خانه  > slide, سایر گروهها  >  زور زلزله و ایران بی دفاع/مرتضی هامونیان

زور زلزله و ایران بی دفاع/مرتضی هامونیان

ماهنامه خط صلح – هر زلزله یا سیل، قربانی‌هایی که می‌گیرد، زخمی بر چهره‌ی جامعه و جان انسان‌ها می‌زند. هر بار که زمین می‌لرزد و یا آب بی‌محابا، هرآنچه در برابرش است را می‌شکند و خُرد می‌کند، آنچه بی‌پناه‌تر در برابر این مصیبت است، جان انسان‌هاست. اما تنها فاجعه در زمان خود نیست که قربانی می‌گیرد. اگر توجهی که باید به آن نشود، این مصیبت نه در ظرف زمان خود، که در دهه‌ها جاری می‌شود. اگر زخمی که به دست طبیعت زده شده درمان نشود، جای آن زخم و درد آن تا آخرین صبحگاه تاریخ خواهد ماند و دردش در جان‌ها جاودانه خواهد شد.

پس از انقلاب ۵۷ تا امروز، هر از گاهی با فاجعه‌ای طبیعت‌ساز روبرو بوده‌ایم. بماند که خود این حوادث که غیر مترقبه نام گرفته‌اند و بلای طبیعی، گه گاه دست‌پخت سیاست‌های آبی و سد سازی و راه سازی و … حاکمیت بوده‌اند. مثلا در سیل شیراز و حادثه‌ی دروازه قرآن در سال ۱۳۹۸، شهرداری شیراز و نیروی انتظامی این شهر به اضافه‌ی نهادهایی چون اداره‌ی کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان فارس هم مقصر فاجعه بودند. چون آنچه در مدیریت عمل و همچنین در طبیعت کردند، موجب تشدید فاجعه شده بود.(۱)

اما شاید بشود تاریخ فجایع طبیعی را که بلایا هم خوانده‌اند، از زلزله‌ی منجیل و رودبار در سال ۱۳۶۹ آغاز کرد. زلزله‌ای ۷٫۴ ریشتری که در خرداد ۱۳۶۹، در شهر رودبار و روستاهای اطرافش در استان گیلان و شمال غرب زنجان در طارم علیا بروز کرد و تا شعاع ۱۰۰ کیلومتری از مرکز زلزله، بسیاری را بی‌خانمان کرد. بسیاری را از بین برد و خسارات بسیاری بر جای گذاشت. این یعنی بیش از سی سال است که از آن فاجعه می‌گذرد. در همان زمان وقوع و با توجه به وسعتش، صدها روستا را با خاک یکسان کرد. و اجساد در گودال‌هایی دفن شدند و سنگ‌هایی بر روی آنها گذاشته شد. هنوز خانواده‌ها می‌گویند که «این سنگ‌‌هایی هم که حالا هست این‌طور نیست که زیر سنگ حتماً همان کسی باشد که نامش را نوشته‌‌اند. اینها حدودی است و مثلاً چون نوشته بودند که در یک گودال ۱۰ جسد دفن شده، ۱۰ سنگ هم با همان نام‌ها روی آن محل گذاشته‌‌اند.»(۲) برخی تعریف می‌کنند که عزیزانشان بعد از زلزله زنده بودند، اما زیر آوار جان دادند. در بسیاری از موارد هم اصلا خود نیروهای امدادی امکان دسترسی نداشتند و تا این امکان فراهم شود، لطمات جانی وسیعی وارد آمده است.(۲)

مسئولان محلی می‌گویند که چهارده سال طول کشید تا بازسازی‌ها تمام شوند و اما هنوز برخی خانواده‌ها هستند که در همان کانکس‌هایی که ستاد بحران برایشان ایجاد کرد زندگی می‌کنند. دستکم تا سال گذشته شمسی که هنوز همین بود. یعنی پس از بیست و نه سال!

بعد از این زلزله بود که کمیته‌ی ملی کاهش اثرات بلایای طبیعی شکل گرفت و دو سال بعد از زلزله هم دستورالعمل‌ها و اقداماتی برای ایمنی ساختن‌ها انجام گرفت. آئین‌نامه‌ی مشهور ۲۸۰۰ هم پس از این زلزله بود که جدی گرفته شد و آئین‌نامه‌ای شد برای تضمین ایمنی ساختمان‌های مردم.(۲)

از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۹، به مدت دوازده سال پس از انقلاب، مملکت در نظام جدید نه کمیته‌ای برای بلایای طبیعی داشته و نه عزمی برای اجرای آئین‌نامه‌ی مستحکمی چون آئین‌نامه‌ی ۲۸۰۰ برای ایمنی ساختمان‌ها. مملکتی که بر روی گسل‌های زلزله‌خیزی قرار دارد و در پیشانی تاریخی‌اش زلزله ۷٫۸ ریشتری طبس در شهریور ۱۳۵۷، قبلش زلزله ۷٫۳ ریشتری دشت بیات و فردوس در شهریور ۱۳۴۷ و زلزله ۷٫۲ ریشتری بوئین زهرا در شهریور ۱۳۴۱ را داشت.

حدود هفت سال طول می‌کشد تا زلزله ضربه‌ی بعدی را به پیکر ایران ما بزند. ظهر روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۷۶، در وضعیتی که عموم روستاییان در حال کار بر روی مزارع زعفران‌شان هستند، زلزله‌ای به بزرگی ۷٫۳ در مقیاس ریشتر به قائن یا اَردِکول می‌زند. تعداد کشته‌ها از زلزله‌ی پیشین بسیار کمتر است و اما دلیلش نه مقاوم‌سازی‌ها که نبودن مردم در خانه و بیرون بودن و بر سر زمین بودنشان است. اما زندگی مردم ویران می‌شود. فارغ از ۳۰۰ زخمی و پنجاه هزار آواره، قریب به پانزده هزار خانه مسکونی تخریب شده یا آسیب می‌بیند.

اما چرا این میزان تخریب و آواره؟ دلیلش را می‌توان در بناهای اصولی و ساخت و سازهای غیر مطمئن(۳) در منطقه دانست. یعنی نوزده سال پس از انقلاب، هفت سال پس از زلزله‌ی بم در جایی دیگر از کشور باز خانه‌هایی تخریب شدند که با آئین‌نامه‌ی ده، یازده ساله‌ی ۲۸۰۰ آن زمان مطابقت نداشتند.

در منطقه‌ی زلزله زده اما بنا بر گزارش ها بالغ بر ۱۲ هزار خانه ساخته شد که در سطح مناطقی چون قاینات، زیرکوه و بیرجند پراکنده‌اند. البته همین فاجعه در منطقه روستایی، خود موجب جابجایی برخی روستاها شد و خطرآگاهی بیش از پیش از زلزله در میان مسئولین حاکمیت موجب شد که طرح‌هایی مانند طرح بهسازی و بازسازی مساکن روستایی از سال ۸۴ آغاز شود(۴) و با پرداخت تسهیلات مسکن، بسیاری صاحبِ خانه‌هایِ مطمئنی در منطقه شوند. بماند که هنوز در بسیاری از نقاط کشور، از سیستان و بلوچستان تا خوزستان، خانه‌های روستایی فاجعه باری هستند که به راحتی و با یک بلای طبیعی فاجعه می‌آفرینند.

اما زمستان ۱۳۸۲، غم بود که در بم می‌بارید. زلزله‌ای با قدرت ۶٫۶ ریشتر که هم سی تا چهل هزار قربانی بر جای گذاشت، هم ارگ بم، بزرگترین سازه‌ی گلی جهان را با خاک یکسان کرد و هم خواننده‌ای چون ایرج بسطامی را از موسیقی ایران گرفت.

اما زلزله‌ی بم علاوه بر اطلاعات موجود از آن، سویی واقعی و تلخ هم دارد. مدتی پیش از زلزله، برخی اهالی و مسئولین شهری با یکی از مراکز علمی زلزله در تهران تماس می‌گیرند. شهروندان بوی بدی از چاه‌های ظرفشویی استشمام کرده‌اند. از درون زمین صداهای عجیب و غریبی می‌آید. مردم، مقامات محلی و مسئولین شهر تماس می‌گیرند تا از مراکز علمی کشور دلیل را جویا شوند و اما آن مراکز علمی، به دلیل سابق برقرار بودن دوهزار ساله‌ی ارگ بم و تصور این که قنات‌ها فشارهای مزاحم درون زمین را خالی می‌کنند، به این تماس‌ها توجهی نمی‌کنند. شهری که بر روی گسل «نایبند» قرار دارد و در سال ۱۳۷۸ هم چند نفر از کارشناسان پیشبینی کرده‌اند که امکان دارد زلزله‌ای در این منطقه حادث شود.(۵) اما باز کسی توجهی نمی‌کند. باید حتما فاجعه روی بدهد تا مسئولان امر متوجه بشوند که بله! امکان وقوع فاجعه هست!

زلزله بم اتفاق می‌افتد و فاجعه‌ی بزرگ انسانی، ایران را سیاه پوش و عزادار می‌کند. بماند که در محل، گروه‌های امدادی دیر می‌رسند. از مردم عادی دزدی می‌شود. به روستاهای دور دست دیر می‌رسند. مردم هستند که به داد هم می‌رسند. کم کَمَک نیروی کمکی می‌رسد. خانه‌ام آتش گرفتست آتشی جانسوز!(شعر از اخوان ثالث است)

از داخل و خارج برای بم کمک می‌رسد. اما «بنا بر اذعان بسیاری از مسئولان کشور و حاضران در صحنه عدم آمادگی، ضعف هماهنگی بین سازمان‌های امداد و نیروهای اعزامی و فقدان رهبری واحد عملیات امداد و نجات موجب از دست رفتن ساعات طلایی امداد و نجات می‌شود.»(۵)

در مطالعاتی که بعدها در خصوص این زلزله انجام می‌شود، مهمترین دلائل آسیب پذیری بالای شهر را در دو عنوان کلی جمع بندی می‌کنند. اول مشکلات کالبدی شهر است که به دلیل نزدیکی بافت مسکونی به خط گسل، کیفیت و استحکام پایین ساختمان‌های عمومی و ساختمان‌های مهم شهر، تراکم بالای جمعیت در بافت فرسوده و تنگ و ارگانیک بودن معابر شهری بوده است.

مسئله‌ی دیگر هم مشکلات امداد رسانی پس از سانحه است. در این مورد، ناکافی بودن آموزش و مهارت در نجات مجروحان، عدم تقسیم کار مناسب، عدم حضور سازمان‌های محلی در صحنه‌ی امداد و نجات، در دسترس نبودن اطلاعات معتبر و به موقع در مورد شهر و حادثه، ضعف هماهنگی، سازماندهی و برنامه‌ریزی مشترک بین گروه‌های امدادی و ضعف در مدیریت منابع انسانی، تجهیزات و کمک‌های مردمی است.

این دلایل هم از یک مطالعه‌ی مقایسه‌ای با آتش سوزی سال ۱۹۷۰ میلادی در کالیفرنیای آمریکا به دست آمده است.(۶) این که این ضعف‌ها در ایران وجود داشته و اما در سال ۱۹۷۰ در آمریکا برای عموم آنها چاره‌اندیشی شده بوده، خود نشان دهنده‌ی فاصله‌ی عظیم استانداردهای ما در حوزه‌ی امنیت در بلایای طبیعی و در امداد نجات است با جهان مدرن.

و این مشکلات در زمستان ۱۳۸۲ برای ما اتفاق افتاده است. سال‌ها پس از انقلاب، پس از چندین تجربه‌ی مرگ بار زلزله، پیش و پس از انقلاب. از کشتار بیست هزار نفری بوئین زهرا در سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۸۲ و بم، چهل و یک سال فاصله، تجربه‌ی چندین زلزله‌ی بزرگ و کلی نهاد ریز و درشت است که قرار است با تدابیر پیشگیرانه، از فاجعه جلوگیری کنند.

در حوزه‌ی بازسازی هم وضع بهتر از آن پیگیری‌ها نیست. ۱۷ سال پس از زلزله‌ی بم به گفته‌ی فرماندار این شهر بازسازی هنوز «نیمه تمام» است.(۷) فرماندار بم می‌گوید که بعد از زلزله خیلی زود پایان بازسازی اعلام شد و این دلیلی شد برای اینکه «شهر نیمه تمام رها شود.» به گفته‌ی او شهر همین حالا ۳۰۰۰ کوچه‌ی خاکی دارد. «بعضی ساختمان‌های نیمه ساز در سطح شهر بم هستند، بیمارستان ۲۰۲ تختخوابی بم باید تکمیل شود و همچنین بعضی از مدارس بم هنوز کانکسی هستند.»(۷)

یعنی قبل از چنین زلزله‌ای به هشدارها توجه نشده. در هنگام امداد و نجات به استانداردها توجه نشده. بعد هم زود اعلام اتمام بازسازی کرده‌اند و همه به خانه‌های خود بازگشته‌اند و مردم شهر بم مانده‌اند و شهری ویران شده و کوله‌باری از غم.

اگر بخواهیم روایت تک تک زلزله‌ها را بگوییم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. بعد از بم، در سال ۱۳۸۳ زرند، در سال ۱۳۸۴ قشم، در سال ۱۳۸۵ بروجرد، در سال ۱۳۸۷ بندرعباس، در سال ۱۳۸۹ فهرج و در سال ۱۳۸۹ دامغان لرزید و زلزله گاه به ۹٫۵ ریشتر (در دامغان) رسید. اما بگذارید برسیم به زلزله‌ی سال ۱۳۹۱ در آذربایجان شرقی. با توان‌های ۶٫۴ و ۶٫۳ ریشتر در اهر و ورزقان.

در این زلزله که ۳۰۶ کشته داشت و اما صدها روستا تخریب و ویران شد هزاران نفر آسیب دیدند، حاکمیت جمهوری اسلامی رکورد تازه‌ای برجای گذاشت. رکورد تازه، بازداشت امدادگران داوطلبی بود که برای کمک به مردم زلزله زده به محل رفته بودند.(۸) دلیل هم این بود که در میان این امدادگران و داوطلبین جوان، کسانی بودند که یا سابقه‌ی بازداشت به دلیل فعالیت‌های رسانه‌ای، سیاسی و مدنی خود داشتند و یا کسانی بودند که حاکمیت به هر دلیلی دوست نداشت که آنها در منطقه حضور داشته باشند که با مردم در ارتباط باشند. کما این که مثلا بعدا در زلزله کرمانشاه در سال ۱۳۹۶، حضور حاج سعید قاسمی ها غنیمتی برای نظام بود و اما دیگرانی که با حاکمیت هسته‌ی سخت نظام هم نظر نبودند نباید در محل حضور می‌داشتند. تا احیانا پیوند میان اینان و فعالین غیر هم نظر با نظام حاکم شکل نگیرد.

بعد از این مورد، زلزله‌های زهان ۱۳۹۱، دشتی ۱۳۹۲، سراوان ۱۳۹۲، گوهران ۱۳۹۳، خراسان رضوی ۱۳۹۶ و کرمانشاه ۱۳۹۶ ثبت شده‌اند. و بعد بیایید تا زلزله‌ی اخیر استان هرمزگان در روزهای آخر دی ماه ۱۳۹۹٫ که همین زلزله هم موجب آسیب دیدن منازل مسکونی مردم شده است و در بندر خمیر خبر از قطعی برق آمده است.(۹)

اما بگذارید برگردیم به زلزله‌ی کرمانشاه در سال ۱۳۹۶٫ در این زلزله بیشترین قربانی از آن شهرستان سرپل ذهاب بود. و بیشترین آسیب برای آن چیزی که در دولت احمدی نژاد به عنوان «مسکن مهر» به مردم فروخته بودند.(۱۰) و همچنین باز همان مصیبت بم، یعنی مشکلات دسترسی به روستاهای دور دست وجود دارد. شاهدان می‌گفتند که گاهی روستایی را می‌دیدیم با مردمی آسیب دیده که حتی بر روی نقشه‌ی رسمی استانداری هم نبود!

بگذارید به پیشتر برگردیم. قرار شد بعد از زلزله منجیل و رودبار، کمیته‌ی ملی کاهش اثرات بلایای طبیعی و آئین‌نامه‌ی ۲۸۰۰ کار کنند و خسارات مردم در برابر زلزله کمتر شود. اما این بار همان خانه‌های حکومت ساخته که قاعدتا باید مورد تائید آیین‌نامه‌ی ۲۸۰۰، نظام مهندسی، شهرداری شهر و نهادهای نظارتی بوده است، بر سر مردم خراب می‌شود و دیوارهایش فرو می‌ریزند. یعنی همانجایی که قرار بوده برای مردم ایمنی در برابر بلایای طبیعی بیاورد، خودش خانه‌ای به مردم فروخته که در برابر زلزله هیچ ایمنی‌ای ندارد و این گونه فاجعه می‌آفریند و از مردم کشته می‌گیرد. یعنی به همان که امنیت مردم سپرده شده، باید از همان ترسید که امنیت مردم در برابر بلایطبیعی با سود پرستی و بی‌فکری و بی‌مسئولیتی او نابود نشود و جان و مال مردم به خطر نیافتد.

این همه اما روایت زلزله‌ها بود. خود سیل در ایران روایتی جداگانه می‌طلبد. روایتی آبی که از آب‌خیزداری و سدسازی‌های نادرست پرده بردارد و بگوید که با وجود این که سیل قابل پیشبینی است، اما باز کسی تا فاجعه به مسئله توجهی نمی‌کند. هر سال هم این وضعیت تکرار می‌شود.(۱۱) سیل می‌آید. اولین روزها سر و صدایی می‌شود و دوربین صداوسیما به محل می‌رود و بعد از چند روز خبر جدید جای خبر قبلی را می‌گیرد و همه یادشان می‌رود که سیل یا زلزله‌ای آمده. مردم می‌مانند و مصیبت‌هایشان. دست تنها در برابر فاجعه.

از بوئین زهرای دهه‌ی ۴۰ تا کرمانشاه و خوزستان امروز، از منجیل و رودبار پر درد تا بم و امروز، هر بار در برابر بلایای طبیعی غافلگیر شدیم. انگار نه انگار که مملکت پر از رود است و بسیاری از نقاط مملکت به صورت سنتی سیل‌خیز. انگار نه انگار که بر روی این همه گسل زلزله خیز زندگی می‌کنیم. هر بار غافلگیر می‌شویم. بعد همدردی می‌کنیم. بعد چند روزی حواسمان به محل حادثه می‌رود و بعد با موضوع جدید فراموش می‌کنیم تا بلیه‌ی طبیعی بعدی. هر بار هم برایش کلی نهاد و آئین‌نامه بنیان می‌گذاریم و می‌نویسیم. کلی برای پیشگیری و جلوگیری از آن جلسه می‌گذاریم و بعد به خانه می‌رویم تا بلیه‌ی طبیعی بعدی. اینکه آمار کشته‌ها کمتر شده و یا مردم خودشان بیشتر مراعات می‌کنند را هم می‌گذاریم به حساب مدیریت‌مان در نظام و مجموعه‌ی حاکمیت که بله چون ما چنین و چنان کردیم، مثلا در کرمانشاه کمتر از بم مردم کشته شدند. و اصلا حواسمان نیست که این ما نیستیم که پیشگیری و کمک کرده‌ایم. زمان و تکنولوژی و روند انسانی است که چنین کرده است. و گرنه اگر به مدیریت حاکمان بود، اوضاع احتمالا از همان فاجعه‌ی منجیل و رودبار هم غم انگیزتر می‌شد. مشکل این است که کار به حال خود رها شده. فقط نمایش است که اتفاق می‌افتد. بی‌حقیقت. تنها ظاهر. بی‌پشتوانه. مردم هم بی‌دفاع در برابر بلایای طبیعی. کسی دلش برای این مردم نمی‌سوزد.

در مورد تهران باید در جایی دیگر نوشت. فقط تصور کنید خدایی ناکرده در تهران زلزله‌ای بیاید. هشدارها هم هست. فقط تصور کنید و دعا کنید نشود. خدا کند که نشود.

ارجاعات:
۱ – مقصر اصلی حادثه سیل دروازه قرآن شیراز معرفی شد – اقتصاد آن لاین – ۲۸ خرداد ۱۳۹۸
۲ – روایت‌های ناگفته ۸ شاهد عینی از زلزله رودبار و منجیل – ایسنا – ۳۱ خرداد ۱۳۹۸
۳ – تراژدی ۲۳ ساله زلزله قاین – فاطمه واعظی نسب – روزنامه جام جم – ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
۴ – ۲۳ سال از ‌زلزله ۷.۳ ریشتری قاینات ‌می‌گذرد / آیا هنوز مردم منطقه با تراژدی ‌زلزله‌ به خواب می‌روند؟ – فاطمه واعظی نسب – تسنیم – ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
۵ – زلزله بم؛ بازخوانی ناگفته ها و هشدارها پس از ۱۶ سال + فیلم – ایمنا – ۲ دی ۱۳۹۸
۶ – فاجعه بم، زلزله تنها علت نبود – محمد امین اسکندری – سیویلیکا – ۱۳۸۴
۷ – فرماندار بم: بازسازی بم بعد از گذشت ۱۷ سال از زلزله هنوز نیمه تمام است – باشگاه خبرنگاران جوان از کرمان – ۵ دی ۱۳۹۹
۸ – امدادگران داوطلب در مناطق زلزله زده ایران ‘بازداشت شدند’ – بی بی سی فارسی – ۲۳ اوت ۲۰۱۲
۹ – وقوع زلزله‌ای به بزرگی ۵.۵ در استان هرمزگان – بی بی سی فارسی – ۲۷ دی ۱۳۹۹
۱۰ – تصاویر : چرا مسکن مهر سرپل ذهاب بیشترین خسارت را در زلزله دید؟ – انتخاب – ۲۲ آبان ۱۳۹۶
۱۱ – سیل در خوزستان؛ انتقاد از عملکرد مسئولان در پیشگیری و مدیریت بحران – یورونیوز فارسی – ۳ دسامبر ۲۰۲۰

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید