خانه  > slide, اندیشه و بیان  >  گذری بر فیلم سینمایی برادران لیلا/ کیومرث امیری

گذری بر فیلم سینمایی برادران لیلا/ کیومرث امیری

ماهنامه خط صلح – فیلم سینمایی «برادران لیلا»، نگاهی نو و جامعه‌شناسانه به لایه‌های آشکار و پنهان روابط غلط اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی ایرانی دارد؛ جامعه‌ای که از نگاه نویسنده‌ی فیلمنامه، زندگی در آن یعنی قربانی شدن، یعنی سیر در جهل و عقب‌ماندگی و ادامه‌ی بی‌خبری است. در این فیلم، آقای روستایی، کارگردان فیلم که نویسنده‌ی فیلمنامه نیز هست، تلاش فراوانی به خرج داده تا بتواند با اشارات نمادین و هنرمندانه، به ژرفای روابط اشتباه و نابه‌هنجار ایرانیان در طول زندگی خالی از پیشرفت و به دور از متدهای زندگی امروزی و هم‌چنین تهی از اصول و معیارهای اجتماعی که در آن بلبشو و هرج و مرج به جای قانون و عدالت حکمفرماست و هر نسلی به دنبال نسل دیگر باید تاوان این بی‌قانونی و روابط غلط سنتی و مذهبی را بدهد، بپردازد. جامعه‌ای که بیمار است و بیماری‌اش مزمن و خطرناک، تا جایی که زندگی انسان‌ها را با تلخی و ناکامی و شکست و هجران روبه‌رو می‌سازد. جامعه‌ای که در آن حاکمیت بی‌چون و چرای مغزهای پوسیده و منجمد بر افکار عمومی جامعه و به ویژه افکار جوانان و نوجوانان، که در یک فرایند تاریخی فرهنگی و اجتماعی پیوسته و طولانی استمرار می‌یابد، رایج و اجتناب‌ناپذیر است.

«برادران لیلا» می‌خواهد حرف تازه‌ای را مطرح کند؛ حرف یا به تعریف دیگر، رنج بزرگی که تاکنون توجه کافی به آن نشده و جامعه‌شناسان، صاحبان قلم و هنر، به آن نپرداخته‌اند. این فیلم نگاهی تازه به لایه‌های درونی جامعه‌ی ایرانی دارد و فیلمی است با محتوا و پیام اجتماعی نو. می‌توانیم این فیلم را به عنوان پیام‌رسان و مرتبط با جنبش «زن زندگی آزادی» در نظر بگیریم و آن را به عنوان شروعی برای این جنبش بزرگ مردمی معرفی کنیم. در هر صورت، سوژه‌ی این فیلم واقعیتی ملموس و تلخ و کشنده است که قرن‌های طولانی است یقه‌ی جامعه‌ی ایرانی را چسبیده و آن را به تمام معنا به قهقرا برده و به تباهی هولناکی کشانده است.

متأسفانه ما ایرانیان مانند دیگر غفلت‌هایمان از تاریخ و فرهنگ خودی، بدون این‌که در طول قرن‌ها به این معضل و بیماری اجتماعی، تاریخی و فرهنگی توجه و دقتی کرده باشیم، از آن غافل مانده‌ایم؛ به‌طوری‌که حتی اهالی ادب و هنر سرزمینمان طی سالیان دراز در هنرهای هفتگانه‌ی بشری هم آن را مورد دقت و مداقه قرار نداده‌اند. چنان‌چه با اندکی ژرف‌نگری و با نگاهی کنجکاوانه به داستان فیلم توجه کنیم، به آن‌چه که می‌خواهد بیان کند، پی‌ خواهیم برد. معضل جامعه‌ی ایرانی، مشکل حاکمیت مغزهای منجمد و افکار پوسیده بر نسل‌های بعد از خود بر‌اساس رسم و رسومی کهنه و پوسیده است و به گفته‌ی دیگر معضل پیرسالاری است که ریشه در جهالت عهد عتیق و تعصبات کور دینی و مذهبی دارد. واقعیت بسیار تلخ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی که در طول قرن‌های متمادی، جامعه‌ی ایرانی را به قهقرا کشانده است و چنان گریبان جامعه را چسبیده که انگار قرار نیست برای همیشه از آن جدا شود. این معضل کشدار و کشنده که ریشه‌ی عمیقی در تاریخ و فرهنگ جامعه‌ی ما دارد و نشأت گرفته از مسائل متعددی چون فقدان آموزش است، چون زهری هلاهل جامعه‌ی ایرانی را به گند آلوده و از ریشه خشکانده است. چنان‌چه نگاهی ژرف و به دور از تعصبات دینی و مذهبی به ساختار جامعه‌مان بیاندازیم خواهیم دید که دین و سنت و رسم و رسومات عهد عتیق چون بختکی شوم و سیاه سایه‌ی تیره‌ی خود را چنان بر ارکان جامعه گسترانیده که روزنه‌ی روشن و راه گریزی از آن باقی نگذاشته است.

سنن و رسومی که ریشه‌ی آن در جهالت و خرافات و هم‌چنین ارمغان مهاجمینی چون اعراب و مغول‌ها به کشور است، هر کدام به نوبه خود به این کشور وارد شده‌اند. افرادی که سن و سال بیش‌تری دارند و از نسل‌های پیشین هستند، بر اساس باورهای غلط گذشته، به عنوان عقل کل بر دیگران حکم و به اصطلاح راهنمایی می‌کنند. این نمونه‌های جهل و نادانی، بدبختی و عقب‌ماندگی، بر همه چیز، حکومت مطلق دارند و مردم نیز بر اساس عرف و عادت و آموزش‌های منفی و غلط، پذیرای این نوع ساختار زندگی هستند و چه بسا آن را مقدس و ضروری و لایتغییر می‌دانند و آبرو و اعتبار خود را در رعایت تمام و کمال آن همه جعلیات و خرافات بر‌می‌شمارند. آن‌ها از بزرگ‌ترهای خود پیروی کرده و حرف آن‌ها را تکرار می‌کنند.

با توجه به این رسم و سنت، پدر و پدربزرگ و در برخی موارد مادر و مادربزرگ به عنوان تصمیم‌گیرندگان اصلی کلیه‌ی امور زندگی در خانواده در نظر گرفته می‌شوند و بقیه باید بدون پرسیدن و بی‌چون و چرا از تصمیمات آن‌ها پیروی کنند. پدربزرگان، علاوه بر بدبختی‌هایی که در زندگی شخصی خودشان داشته‌اند، با جهالت و نادانی خود، زندگی نسل‌های بعد از خود را نیز به خطر انداخته و می‌اندازند. بر اساس این سنن سراپا غلط، شخص مسن‌تر همیشه تصمیم‌گیرنده و بالانشین در تمامی امور خانوادگی، ایل و طایفه است و هیچ‌کس حق ندارد بالاتر از حرف او حرفی بزند. اما سؤال این‌جاست که این بزرگ‌تر کیست؟ شخصی که نگاهش به گذشته است و خود از عقب ماندگی دردآور تاریخی و فرهنگی رنج می‌برد و تا خرخره در جهل و خرافه غرق است و حتی دچار زوال عقل شده است.

این شخصیت علی‌رغم نادانی و عدم توانایی در فهم واقعیت‌های جامعه، در زندگی خانوادگی و جامعه، بنا به سنت و عرف تصمیم‌گیری می‌کند و خود را مجاز به دخالت تام و تمام در همه‌ی امور زندگی دیگران می‌داند و چنان‌چه کسی از او سرپیچی کند، تکفیر خواهد شد. هم‌چنین کسی حق ندارد که به چنین شخصیتی انتقاد کند، چرا که اصولاً نقدپذیر نیست و هرگونه نقدی به خود را توهین تلقی می‌کند.

این شخص به عنوان مدیر و مدبر خانواده عنوان می‌شود، اما در حقیقت، هیچ دانشی در زمینه‌ی مدیریت ندارد و اصول اولیه‌ی زندگی را نیز درک نمی‌کند. رفتار و روابط اجتماعی این شخص تقلیدی و ناآگاهانه است و او به طور کامل درک نمی‌کند که اجتماع چیست و جامعه چه شکلی است. خصوصیات مشترک این افراد شامل خودخواهی، بی‌مسئولیتی و توهم و ندانم‌کاری است. هم‌چنین رفتارهای ریاکارانه‌ی این افراد باعث می‌شود که هر آن‌چه در اختیار دارند به دلیل خودخواهی‌هایشان مفت و مجانی در طبق حراج بگذارند. این شخصیت‌ها از ریاکاری استفاده می‌کنند تا نظر دیگران را جلب کنند و دیگران از آن‌ها تعریف کنند، اما در واقع وجودشان تنها نماد فقر و فلاکت و تیره‌روزی خانواده و ایلشان است.

آن‌ها همه چیز را در راه خودخواهی، حماقت و نفهمی خود باخته‌اند و حال مترصد هستند که این حماقت را برای نسل‌های بعد نیز تکرار کنند. این افراد نسل‌های بعد از خود را به عنوان هدف سوءاستفاده‌ی خود می‌بینند و بدون کم‌ترین محاسبه‌ای از زندگی، باعث زوال گردن بچه‌ها و دیگر افراد نزدیک به خود می‌شوند. در نگرش آن‌ها، جامعه و خانواده یک طویله است که می‌توان در آن هر گندی را برانگیخت و این در حالی است که هوش و حواسی در رفتار و کردارشان باقی نمانده است. این نوع رفتار و کردار، شبیه به رفتار برده‌داران و اربابان با نوکرانشان است که برای آن‌ها خدمتگزار هستند و حتی حق اعتراض به آن‌ها را ندارند. این اشخاص در واقع به دنبال قدرت و کنترل بر دیگران هستند و به هیچ عنوان بهترین منابع برای رهبری و راهنمایی نیستند.

نکته‌ی تأسف‌بار این‌که، این رسم و سنت ویرانگر را آحاد جامعه پذیرفته‌اند و پیروی از رفتار و کردار عقب افتاده‌ی افراد سالخورده را برای خود ارزش قلمداد کرده و خویشتن را ملزم به رعایت آن می‌دانند. مادر و مادربزرگ‌ها نیز در این معضل بزرگ نقشی اساسی ایفا می‌کنند. مادربزرگ‌ها در صورتی که برایشان امکان داشته باشد رفتاری چون پدربزرگ‌ها را دارند و دستکم این است که بهترین وسیله برای اجرای دستورات پدربزرگ‌ها هستند و در تمام ویران‌گری‌ها یار و غمخوار بی‌چون و چرا و شریک خراب‌کاری‌هایشان هستند. از نمونه‌های پرشمار چنین رفتارهایی، می‌توان به همدستی همسر اکبر خرمدین با شوهرش در قتل فجیع دختر و داماد و پسرشان بابک خرمدین، اشاره کرد که چندی پیش در تهران اتفاق افتاد.

طبق این رسوم غلط برادرهای بزرگ‌تر نیز در چنین اوضاع و احوالی و پس از پدرها و مادرها و یا در فقدان آن‌ها خود را محق‌ترین فرد در خانواده می‌دانند و حق و حقوقی برای افراد کوچک‌تر از خود در خانواده قائل نیستند.

دوستی دارم که اسمش رضا است. او می‌گوید مادرِ همسری دارد که بیش از صد سال سن دارد و نزدیک به نیم قرن است با آن‌ها زندگی می‌کند. می‌گوید که مادرِ همسرش در دوران کودکی، پدر و مادرش را از دست داده و به عنوان تنها فرزند، کل مال و دارایی والدینش به او می‌رسد. پس از بزرگ شدن و ازدواج با شوهرش (که اتفاقاً شرایط مالی بدی هم نداشته)، همه‌ی دار و ندارش را طی سال‌ها از سر ریا و خودنمایی خرج اقوامش می‌کند. حتی سکه‌های نقره‌ای که یادگاری مادرش هم بوده، دانه‌دانه از جلیقه‌ی محلی‌اش می‌کَنَد و به این و آن می‌دهد. همین حماقتش را طی سال‌های متمادی ادامه می‌دهد تا جایی که دیگر چیزی برایش نمی‌ماند و به خاک سیاه می‌نشیند. او به محض این‌که دارایی‌هایش را از دست می‌دهد، همان اقوامش دور و برش را خلوت می‌کنند و او را به حال خودش رها می‌کنند. رضا می‌گوید: «حالا نزدیک به نیم قرن است که وبال گردن دخترش یعنی وبال زندگی ما شده و دمار از روزگارمان به خصوص دمار از روزگار دختر بیچاره‌اش درآورده؛ کر و کور و گمراه مثل مار در اتاق‌ها می‌خزد و همه‌چیز را به هم می‌ریزد. دائم نصیحت می‌کند، نق می‌زند و باعث دعوا و جدایی در زندگی ما شده. این تعداد زیاد بچه را هم حرف و حدیث‌های او روی دست ما گذاشت که امروز ما مثل خر در گل گیر بیفتیم! این پیرزن تا جایی در گذشته و توهمات خود گیر کرده که وقتی حمام می‌رود، خیال می‌کند در خزانه‌ی حمام‌های قدیم است و سه-چهار ساعت در حمام می‌ماند و به خودش کیسه می‌کشد. در عین حال، هیچ کسی هم جرات ندارد که از رفتارهای او انتقاد کند و به قول معروف به او بگوید که بالای چشمش ابروست.»

رضا تاکید می‌کند که «این یک سمت بدبختی زندگی ما است، طرف دیگر هم برادر بزرگم است که تمام ارث پدر را بالا کشیده و هیچ حق و حقوقی برای من و دیگر خواهر و برادرها قائل نیست که نیست.»

روی دیگر سکه

البته این یک روی سکه بود. روی دیگر سکه‌ی جامعه‌ی ایرانی هنوز مورد بررسی و مداقه قرار نگرفته است. جامعه‌ی ما را باید جامعه‌ای خواب‌زده و دچار خواب‌آلودگی نام نهاد. جامعه‌ای که نه علاقه‌ای به شناخت هویت خویش دارد و نه اصالت برایش دارای مفهوم و ارزش است. این جامعه هیچ معیاری برای تعیین ارزش و شناخت هویت خود ندارد و قرن‌هاست که دچار سردرگمی و بلبشو شده است. مردم ایران نماز را به زبان عربی می‌خوانند، اما به زبان فارسی حرف می‌زنند و از وسایل و اختراعات اروپایی و آمریکایی استفاده می‌کنند؛ مردمانی که سالیان دور و دراز قرآن را که به زبان عربی است ستایش می‌کنند و گاه و بیگاه می‌خوانند، بدون آن‌که جریان نزول آن را بدانند و معنی و مفهوم واژگان عربی را متوجه شوند.

در این‌جا، به طور کوتاه و مختصر به خطاها و اشتباهاتی که پدران و پدربزرگان در روابط اجتماعی خود مرتکب شده‌اند، اشاره شد. با این حال، فرصت پرداختن و بحث در خصوص این‌که چگونه این افراد خود قربانی روابط غلط اجتماعی بوده‌اند، نبود و همه چیز هنوز در حال ابهام است. بدون شک، پدران و پدربزرگان، کودکان و نوجوانان دوران گذشته بوده‌اند و جوانان و نوجوانان امروز، پدران و پدربزرگان فردای این جامعه خواهند بود. بنابراین باید در نظر گرفت که این یک معضل جدی است و پدر و پدربزرگ و مادر و مادربزرگ، خود قربانیان این جهل و خرافات و تقلید کورکورانه‌ای هستند که در جامعه‌ی ایران برای قرن‌های طولانی رایج بوده و هم‌چنان هم استمرار دارد.

بی‌تردید باید فکری نو در انداخت؛ همان فکری که امروز شعار «زن زندگی آزادی» را با تمام توان و درد فریاد می‌زند.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید