ماهنامه خط صلح – ایدئولوژی حکومت در تضاد با شادی است
فهرست سالانهی شادترین کشورهای جهان براساس نتایج نظرسنجیهای موسسه گالوپ بار دیگر منتشر شد و مردم کشور فنلاند برای چندمین سال متوالی شادترین مردم جهان لقب گرفتند.
نگاهی به ۱۰ کشور بالای فهرست شادترین مردم جهان، نشان میدهد که به جز کشورهای اسرائیل و اندونزی سایر کشورها در منطقهی اروپا واقع شدهاند. در طرف مقابل، این کشورهای خاورمیانه و آسیایی غربی این فهرست هستند که رتبههای سه رقمی را از آن خود کردهاند.
جمهوری اسلامی ایران در این بین در رتبهی صدویکمین کشور قرار دارد؛ جایگاهی که با توجه به سوابق این نظرسنجی طی دههی اخیر تفاوتی محسوس نداشته است. در این مطلب نگاهی خواهیم داشت به بخشی از دلایلی که ایرانیان را دستکم در نظرسنجیهای جهانی کشوری بدون شادی معرفی میکند.
معیارهای شاد بودن یک کشور چیست؟
براساس نظرسنجیهای موسسهی گالوپ برای شادترین کشور جهان، مواردی چون «امید به زندگی»، «سرانهی تولید ناخالص داخلی کشور»، «حمایت اجتماعی از شهروندان»، «میزان فساد در حکومت»، «سخاوت و مراقبت مردم از یکدیگر» و «آزادی در تصمیمگیریهای کلیدی زندگی» از جمله معیارهای مورد نظر برای انتخاب کشورهای شاد در نظر گرفته شده است.
سابقهی این نظرسنجی به کمی بیش از یک دهه میرسد و در تمام این سالها کشور ایران در جایگاههای مشابهی قرار داشته است. اولین نتیجهای را که میتوان از این موضوع گرفت این است که دستکم در دههی اخیر ایرانیان تفاوتی را در زندگی خود در تمام سطوح برای رسیدن به جایگاه بهتر احساس نکردهاند.
حال اینکه اگر به دهههای پیش از این نیز (حداقل در چهار دههی اخیر) نگاه کنیم، وضعیت مشابه بوده است.
ایران کشوری است که قشر متوسط آن طی دههی اخیر به دلایل اقتصادی مختلف از جمله ناتوانی حکومت در افزایش تولیدات داخلی و متعاقب آن عدم توجه به صنایع و کشاورزی، نادیده گرفتن قشر معلمان و کارگران، تحریمهای چندجانبه به دلیل سیاستهای غلط حکومتی و بسیاری دیگر، در تامین معیشت مردم ناموفق بوده است. تورم، گرانی و بیکاری تنها سه مبحث کلی از آنچه است که دولتهای جمهوری اسلامی نتوانستهاند حتی در ابعاد حداقلی آن را کنترل کنند.
از این روست که اساساً بخش غالبی از جامعه که در نیازهای اولیهی خود با مشکل مواجهاند، راه شاد زیستن را نیز نمیتوانند بپیمایند.
نقش مراسم ایدئولوژیک مذهبی و حکومتی در شاد نبودن مردم
جمهوری اسلامی -آنچنان که از نامش مشخص است- یک حکومت با محوریت اسلامی است. حکومتی که دستکم روی کاغذ بخش غالب آن شیعهی دوازده امامی هستند. نگاهی ساده به تقویم سالانهی ایران نشان میدهد که حکومت بیش از همه چیز برای مناسبتهای مذهبی اهمیت قائل است و فراتر از آن به «عزاداری» بهایی ویژه میدهد.
در تقویم جمهوری اسلامی از درگذشت پیامبر اسلام و امامان شیعه و شماری از همسرانشان گرفته تا مراسم عزداری ماه محرم تنها بخش کوچکی از روزهای سال است که حکومت، نه تنها شهروندان را از شادی در محیط عمومی جامعه منع میکند، بلکه با تبلیغات گسترده آنها را در به گونهای مجبور به عزادار بودن میکند. هرچند این موضوع برای تمام جامعهی ایرانی مصداق ندارد اما با این حال بخش غالب جامعه از این ایدئولوژیهای نظام خواه یا ناخواه متأثراند.
تعطیلی مراکز خرید، تعطیلی چندین روزهی سینماها و سالنهای تئاتر و محدودیت در مراکز تفریحی از جملهی همین اقدامات است.
حتی در ماه رمضان که بسیاری از کشورهای اسلامی آن را به عنوان یک جشن بزرگ تلقی میکنند، جمهوری اسلامی با ویژه برنامههای هدفمند به بهانهی کشته شدن امام اول شیعیان، با ایجاد ممنوعیتهای زیستی و روزهی اجباری، ماه رمضان را تبدیل به یک بحران اجتماعی کرده است.
این فقط مناسبتهای اسلامی نیست که جمهوری اسلامی آن را مانعی برای شادی حداقلی جامعه کرده است؛ مناسبتهای ایدئولوژیک از جمله فتح خرمشهر، قیامهایی که منجر به قدرت رسیدن روحالله خمینی شد و مواردی چون روز قدس و غزه و غیره همه و همه فضای جامعه را به سمتی سوق داده که اساساً شاد بودن بیشتر در حد یک تصور و رویا است تا واقعیت.
افول همه جانبه در شاد زیستن
در تاریخ ایران جشنهای محلی و باستانی بسیار وجود دارد. مردم این جشنها و رسوم را در تاریخ نه چندان دور این سرزمین گرامی میداشتند.
در گذر زمان -علیالخصوص طی چهار دههی اخیر، نه تنها وضع اقتصادی مردم ایران بهبود پیدا نکرد بلکه حکومت تمام آنچه به عنوان جشن، شادی، رسم خوش و حتی موسیقی را نیز که از آن مردم بود، ربود و شاید استفاده از این اصطلاح دقیق نباشد اما «تبعید» کرد. چنان که ایرانیان خارج از کشور در برگزاری جشنهای متعلق به ایران، آزادی بیشتر دارند و برگزاری آزادنهی همین جشنها حتی در ابعاد کوچک با مخالفت و ممانعت حکومت همراه میشود.
در واقع کشوری که میتوان گفت زمانی مردمی شادی داشت، طی چند دهه در تمام ابعاد افول کرد و مردمش محدود و سرکوب شدند.
در نتیجه از دست دادن یک جایگاه خوب از نظر اجتماعی و سیاسی و سقوط به رتبههای پایینتر پس از آن، از نظر روانشناسی نیز افراد یک جامعه را دچار یک افسردگی عمومی میکند. دقیقاً مانند آنچه دربارهی شکستهای مکرر و عدم دستیابی به پیروزی توسط جامعه و در نهایت تبدیل آن به ناتوانی برای مبارزههای بعدی میتوان عنوان کرد؛ که در اینجا منظور «ناتوانی در شاد زیستن» است.
در پایان باید اضافه کرد که نظامهای حاکم بر ایران، شاد بودن مردم را در راستای ایدئولوژی خود نمیدانند و از اینرو دور از انتظار نیست که حتی از قرار گرفتن ایران در صدر غمگینترین کشور جهان نیز استقبال کنند.
بدون نظر
نظر بگذارید