ماهنامه خط صلح – هر از گاهی در رسانهها، خبری را میخوانیم که حکایت از آزار حیوانات، توسط تنی چند از هموطنانمان دارد. حیوانات خانگی و غیرخانگی که توسط مردم مورد آزار قرار میگیرند و یا باغ وحشهایی که بهجای محل نگهداری و تیمار آنها، به محلی برای آزار حیوانات بدل میشوند. آنچه که در واقع اتفاق میافتد، خشونتهایی است که در ظاهر امر علیه حیوانات است، اما در واقع رفتارهای نگران کنندهای است که پیامدهای آن میتواند فقط به حیوانات محدود نشود. خشونتهایی که جلوهای از رفتارهای پلید انسانی است که در ابتدا حقوق حیوانات را نقض میکند و اما میتواند به نقض حقوق انسانها و شهروندان دیگر در یک جامعه منجر شود. خشونتهایی که البته فقط شامل کشتن حیوانات و اشکال فیزیکی آن نمیشود. بلکه گاهی شامل اشکال نرمی میشود که در جامعه به شکل فراگیری میتوانند بر حیوانات تحمیل شوند. خشونتهایی که بخشی از یک چرخهاند، چرخهای که قربانیان آن در ابتدا حیواناتاند و بعد انسانها و ساکنان آن جامعه.
عموماً حیواناتی مورد آزار و خشونت انسانها قرار میگیرند که از انسانها ضعیفتر هستند. آسیبرساندن به آنها هم یک ناهنجاری اجتماعی است که متاسفانه در سالهای اخیر در جامعهی ما فراگیر شده و یا با توجه به توان رسانههای اجتماعی، اخبار آن بیشتر به گوش شهروندان میرسد. اگر نظریهی چرخهی خشونت را بپذیریم، میتوانیم بگوییم که با توجه به ماهیت تکرارشوندهی اعمال افرادی که خشونت میورزند، این امر تنها به حیوانات محدود نخواهد شد. یعنی با توجه به عدم توانمندی فرد برای کنترل اعمال خشونت، این رفتار ترک نشده و میتواند از اعمال آن بر حیوانات به اعمال آن بر انسانها تغییر وضعیت بدهد. در واقع فردی که چنین اعمال خشنی را علیه حیوانات مرتکب میشود، حساسیت اخلاقی و روانی خود را در این عمل از دست میدهد و با عادی شدن خشونت برای او، احتمال خشونتورزی علیه انسانها در آن فرد بیشتر و بیشتر میشود. (۱) از سویی دیگر هم میتوان گفت که در بسیاری از مطالعات جرمشناسی، نشان داده شده که افرادی که سابقهی بدرفتاری با حیوانات را دارند، نه تنها میزان ارتکاب به خشونتشان نسبت به افراد دیگر، بلکه میزان سایر رفتارهای ضد اجتماعیشان نیز بیشتر است. (۲)
ماجرا میتواند از کودکان آغاز شود. یعنی وقتی به کودکان آموزش لازم و درست در خصوص رفتار با حیوانات داده نشود، این کودکان به صورتی ناخودآگاه، خود به حیوانآزارانی بدل میشوند که با توجه به آنچه گفته شد، میتوانند پتاسیل انسانآزاری را در آیندهی خود داشته باشند. به گفتهی پژوهشگران، خشونت کودک علیه حیوانات، اغلب نشاندهندهی نوعی خصومت و پرخاشگری به شخص یا موضوع دیگری است که از بیتوجهی به کودک، غفلت از او یا سوئاستفادهی دیگران از کودک ناشی میشود. بنابراین، ظلم به حیوانات علاوه بر اینکه باعث میشود تا موجود زندهای احساس درد و ترس را تجربه کند، ممکن است نشاندهندهی این باشد که خود کودک نیز در خطر جدی است و احتمال دارد به برخی از اختلالات یا مشکلات روانی مبتلا باشد. (۳) بعضاً هم دیده میشود که وقتی کودکی دست به آزار حیوانات میزد، با عبارت بچه است و نمیفهد و مانند آنها، ماجرا رفع و رجوع میشود. گاهی هم برخی از بزرگسالان با خنده و تمسخر ماجرا را رد میکنند و به این امر توجه نمیکنند که حیوان آزاری در کودکان، رفتاری معمول نیست و این ظلم به حیوانات هم مانند هر خشونت دیگری هرگز نباید مرحلهای عادی از دوران رشد محسوب شود. (۴) نکته اینجاست که اگر این رفتارهای خشونتآمیز در این مرحله در رفتار کودک عادیسازی شود و یا اگر در تمامیت جامعه بهصورت امری عادی در بیاید، بهراحتی میتواند به بروز رفتارهای خشونتآمیز در بزرگسالی آن کودک و یا رفتارهای خشن در کلیت جامعه منجر شود.
روانشناسان برای این رفتار اصطلاحی دارند بهعنوان «Zoo Sadism»، اصطلاحی که در روانشناسی برای حیوانآزاری بهکار میرود، رفتاری که کارشناسان علوم رفتاری و روانشناسان معتقدند میتواند نشانهی بسیار بدی از رفتارهای خشن و جنونآمیز دگرآزاری یا سادیسم در آیندهی رفتاری افراد باشد. (۵) اساساً انسان سالم به لحاظ روانی و رفتار اجتماعی، دست به خشونت علیه حیوانات نمیزند و این امر برایش لذتی ندارد. اما اگر چنین رفتاری در فردی دیده شد، میتوان گفت که این فرد دارای زمینههای شخصیت ضد اجتماعی است. اگر این موضوع در دورهی نوجوانی دیده شود، نشان از یک اختلال به نام «اختلال سلوک» است و معمولاً این دسته از نوجوانان اگر در مجاورت و همراهی با برخی دیگر از شرایط ایجاد و تشدیدکنندهی بیماری روانی قرار گیرند، این عوامل میتوانند زمینهی بزهکارشدن آن فرد را فراهم کنند. (۶)
نکته اینجاست که میتوان گفت در ایران، شاخصهای آموزشی و فرهنگی بالاترین سطح تاثیر را بر پدیدهی حیوانآزاری دارند. در یک مورد مطالعاتی در خصوص شهر اردبیل، و بنا بر محاسباتی که در سال ۱۴۰۰ انجام شده است، مشاهده میشود که در میان شاخصهای مختلفی چون قانونی، اجتماعی، فرهنگی-آموزشی و زیست محیطی، این شاخص فرهنگی و آموزشی است که بالاترین سطح تاثیر را بر این پدیدهی شوم در شهر اردبیل دارد. (۷) امری که بهنظر میتوان به کل کشور تعمیم داد و گفت که در مسئلهی حیوان آزاری و نتایج آن بر رفتارها و خشونتهای اجتماعی در ایران، دارای مشکلات فرهنگی و آموزشی جدی هستیم. مشکلاتی که رسانههای رسمی و غیر رسمی کمتر به آنها میپردازند و بسیاری از خانوادههای درگیر مسایل گوناگون نیز زمان پرداختن به این امر و آموزش درست نسلهای بعدی را ندارند. در واقع به تعبیر دکتر حسن عماری، روانشناس اجتماعی، ما با نوعی سرگردانی هویت مواجه هستیم و هنوز در جامعهمان به هویت ثابت شده نرسیدهایم. (۸) یعنی اگر از حیوانآزار پرسیده شود که آیا کاری که میکنی بد است؟ احتمالاً پاسخ میدهد که بله، بد است. اما خود آن کار را مرتکب میشود. در این وضعیت مردم و جامعهی ما متاثر از فرهنگ غالب در کشور، رفتارهای خود را اتخاذ میکنند. رفتارهایی که تکلیفشان با خودشان مشخص نیست. یعنی فرد چون برای عمل درست با حیوانات آموزش ندیده، دست به خشونت میزند و اما به لحاظ ذهنی میداند که حیوانآزاری بد است. همین است که در بالا گفته شد که بهنظر میرسد، ناظر به مورد مشخص شهر اردبیل، شاخص فرهنگی و آموزشی در این حوزه قابل تعمیم به تمام کشور است و میتوان گفت که در این حوزه، ضعف جدی در ایران ما وجود دارد. ضعفی که اگر برای آن درمانی در نظر گرفته نشود و برای اصلاح مشکلات در جامعه اقدام نشود، میتواند آغازی برای خشونت و خشونتورزان اجتماعی در آینده باشد.
اگر خشونتها با حیوانات نادیده گرفته شوند و یا برای آن الزامات برخورد قانونی موثر و درستی صورت نگیرد، عاملان چنین خشونتهایی به این جمعبندی میرسند که عمل آنان با برخوردی توسط حاکمیت و یا جامعه مواجه نمیشود، خروجی چنین رویدادی، عادیسازی خشونت در جامعه است. این خشونت عادیشده در جامعه هم گامبهگام و در طول زمان، درون خانوادهها نهادینه میشود و حتی از نسلی به نسل دیگری منتقل میشود. زمانی در دوران کودکیهای دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی، برخورد خشونتبار با موش و یا سگ و گربههای خیابانی، گنجشکهای روی درختان و حتی حشرات، امری عادی بود. بزرگترها هم عموماً کمتر به کودکانی که تیرکمانی برای زدن گنجشکها میساختند، تذکر میدادند. رفتار این کودکان در آن دوران هم خروجی رفتار نسلهای پیشینشان بود که چنین خشونتهایی علیه حیوانات را امری عادی میپنداشتند. در نتیجه و با حفظشدن آن چرخهی خشونت، هم نسلی تربیت میشود که خشونت علیه حیوانات را عادی بداند و هم آزارگران و بیماران روانی بهراحتی خشونت علیه حیوانات را آغاز میکنند و تنها زمانی با برخورد جامعه و قانون مواجه میشوند که سطح این آزار به انسانها رسیده باشد. در دهههای اخیر اما گویی جامعه بهقدری از آگاهی رسیده که خشونت علیه حیوانات را زشت بپندارد. گرچه تا سطح استاندارد و منطقی همسایگان ایران، همچون ترکیه، راه درازی را در پیش داریم.
داستان تلخ خشونت علیه حیوانات در ایران، داستانی طویل و دراز است. داستانی تلخ که خود میتواند زایشگاه خشونتهای اجتماعی مختلف شود. ممکن است برخی ناظران بگویند که جامعهی ایران با این همه مشکلات دست به گریبان است و این مسئله در درجه بسیار پایینی از اهمیت قرار دارد، اما این ناظران باید متوجه این معنا باشند که این خشونتها علیه حیوانات، نشانههایی از خشونتها و خشونتگران خفته در جامعه است که قربانیان آنان لزوماً حیوانات نیستند، بلکه شهروندان و انسانها در جامعه را هم میتوانند شامل شوند. اگر به این میزان الحرارهی خشونت در جامعه توجه نشود، خشونتورزان علیه حیوانات امروز را میتوان فردا در حال خشونت ورزیدن علیه انسانها دید. در این خصوص باید نوشت و گفت و تلنگر زد. شاید روزی همین مسئولان فرهنگی و آموزشی کشور از سویی و اهل فکر و نظر و اندیشهی مملکت از سویی دیگر به این جمعبندی برسند که این هم زاویه و نگاهی است که باید به آن پرداخت. تا آن روز باید همچنان نوشت و گفت و در راه آگاهی تلاش کرد.
بدون نظر
نظر بگذارید