه است. بخش اعظمی از بارداری تا نگهداری از نوزاد، شیردادن و مراحل دیگر را زنان در خانه بر عهده دارند. وقتی زنان مجبور باشند که هم کار خانه کنند، هم از بچه نگهداری کنند و هم با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، بیرون کار کنند و مرد در آن خانواده حاضر به همکاری نباشد، امکان فرزندآوری برای یک خانواده امری نزدیک نمیشود. باز به مورد سوئد بازگردیم. پروفسور گونار اندرسون در اینباره میگوید که مردان سوئدی کاملاً درگیر کار خانگی در کنار زنانند و وظیفهی اساسی در کار خانه را دستکم در یک سالونیم اول پس از تولد کودک به عهده میگیرند(۶).
اما پروفسور جرج لِسون از مؤسسهی پیری جمعیت آکسفورد میگوید که از دیدگاه جمعیتشناختی، هیچکدام از راههای فوق راهحل اثرگذاری نیستند. نرخ باروری در اروپای غربی از دههی ۱۹۷۰ کمتر از سطح جایگزینی بوده و اما رشد جمعیت ادامه داشته. جرج لسون به بیبیسی از نقش مهاجرت در تازگی و رشد جمعیت میگوید(۶).
در واقع این مهاجرت است که به عنوان درمانی برای کاهش جمعیت به عنوان سیاست اصلی سالهاست که در اروپای مرکزی و غربی اتفاق میافتد. به عنوان مثال پژوهشی با عنوان «تغییر مهاجرت به عنوان چارهای در برابر کاهش جمعیت» که در سال جاری میلادی (۲۰۲۱) و روی وبسایت آکادمی علم اتریش منتشر شده، نتیجه میگیرد که تغییر سیاستهای مهاجرتی را میتوان به عنوان چارهای برای کاهش جمعیت در نظر گرفت. این پژوهش که با تمرکز بر نروژ انجام شده، نشان داده با وجود اینکه کاهش مهیب مهاجرت در نروژ (و نصفشدن آمار مهاجرت) تأثیر چندانی بر پیرشدن جمعیت نگذاشته، اما تأثیرش بر میزان جمعیت نروژ کاملاً محسوس و قابلملاحظه است؛ یعنی افزایش مهاجرت در این کشور بر جمعیت فعال و کاری نروژ اثر مستقیم دارد. این تحقیق میگوید که افزایش زاد و ولد امری درازمدت است (به مانند مورد ژاپن که در ابتدا گفته شد) و اما برای افزایش جمعیت و به تبع آن نیروی کار و تولید در جامعه چارهای جز افزایش امکان مهاجرت نیست؛ موردی که دربارهی کشور پرتغال (با نرخ افزایش جمعیت دودهمدرصد) هم صادق است. جریان منفی مهاجرت سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۶ اثر مستقیم خود را بر کاهش جمعیت این کشور گذاشته(۷)؛ البته بحران اقتصادی این کشور در این دوره را هم نباید دستکم گرفت.
حاکمان ایران اما ظاهراً علاقهای به مهاجرپذیری ندارند؛ حتی انگار علاقهای به بازگشت جمیعت، مردم و سرزمینهایی که در قالب قراردادهای گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شدند هم نداشته و ندارند. پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ مردم شهرهایی چون باکو، تالش، گنجه، لنکران، اردوباد، نخجوان وغیره نامهها نوشتند و تمایل به اضافهشدن به خاک ایران داشتند، اما دولت اکبر هاشمی رفسنجانی با این قضیه همراه نشد. بهانهاش سیاست عدم دخالت در جنگ بود؛ اما دلیل اصلی آن میتوانست این باشد که مردمی که دههها در حکومت اتحاد جماهیر شوروی زیسته بودند، با فرهنگ مسلط حاکمیت جمهوری اسلامی در جنوب رود ارس فاصلهای نجومی داشتند؛ در واقع اضافهشدن آنها به ایران پس از جنگ و کشتار زندانیان سیاسی در دوران تثبیت نظام اختلاف فرهنگیای ایجاد میکرد که کار را از دست کاربهدستان نظامی که مسئلهشان تهاجم فرهنگی بود، به در میبرد. حاکمان ایران حتی علاقهای به مهاجرپذیری از همتباران افغانستانیمان و همزبانان ما در افغانستان و تاجیکستان هم ندارند. باز دلیلش همان مسئلهی فرهنگی است. کم نیستند افغانستانیهای مقیم ایران که دههها و گاهی نسلهاست در ایران زندگی میکنند و همچنان مجبورند درگیر تمدید ویزا بشوند و به عنوان شهروند ایرانی به رسمیت شناخته نمیشوند؛ اما همین حاکمان به دنبال ازدیاد فرزندان در میان مردم ایرانند. یک بار در دههی شصت چنین اتفاقی روی داد و آقایان فکر میکنند که میشود تاریخ را تکرار کرد، اما به قول کارل مارکس در هجدهم برومر لوئی بناپارت: «هگل در جایی میگوید که همهی رویدادها و شخصیتها در تاریخ گویی دو بار رخ میدهند. او فراموش میکند که اضافه کند: نخست به گونهی تراژدی، بار دوم به گونه کمدی».
آنچه آقایان در طرح جوانی جمعیت به دنبال آنند و به قول صالح قاسمی در گفتوگو با «تسنیم» به مهاجرت نپرداختهاند(۴)، از جنس همان تکرار تاریخ به روش کمدی است که مارکس میگوید؛ با این تفاوت که اینبار این کمدی میتواند آنقدر تلخ شود که به جای خنده، گریه به جان ملتی بیاندازد. مملکتی که سیدرصد جمعیت آن زیر خط فقر مطلق است و تازه هشتادمیلیون جمعیت دارد، قرار است بنا بر منویات رهبر نظام به صدوپنجاهمیلیون نفر جمعیت برسد. گویی دنیا راهی را میرود و ما راهی دیگر را. اختراع دوباره و پر هزینهی چرخ از تخصص آقایان در ایران است.
بدون نظر
نظر بگذارید