خانه  > slide, اصناف  >  مدارس و خطیبان بی‌مخاطب / عزیز قاسم زاده

مدارس و خطیبان بی‌مخاطب / عزیز قاسم زاده

ماهنامه خط صلح – سرزمین ما به گونه‌ای ساماندهی شده است که ظاهر بر باطن فربهی دارد. اصل بر آن است که ویترین شیک باشد، هر چند پشت صحنه از آشفتگی سرشار؛ گرچه ایام به گونه‌ای ورق خورده و رقم زده شده که دیگر چنین نمایشی هم کارایی ندارد. قرار است بر همین اساس همه چیز عادی نشان داده شود. در همین بحران کرونا، آمارسازی‌ها چیزی می‌گویند و واقعیت‌ها چیز دیگر! مدارس در آستانه بازگشایی است؛ قرار بود همه معلمان و دانش‌آموزان قبل از بازگشایی مدارس واکسینه شوند. از سوی دیگر مدرسه رکن سومی هم به نام اولیا دارد که معلوم نیست چگونه با این سرعت کم از واکسیناسیون، نوبت به آنها می‌رسد؟ و اینکه اساسا آیا با واکسن‌های مورد تایید سازمان بهداشت جهانی باید این واکسیناسیون انجام شود و یا واکسن‌های داخلی و خارجی بعضا نامرغوب؟!

این شیوه مواجهه خود، نمایانگر مدیریت باری به هر جهت در تمامی حیطه‌ها و حوزه‌ها در این سرزمین بلا زده است. نهاد آموزش و پرورش برای پروراندن استعدادهای کودکان و نوجوانان نه برنامه‌ای دارد و نه دغدغه‌ای و صد البته کارنامه‌ای. از همین رو شکاف معرفتی مولدات این نهاد و باورهای نسل امروز روز به روز عمیق‌تر می‌شود. گویی این نهاد همه‌ی هم خود را برای از میان بردن دلبستگی‌های این نسل بسیج کرده است. برای این امر بودجه‌های کلان اختصاص می‌دهد و مبلغان مزد بگیر پرورش می‌دهد.

شبه دانش را جایگزین دانش می‌کند. نه عواطف و احساسات نسلی که متولی‌اش آموزش و پرورش است، محلی از اعراب دارد نه حق انتخاب آنها در چگونگی تعیین شیوه سلوک اجتماعی و عقیدتی و زندگی شخصی، جلوه‌ای در کتب درسی و آموزش رسمی دارد. کتب درسی نه‌تنها بر اساس علایق و سلایق آنها و آینده شغلی آنها طراحی نشده، بلکه تا جایی که توانسته‌اند غلظت ایدئولوژی را در کتب غیر ایدئولوژیک همچون علوم طبیعی و ریاضیات هم گنجانیده‌اند.

این دستگاه برای انسان منقاد سرمایه می‌ریزد؛ نه برای افراد نقاد! از همین رو این نکته کلیدی به طور محوری در سیاست‌های کلان تدوین کتب درسی به ویژه در حوزه علوم انسانی به دقت گنجانیده می‌شود. تمام مکاتب بشری آزمون شده با هر کارنامه‌ای را در یک سمت و شکست خورده نشان می‌دهند تا ایدئولوژی رهایی‌بخش را از پروپاگاندای رسمی به حیطه کتب درسی منتقل کنند تا از جنبه سیاسی، صورتی معرفتی به خود بگیرد بل موجه به نظر آید.

از نگاه گردانندگان آموزش و پرورش، همه شاغلان این نهاد از کارمندان تا معلمان و دانش‌آموزان و حتی اولیاء برای اینکه جامعه‌ای بهتر و آبادتر و آزادتر بسازند، کنار هم قرار نگرفته‌اند و اساساً دانش‌آموز برای کسب معرفت و دانش به مدرسه نمی‌رود؛ بلکه آنان می‌آیند تا در آموزش و پرورش و محیط مدرسه بیاموزند که سربازانی مطیع و تسلیم ایدئولوژی رسمی و مبلغان بی‌مزد و منتی باشند برای آنچه که پروپاگاندای رسمی بر آن تاکید می ورزد.

اینکه بر سر در مدارس و آموزش و پرورش هرگز نام و تصویر رشدیه را نمی‌بینید، از دکتر خانعلی و بهمن‌بیگی و توران میرهادی و جبار باغچه‌بان و دیگر طلایه‌داران آموزشی نه حرفی است و نه سخنی، ناشی از همین دیدگاه است. چون تنها یک حرف در میان نیست: «آموزش» به معنی دقیق و عمیق کلمه. وقتی قرار نیست این مفهوم در چنین نهادی راه خود را باز کند، آن وقت شما با حجم بی‌شمار بخش‌نامه‌های بی در و پیکری مواجهه‌اید که نه‌تنها در امر آموزش، کمترین راهبردی را تعیین نمی‌کنند، بلکه سویه‌های ضد آموزشی هم دارند.

اینجاست که محیط مدرسه و معلمان «خطیبان بی‌مخاطب» می‌شوند. اگر معلمی هم درس معلمی می‌دهد و مخاطب خود را از میان این نسل می‌یابد، راه نامتعارفی غیر از مسیر تعیین شده اهداف این آموزش و پرورش را طی کرده است. اغلب این معلمان هم به شکل‌های مختلف مغضوب واقع می‌شوند و هزینه‌های زیادی به آنان تحمیل می شود. این سیستم عریض و طویل تمام مراد و مقصودش از آموزش و پرورش، تنها ساخت انسان وفادار به ایدئولوژی ترویج کننده‌ی خود است؛ گرچه تاکنون نه‌تنها کمترین توفیقی در این امر نداشته، بل از قضا سرکنگبین صفرا فزوده است.

آنچه که آمال و اهداف گردانندگان این نهاد است با باورها و آمال نسلی که تحت همین تعالیم رسمی و اجباری قرار دارد، تفاوت فاحش و چشم‌گیری پیدا کرده است و به جرات می‌توان گفت فارغ از توفیق یا عدم توفیق و مفید بودن و نبودن تحصیل‌کردگان این نهاد برای خود و جامعه، دست‌کم می‌توان گفت، درصد بسیار بالایی از این هر دو گروه کمترین تناسبی در باورها و رفتارها منطبق با آموزه‌های رسمی و حکومتی ندارند.

کثیر قابل تاملی از نوجوانان و جوانان ایرانی در تقابل با آنچه که ارزش و هنجار رسمی است، قرار دارند. این نکته امروز آن قدر بدیهی شده، که نیاز به اثبات و شاهد مثال ندارد؛ چرا که مخاطب این متن بلافاصله می‌تواند کثیری از این تضادهای ارزشی را میان باور حکومت و داوری این نسل را پیش چشم خود حاضر و ناظر ببیند.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید