ماهنامه خط صلح – مکاتب موجود در فلسفهی حقوق دربارهی مشروعیت قانونی فعالیتهایی مانند رمالی، دعانویسی، فالبینی، کفبینی، پیشگویی، ذهنخوانی و کلیهی خدمات مبتنی بر ادعای یک قدرت فراطبیعی، اتفاق نظری چندانی ندارند. ازیکسو، یک دیدگاه لیبرتارین (آزادیخواهانه) مدعی است تا زمانی که افراد با رغبت و ارادهی خود چنین خدماتی را خریداری میکنند و اجبار و فریبی در کار نیست، پس حکومت حق دخالت در چنین فعالیتهایی را ندارد. در مقابل، برخی دیگر استدلال میکنند که پذیرش داوطلبانهی مشتریان این بیزینسها برای مشروعیت کافی نیست زیرا این فعالیتها از افراد آسیبپذیر و درمانده سوئاستفاده میکنند. برای مثال، اگرچه افراد بیمار با رغبت و اختیار خود به دعانویسان و مدعیان انرژیدرمانی اجرت میدهند، اما این فعالیتها به علت سوئاستفادهی آشکار از درماندگی و ضعف فرد بیمار باید جرمانگاری شود.
مشخصاً فریب و ادعای خلاف واقع، بخشی از ماهیت این فعالیتها است و پرسش اینجاست که: تا کجا این فریب مصداق کلاهبرداری محسوب میشود؟
یک مشکل جانبی اینجاست که فریب و ادعای خلاف واقع، فقط به چنین فعالیتهایی محدود نمیشود؛ تمامی مذاهب نهادین بر همین ادعاهای خلاف واقع استوار است. برای مثال، در ایران، ادعا میشود که فالبینی و کفبینی و دعانویسی مشمول مادهی یک قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری می شود: «هر کس از راه حیله و تقلب، مردم را به وجود شرکتها یا تجارتخانهها یا کارخانهها یا موسسات موهوم یا به داشتن اموال و اختیارات واهی، فریب دهد یا به امور غیرواقع، امیدوار نماید یا از حوادث و پیشآمدهای غیرواقع، بترساند…کلاهبردار محسوب میشود.» با این حال، برای یک کشور با قوانین غیرسکولار، ریاکاری در تفاسیر از این قانون موج میزند. اگر بهراستی امیدوارکردن مردم به امور غیرواقع و یا ترساندن از حوادث و پیشآمدهای غیرواقعی، کلاهبرداری محسوب میشود، پس تمامی نهادها و تاسیسات مذهبی در جمهوری اسلامی از جمله امامزادهها، کلاهبرداری محسوب میشود. حتی نوشتهی سادهی «صدقه هفتاد نوع بلا را دفع میکند» —روی صندوقهای صدقات— نیز مصداق بارز «امیدوار کردن مردم به امور غیرواقع» است.
حتی در یک زمینهی قانونی سکولار نیز به سختی بتوان بین فریب قدرتهای روانی مدعیان و ادعاهای مذهب برای رستگاری تمییز گذارد. پس این موضوع یک بحث ظریف میطلبد و به سادگی نمیتوان با غیرقانونی خواندن این فعالیتها مسئله را حلشده دانست.
یک پاسخ ظریفتر این است که این فعالیتها تا جایی که تحت حیطهی صنعت سرگرمی قرار بگیرند، میتوانند قانونی قلمداد شوند. برای مثال، قوانین حمایت از مصرفکننده در آمریکا تصریح میکند که این کسبوکارهای پارانرمال باید آشکارا به عنوان یک فعالیت سرگرمکننده تبلیغ شوند. برای مثال چند دلاری که از مشتری برای فال تاروت گرفته میشود، باید در ازای صرف زمان و انرژی برای سرگرمکردن مشتری باشد و نه ارائهی اطلاعات ارزشمند دربارهی آینده و سرنوشت مشتری. یک جلسهی احضار روح هم میتواند فقط یک فعالیت جمعی در حیطهی صنعت سرگرمی محسوب شود؛ درست همانطور که یک تردست برای سرگرمکردن حضار اجرت میگیرد و نه واقعاً برای غیبکردن یک خرگوش.
پس ماهیت کلاهبرداری در این فعالیتها، امیدوارکردن یا ترساندن مردم از امور غیرواقع نیست، بلکه باید دید درآمدزایی بر پایهی چه ادعایی است. این فعالیتهای انتفاعی کلاهبرداری محسوب خواهند شد اگر فرد مدعی به خاطر ارزش ذاتی اطلاعات (پیشگویی آینده) یا نتایج فعالیتهای وی (مانند دعا کردن)، از مشتریان خود پول اخذ کند. اما وی میتواند به جهت صرف زمان و انرژی، و به عنوان یک بخشی از فعالیت سرگرمکننده یا تسکینبخش، طلب اجرت کند.
قراردادن فعالیتهای انتفاعی پارانرمال در قالب یک فعالیت سرگرمکننده دلایل خوبی دارد. اصولاً در صنعت سرگرمی، مشتریان به خاطر ارزش ذاتی اطلاعات یا مزایای خدمات، پول پرداخت نمیکنند. سرگرمشدن، یعنی گذراندن وقت و دلمشغولی با چیزی بدون اینکه الزاماً آن فعالیت منفعت مادی مستقیمی به همراه داشته باشد. تماشای مسابقهی فوتبال یا یک بازی کامپیوتری، منفعت و کارکرد مادی مشخصی ندارد. یک کازینو هم خدمات خود را دلمشغولی و سرگرمی معرفی میکند و نه وعدهی بردن پول در بازی. پس این قبیل فعالیتها تا زمانی در حیطهی سرگرمی بمانند و از دلمشغولکردن مشتریان منتفع شوند، بخشی از آزادی تجارت و فعالیت اقتصادی افراد باقی خواهند ماند.
با این حال، فریب همچنان بخشی از ماهیت این فعالیتها باقی میماند. «ادعای غیرواقع» به خودی خود باعث غیرقانونی بودن این فعالیتها نمیشود. یک دعانویس میتواند همچنان صریحاً مدعی تاثیر دعایش باشد و یا یک درمانگر سنتی به ساطع شدن انرژی مثبت از دستانش باور داشته باشد. اما پرسش اینجاست که: در کجا یک ادعای غیرواقعی و غیرقابل اثبات به دغلبازی و سوئاستفاده از ضعف و درماندگی مردم قلمداد میشود؟
قوانین کشورهای مختلف تلاش کردهاند با ایجاد مقررات و یا حتی ارائهی مجوز و تحمیل دستورالعملها، فعالیتهای پارانرمال و شبه علمی را در حیطهی قانونی نگاه دارند. برای مثال، یک درمانگر شبه علمی نمیتواند مدعی شود که درمان وی از طریق توازن چاکراهای بدن یک جایگزین برتر برای درمان پزشکی و علمی است. با این حال، مرز بین ادعای خلاف واقع و فریبکاری و دستکاری روانشناختی همچنان مبهم باقی مانده است.
پیشنهاد من ایجاد تمایز بین یک ادعای خلاف واقع «عمومی» (generic) و «خاص» (specific) است. دو ادعای زیر را در نظر بگیرید:
«اگر به دعا اعتقاد داری، من میتوانم برای شما یک دعای تاثیرگذار بنویسم.»
«کسی شما را نفرین کرده است و راه حل باطلکردن این طلسم دعایی است که من در اختیار شما قرار میدهم.»
ادعای اولی را میتوان «عمومی» (generic) دانست چون بنای این مدل بیزینسی بر یک اعتقاد کلی، از جمله اعتقاد خود مشتریان، به دعا استوار است. اما دومی یک ادعای «خاص» (specific) است و مبتنی است بر توانایی خاص فرد برای بیاثر کردن یک طلسم مشخص. دومی را به درستی میتوان فریبکاری و دستکاری روانشناختی نام نهاد.
اگرچه هر دو ادعا خلاف واقع محسوب میشوند، اما اولی بر باورهای خود مشتری استوار است، در حالیکه دومین ادعا، تماماً حقه و نیرنگ دعانویس است. به همین ترتیب، یک انرژی درمانگر صرفاً باید مدعی شود که میتواند در ازای دریافت اجرت، برای کسانی به تاثیرات انرژیدرمانی اعتقاد دارند، این خدمات را به انجام رساند. این یک ادعای کلی است. اما کسی که مدعی است تاکنون دهها بیمار سرطانی را با دستان خود شفا داده، یک ادعای خاص کرده است و ادعای او به درستی باید فریبکاری قلمداد شود.
به طور خلاصه، همچنانکه تمامی فعالیتهای انتفاعی باید در مورد خدماتی که ارائه میدهند شفافیت داشته باشند، فعالیتهای انتفاعی پارانرمال نیز میتوانند در حیطهی قانونی باقی بمانند اگر که مزدی که دریافت میکنند صرفاً برای سرگرمکردن یا تسکیندادن مشتریان باشد و نه به خاطر ادعای واقعی بودن تاثیر دعا و پیشگوییشان (حتی اگر این ادعا را داشته باشند). به این ترتیب، این فعالیتها به عنوان بخشی از حیطهی صنعت سرگرمی میتوانند بخشی از آزادی فعالیتهای اقتصادی افراد محسوب شوند. پس آنها باید در ازای صرف زمان و انرژی طلب مزد کنند و نه به سبب ارزش ذاتی اطلاعات یا منافع مادی یا غیرمادی خدماتشان. در نهایت، یک روش پیشنهادی من برای تمییز بین این ادعاهای خلاف واقع با فریبکاری و سوئاستفاده، تمیز بین ادعای «عمومی» (generic) و «خاص» (specific) است. در ادعای اولی، فرد مدعی براساس باورهای از پیش موجود مشتریان، خدمات خود را پیشنهاد و تبلیغ میکند. اما اگر خدمات خود را بر ادعای خاصی مبتنی بر تواناییهای خود استوار کند، پس این فعالیت دغلکاری و حقهبازی و در نتیجه غیرقانونی محسوب خواهد شد.
بدون نظر
نظر بگذارید