خانه  > slide, سایر گروهها  >  چگونه موسیقی می‌تواند شهروندانی فعال بسازد؟/ سارا ندافیان

چگونه موسیقی می‌تواند شهروندانی فعال بسازد؟/ سارا ندافیان

ماهنامه خط صلح – آیا موسیقی می‌تواند در ایجاد همبستگی در جوامع و تقویت جامعه‌ی مدنی نقش‌آفرین باشد؟ این سوالی است که برخی «موسسات برخاسته از جامعه» (Community – Based Institutions) در زمینه‌ی آموزش موسیقی سعی دارند تجربه‌هایی برای آن خلق کنند. یک نمونه از این موسسات «موسسه‌ی موسیقی جامعه» (Community Music Work-CMW) واقع در شهر پراویدنس(Providence) در ایالت رود آیلند(Rhode Island) در آمریکا است. این موسسه نزدیک به سه دهه است که مشغول فعالیت بوده و مأموریت خود را چنین تعریف می‌کند: «هدف ما ایجاد یک جامعه‌ی شهری منسجم، از طریق آموزش موسیقی و اجراهایی است که زندگی کودکان، خانواده‌ها و نوازندگان را متحول می‌کند.» سباستین روث (Sebastian Ruth)، بنیانگذار این موسسه که خود موسیقی‌دان و رهبر ارکستر است، اعتقاد دارد که از طریق تجربه‌ی آموختن و اجرای موسیقی می‌توان شهروندانی تربیت کرد که در حیات جامعه‌ی خود مشارکت داشته باشند. در واقع آموختن و اجرای موسیقی را فرصتی برای ورود و مشارکت در جامعه می‌داند. سباستین و همکارانش در موسسه‌ی موسیقی جامعه از این دیدگاه فریره (Freire)، فیلسوف برزیلی (۱۹۲۱ – ۱۹۹۷) الهام گرفته‌اند که هدف واقعی آموزش این است که ما را قادر سازد تا وارد گفتگویی شویم که به تغییر جهان کمک کند. آن‌ها آموزش و اجرای موسیقی را بستری برای این گفتگو می‌دانند. بستری که کمک می‌کند ساکنان یک جامعه با هم تعامل داشته و این تعامل صرفاً منحصر به همسالان نباشد، بلکه گروه‌های سنی مختلف را نیز به هم نزدیک کند.

موسسه‌ی موسیقی جامعه با همکاری چند نهاد دیگر در نوامبر سال ۲۰۱۱ سمپوزیومی با موضوع «موسیقی و جامعه‌ی مدنی» در پراویدنس آمریکا برگزار کرد و نشریه‌ای از نتایج این سمپوزیوم در فوریه ۲۰۱۲ توسط این موسسه با نظارت سباستین روث به چاپ رسیده. (۱) در این متن بخش‌هایی از این نشریه که ترجمه و تلخیص شده به همراه دیدگاه‌های نگارنده که از تجربه در زمینه‌ی آموزش موسیقی و فعالیت‌های اجتماعی سرچشمه می‌گیرد، ارائه شده است.

ابتدا لازم است تعریف شهروند در یک جامعه‌ی مدنی تا حدی بررسی شود. با الهام از نظریات ماکسین گرین (Maxine Greene)، متخصص در فلسفه‌ی آموزش، فعال اجتماعی و نویسنده‌ی آمریکایی (۱۹۱۷ – ۲۰۱۴) می‌توان ویژگی‌های یک شهروند را چنین توصیف کرد: «شهروند کسی است که به تمامیت افراد و گروه‌های دیگر در جامعه احترام بگذارد». نتیجه‌ی این احترام، احساس خویشاوندی و حس تعلق در افراد نسبت به جامعه است. آن‌ها خود را عضوی از جامعه می‌دانند. از ویژگی‌های اساسی این شهروندان می‌توان به توانایی گوش دادن و توجه کامل و تلاش برای یافتن زمینه‌ها، علایق و موضوعات مشترک در عین ارج نهادن تنوع و تفاوت‌ها اشاره کرد. یک شهروند در این جامعه احساس می‌کند که در خانه‌ی خودش است، صدایش شنیده می‌شود، برای شناخت دیگری اهمیت قائل است و در این جامعه امکان ارتباط و دسترسی بین ساکنان نیز وجود دارد. در چنین جامعه‌ای هر فرد صرف نظر از پیشینه‌ی خود، به طور فعال در شکل دادن به آینده‌ی این جامعه مشارکت می‌کند.

سباستین روث معتقد است که یکی از مزایای بزرگ موسیقی این است که فرآیندی ساختاریافته را در اختیار ما قرار می‌دهد که در آن افراد با پیشینه‌های بسیار متفاوت، نظرات مختلف و دیدگاه‌های متنوع از جهان می‌توانند گردِ هم بیایند و اجازه دهند که موضع مخالف آن‌ها باقی بماند، آن را بپذیرند و به آن احترام بگذارند در حالی که بالقوه با آن مخالف هستند. این افراد وقتی با هم می‌نوازند، باید در حین نواختن، گوش کنند. این هم‌زمانی به یک احترام متقابل منجر می‌شود. تصور کنید در یک ارکستر (Orchestra) یا آنسامبل (Ensemble) (۲) «مشغول نواختن هستید»؛ شما هم‌زمان گوش می‌کنید و می‌نوازید. در واقع اگر هنگام نواختن به درستی گوش ندهید، نمی‌توانید بنوازید. به همین دلیل است که موسیقی چنین الگوی جالبی برای ایجاد محیطی است که در آن شهروندان مدنی پرورش یابند. موسیقی علاوه بر این‌که وسیله‌ای برای رشد شخصی است، می‌تواند بستری برای این باشد که بیاموزید چگونه عضوی از یک گروه یا شهروندی از یک جامعه باشید.

پاملا روزنبرگ (Pamela Rosenberg)، رئیس «آکادمی آمریکایی برلین» هدف برنامه‌ی پیش‌‌دبستانی آموزش موسیقی را این‌گونه توصیف می‌کند: «هدف این برنامه ساخت تعداد زیادی نوازنده‌ی کوچک نیست. بلکه کمک به کودکان برای یادگیری در مورد زندگی از طریق موسیقی است. اگر در پایان دوران پیش‌دبستانی، سازی را انتخاب کردند اتفاق خوبی است، اما هدف این نیست. این برنامه در مورد یادگیری گوش‌دادن به زندگی و نیز دسترسی به دنیای اطراف از طریق این وسیله است. موسیقی به آن‌ها یک روش مضاعف برای درک جهان و درک دیگری می‌دهد.»

در ونزوئلا نمونه‌ی دیگری از موسسات برخاسته از جامعه در زمینه‌ی آموزش موسیقی وجود دارد که برنامه‌ای گسترده برای یادگیری موسیقی از طریق ارکسترهای جوان و آنسامبل‌‌ها ارائه می‌دهد. این برنامه با عنوان «ال – سیستما» (El sistema) نزدیک به نیم قرن است که در ونزوئلا در جریان است. مدیر این برنامه، معلمان، هنرجویان و والدینِ آن‌ها همه این عبارت را در مکالمات روزمره‌ی خود در مورد هدف این برنامه به کار می‌برند که ال – سیستما موسیقی‌دان تربیت نمی‌کند، بلکه در حال ساخت شهروندانی برای جامعه است. در واقع دو مفهوم ساخت شهروند و خلق موسیقی عالی برای افرادی که با ال – سیستما مرتبط هستند، جدایی‌‌ناپذیر است.

دکتر خوزه آنتونیو آبرئو(Jose Antonio Abreu)، بنیانگذار ال – سیستما، در یکی از سخنرانی‌های تد خود (Ted Talks) در سال ۲۰۰۹، به این نکته اشاره می‌کند که «در ذات خود، ارکستر و گروه کر بسیار فراتر از ساختارهای هنری هستند. آن‌ها مدارس زندگی اجتماعی هستند، زیرا آواز خواندن و نواختن با همدیگر به معنای همزیستی صمیمانه به سمت کمال و برتری است. نوازندگان و خوانندگان با پیروی از نظمی سختگیرانه و تلاش زیاد برای دستیابی به هماهنگی و هارمونی می‌کوشند و زیبایی آن را لمس می‌کنند.»

در دیدگاه دکتر آبرئو می‌توان نکته‌ای را پررنگ دید. در ارکستر هر نوازنده و هر ساز نقش و کارکرد متمایزی دارد ولی نوازندگان ارزش والایی برای هماهنگی و همکاری قائل هستند و هدف همه‌ی آن‌ها انتقال زیباییِ موسیقی به مخاطب است. برای این هدف افراد نقش‌های مختلف خود را با همکاری و به صورت مکمل انجام می‌دهند و در هنگام نواختن یا خواندن، کاملاً نسبت به نقش ساز‌ها یا خوانندگان دیگر آگاه هستند، به آن‌ها احترام می‌گذارند و تأثیر آن را در نتیجه‌ی نهایی –که هارمونی و هماهنگی در اجراست— می‌شناسند. آن‌ها در این بستر، تجربه‌ای از برابری در عین تنوع را نیز لمس می‌کنند. فرقی ندارد که چه سازی در ارکستر می‌نوازند و چه میزان از قطعه برای ساز آن‌ها نوشته شده؛ حتی اگر موظف به نواختن یک نت در فواصل زمانی طولانی هم باشند، تأثیر آن یک نت در زیبایی موسیقایی که مخاطب مشتاق شنیدنِ آن است، غیرقابل انکار و اغماض است. این نقش مهم است و مورد تبعیض واقع نمی‌شود. بدین ترتیب تمرین در ارکستر یا گروه کر، برای پرورش شهروندان مسئول و موثر در جامعه‌ی مدنی کار‌آمد به نظر می‌آید.

یکی از فعالیت‌های دیگری که در برنامه‌های آموزشی برخاسته از جامعه برای موسیقی رواج دارد٬‌، برگزاری «کارگاه‌های نوشتن ترانه» (Song-writing and Composing Workshops) است که معمولاً افراد از سنین مختلف در آن شرکت می‌کنند و فرصتی برای تقویت همبستگی با استفاده از موسیقی ایجاد می‌شود. توماس کابانیس(Thomas Cabaniss) آهنگساز و مربی مقیم نیویورک در سمپوزیوم مذکور تجربه‌ای از کارگاه‌های خود تعریف می‌کند: «در این کارگاه به شرکت‌کنندگان کمک می‌کنیم که ترانه و ملودی خودشان را بدون پیش‌نیازی از دانش موسیقی بنویسند. در یکی از این کارگاه‌ها با میریام(Miriam) آشنا شدم. در روز اول میریام با خجالت پشت پیانو نشسته بود و نت‌هایی می‌نواخت. او گفت که از حضور در این کارگاه هیجان‌زده است، اما هرگز قبلاً این کار را نکرده که ترانه‌ای بسازد. از طرف دیگر افرادی در کارگاه بودند که شعر‌هایی که نوشته بودند ولی آن‌ها می‌گفتند نمی‌توانند ملودی‌ مناسبی برای شعرشان بیابند و از بداهه‌خوانی خجالت می‌کشند. میریام کاغذ شعر یکی از این افراد را برداشت و گفت که ایده‌ای درباره‌ی آن دارم. او خط اول را با آواز خواند. از نظر ملودیک بسیار جذاب و زیبا به گوش رسید. سپس دومین خط را خواند و به خوبی ملودی خط اول را تکمیل کرد. سپس روی سومین خط و بعد روی چهارمین خط و در نهایت با یک کادانس (Cadence) (۳) زیبا قطعه را به پایان رساند. صاحب شعر واقعاً از این‌که چنین ملودی زیبایی بر شعرش نشسته هیجان‌زده و خوشحال بود و گفت که دوست دارد باز هم این تجربه را با میریام داشته باشد. میریام هم عنوان کرد که پدرش آهنگسازی از جمهوری دومینیکن بوده و همیشه حس می‌کرده به خاطر پدرش در وجود خود موسیقی دارد، اما هیچ‌گاه فرصت بروز آن را نیافته بود.» این تجربه و وجود چنین فضاهایی برای همکاری‌هایی در زمینه‌ی ترانه‌سرایی، نه تنها به رشد استعداد‌های فردی در بستر همکاری با دیگری منجر می‌شود، بلکه در تجربه‌های دیگری از اقدامات اجتماعی، از چنین کارگاه‌هایی برای گسترش و اجتماعی‌سازی مفاهیم ارزشمند که برای رشد آن جامعه مناسب باشد نیز بهره برده می‌شود. مثلاً در بعضی جامعه‌های محلی، در بستر گردهمایی‌هایی که بین اهالی جامعه برگزار می‌شود، افراد با گفتگو با یکدیگر موضوعی را انتخاب می‌کنند که به نظرشان لازم است افراد محله‌ی ‌آن‌ها بیش‌تر و عمیق‌تر به این موضوع بیندیشد و ویژگی‌هایی را در روابط اجتماعی نهادینه کند. سپس با همکاری هم شعری برای آن موضوع می‌سرایند و با کمک افرادی که کمی حس موسیقایی بیش‌تری دارند، ملودی ساده‌ای برای آن ترانه می‌سازند. ساخت ترانه به صورت جمعی، منجر به ایجاد حس تعلق در بین افرادی که این کار را کرده‌اند می‌شود و این ترانه در این محله و بین ساکنان گسترش می‌یابد، اکثراً آن را حفظ می‌شوند، زمزمه می‌کنند یا در فضاهای جمعی در محله آن را هم‌خوانی‌ می‌کنند. افراد محله نیز از شنیدن آن ترانه که در بستر جامعه‌ی خودشان شکل گرفته، احساس خرسندی می‌کنند.

تجربه‌ی دیگری از سباستین روث و کارهای موسسه‌ی موسیقی جامعه‌، نشان می‌دهد که موسیقی می‌تواند کمک کند که افراد از اتفاقاتی که در پیرامون آن‌ها رخ می‌دهد، آگاه شوند و نسبت به آن‌ها حساس باشند. یکی از ویژگی‌های شهروند در جوامع مدنی این است که نسبت به آن‌چه در آن جامعه رخ می‌دهد خنثی و بی‌تفاوت نباشد و بتواند با افرادی که در معرض آن اتفاق بوده‌اند حس همدلی و همراهی داشته باشد. سباستین تعریف می‌کند: «زمانی آنسامبل ما برای شرکت در گردهمایی جامعه در تالار شهر پراویدنس دعوت شده بود. در این گردهمایی نمایشگاهی از عکس‌های آرامگاه‌های کودکان قربانی خشونت نیز به نمایش گذاشته شده بود. بعد از سخنرانی از جانب موسسات فعال در مبارزه با خشونت علیه زنان و کودکان، از ما دعوت شد تا به اجرای موسیقی بپردازیم. چند موومان (Movement) (۴) آهسته از یکی از آثار بتهوون را انتخاب کردیم. این موسیقی بدون نیاز به زمینه‌سازی و اشاره‌های تاریخی، توانست با موضوع این نمایشگاه ارتباط برقرار کند. در این لحظه‌ی غم‌انگیز، حتی زمانی که قربانیان را نمی‌شناختیم، احساس سنگین عجیبی وجود داشت که چطور مردم می توانستند با این موضوع کنار بیایند؟ برای ما به عنوان نوازنده، این فرصتی احساسی بود تا بتوانیم فضایی برای ایجاد همدلی بیش‌تر با این موقعیت ایجاد کنیم که به نظرمان بهترین کاری بود که توانستیم انجام دهیم. نواختن یک موومان آهسته از یک قطعه از بتهوون، همان موسیقی‌ای بود که می‌توانست با قلب‌ها ارتباط برقرار کند.»

از مزیت‌های دیگر برنامه‌های آموزش موسیقی برخاسته از جامعه این است که این برنامه برای عموم افراد علاقمند در سطح آن جامعه در دسترس است و افراد فرصت دارند که فارغ از توان مالی، پیشینه یا موقعیت اجتماعی خود موسیقی بیاموزند، در آنسامبل یا ارکستر بنوازند، در گروه کر آواز بخوانند و به کنسرت‌های متعدد در جامعه‌ی همسایگی خود بروند. سباستین روث در مقاله‌ی خود با عنوان «موسیقی و عدالت اجتماعی» سال ۲۰۰۹ اشاره می‌کند: «ما در مورد فرصتی آموزشی صحبت می‌کنیم که قابلیت‌های فرد را توسعه می‌دهد، به آنان همدلی می‌آموزد و آن‌ها را با مفهوم شهروند بودن آشنا می‌کند. اگر موسیقی یکی از بهترین بستر‌هایی باشد که آن‌ها این را بیاموزند، آیا بی‌عدالتی نیست که فقط قشر خاصی به این فرصت دسترسی داشته باشند؟ با طرح این سوال، امیدوارم با این تفکر قدیمی که موسیقی کلاسیک فعالیتی برای افراد ممتاز است، به شدت مخالفت کنم. با فوایدی که تا این حد برای تجربه‌ی انسانی اساسی است، بدون شک باید پذیرفت که یادگیری موسیقی باید یک عنصر اساسی در آموزش باشد.»

مسئله‌ی دیگری که این برنامه‌های آموزش موسیقی برخاسته از جامعه در حال تجربه و یادگیری آن هستند، این است که آیا فقط موسیقی کلاسیک می‌تواند شهروندی برای جامعه‌ی مدنی پرورش دهد؟ سباستین روث در صحبت‌های خود در پایان سمپوزیوم این نکته را مطرح کرده و می‌گوید: «یکی از سوال‌های پیش‌ِ روی موسسه‌ی ما این است که آیا باید فقط به موسیقی کلاسیک بپردازیم، چون این همان چیزی است که نوازندگان ما می‌دانند و دوست دارند، همان چیزی است که به آن علاقه دارند؟ یا باید انواع دیگری از موسیقی هم وجود داشته باشد که از سنت‌ها و فرهنگ افرادی که این‌جا ساکن هستند سرچشمه گرفته باشد؟ موسیقی‌ای که نشان‌دهنده‌ی پیشینه‌ی آن‌ها باشد. از بعضی از موسیقی‌های محلی در کارگاه‌های ترانه‌سرایی استفاده شده، اما باید افراد بیش‌تری که در آن موسیقی‌ها مهارت و شناخت دارند به همکاری با موسسه دعوت شوند تا بتوانیم در این‌جا تنوعی از موسیقی را داشته باشیم. باید بتوانیم تعامل بین فرهنگی و فرصتی برای ایجاد همبستگی در بین افراد از فرهنگ‌های مختلف را نیز تجربه کنیم. ما باید این کار را بیش‌تر یاد بگیریم.»

سباستین روث عنوان می‌کند که بعد از برگزاری سمپوزیوم تصمیم گرفتیم نشریه‌ای از یادگیری‌ها، ایده‌ها و مطالبی که در سمپوزیوم مطرح شد، منتشر کنیم. این نشریه، خوانندگان را دعوت می کند تا به گفتگو ادامه دهند. آن‌ها را دعوت می‌کند به خواندن، تجربه کردن، کاوش در منابع بیش‌تر و مشارکت فعالانه‌تر در یک گفتمان در حال گسترش در مورد نقش موسیقی در پرورش شهروندانی بهتر برای جوامع امروز. هدف نگارنده از جمع‌آوری این تجربیات و تلفیق آن با تجربه‌های شخصی نیز ادامه‌ی همین مسیر یادگیری است. امید است که علاقمندان، مربیان، هنرجویان و موسسات آموزش موسیقی، در جهت خلق تجربه‌هایی متناسب با واقعیت جوامع خود گام‌هایی بردارند.

پانوشت‌ها:

۱- برای اطلاعات بیش‌تر به وبسایت موسسه‌ی موسیقی جامعه مراجعه کنید.

۲- «آنسامبل» به گروهی از نوازندگان یا خوانندگان که با هم اجرا می‌کنند و معمولاً کم‌تر از ۱۰ نفر هستند، گفته می‌شود.

۳- به دنباله‌ای از نت‌ها یا آکوردهایی که پایان یک عبارت موسیقی را تشکیل می‌دهند، «کادانس» گفته می‌شود.

۴- به بخشی از یک قطعه‌ی موسیقی اطلاق می‌شود.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید