ماهنامه خط صلح – اجازه بدهید با بیان اختلاف مجرم، متهم و هرکسی غیر از اینها شروع کنیم. یک فرد که در جامعه زندگی میکند، ممکن است مورد گمان قانونی قرار بگیرد که مرتکب جرمی شده است. از آن لحظه، به این فرد متهم میگوییم. زمانی که اتهام در دادگاه صالح و با همهی تضمینهای حقوق متهم ثابت شد، این فرد مجرم تلقی میشود. در نتیجه، اختلاف یک فرد بیگناه، یک فرد متهم و یک مجرم در ظن به ارتکاب جرم و اثبات آن است. غیر از این نمیتوان اختلافی میان آنها بیان کرد؛ جز آنچه از اختلافات که میان همهی انسانها وجود دارد. بدیهی است که یک متهم یا مجرم ممکن است هر صفت یا ویژگی دیگری داشته باشد، مثل نژاد، رنگ پوست، زبان، جنسیت، سطح سواد و خاستگاه طبقاتی. با این وصف، یک قاتل ممکن است آمریکایی یا غیرآمریکایی، سفیدپوست، سیاهپوست، زردپوست یا رنگینپوست، انگلیسیزبان یا غیرانگلیسیزبان، مرد یا زن، باسواد یا بیسواد، فقیر، غنی یا از طبقهی متوسط باشد و وجه تمایز او از دیگران فقط در ارتکاب جرم است.
ارتکاب جرم یا ظن به آن هم الزاماتی دارد. اگر کسی متهم به ارتکاب جرمی شد و دلایل قوی برای چنین اتهامی وجود داشت، ممکن است وادار شود تا زمان اثبات مجرمیت یا برائت مواردی را رعایت کند؛ مانند ادای توضیحات، منع موقت بعضی از فعالیتها یا حتی ممنوعیت در تردد (گاهی در گسترهی وسیعی مانند منع تردد بین شهرها یا خروج از کشور) و گاه حتی بازداشت موقت در زندان.
پس از اثبات جرم و تایید آن در دادگاهی با مرتبهی بالاتر، فرد باید به مجازاتی برسد که از قبل برای آن جرم تعیین شده است و هدف از آن تادیب مجرم و دور نگهداشتن او از جامعه تا اصلاح فرد و یا ترساندن دیگران از ارتکاب جرم (بازدارندگی) باشد. در نتیجه، این فرد میتواند در زمان محکومیت خود از حقوقی که دیگران دارند بهرهمند شود؛ مگر آنکه قانون برای یکی از اهداف فوق، او را از آن منع کرده باشد. با این تفاصیل، مجرم جز در وصف مجرمیت و ضرورت کیفرگرفتن بابت جرمش تفاوتی با دیگر شهروندان ندارد.
اکنون از منظر حقوق بشر و کرامت انسانی به این مسئله نگاه میکنیم. با نقض کرامت انسانیِ متهم یا مجرم آیا میتوان به هر یک از اهداف فوق رسید؟ پاسخ منفی است. کسی که با آفتابهای بر گردنش در محلهی زندگیاش چرخانیده میشود، ممکن است اگر ترسی از بابت آبروی خود و خانوادهاش در ارتکاب جرم داشته ریخته و پس از آن به عنوان یک مجرم حرفهایتر با او برخورد شود و راه بر اصلاح او بسته شود. آیا میتواند موجب بازدارندگی شود؟ پژوهشهای زیادی پاسخ منفی میدهند؛ یعنی اگر آبروی متهم یا مجرم را در برابر دیگران ببری و کرامت انسانی او را نقض کنی، در دیگران ترسی ایجاد نمیشود که مانع ارتکاب جرم شود. (جا دارد از دلیل موهومی یاد کنیم که در این سالها بسیار مطرح شده است: تحقیر متهم پس از دستگیری سبب افزایش اقتدار پلیس میشود. چنین گزارهای نه علمی است و نه قانونی، چنین دلیلی نه در شمار دلایل توجیهکنندهی مجازات است و نه مفید. صرفاً سوئاستفاده از وضع کسی است که به دلیلی در اختیار پلیسی قرار گرفته که سلاح دارد و در موضع بالاتر است. همین)
توهین به متهم به هر حال غیرقانونی است و منطق هم چنین عملی را رد میکند. اگر به هر دلیل، خواه کمبود ادله یا علل رافع مسئولیت کیفری و یا عوامل توجیهکنندهی جرم، فرد در دادگاه تبرئه شد، نباید آبروی او برده شود. چرا باید امنیت و آبروی فرد به دست کسی خدشهدار شود که از جامعه (حتی از همان فرد) حقوق میگیرد تا امنیت آن را حفظ کند؟
نقض کرامت مجرم هم همین است؛ اگر مجرم مرتکب جرم شده است باید مجازات شود تا به یک یا چند مورد از اهداف مجازات دست یابیم. شکستن غرور و حیثیت اجتماعی فرد چه دردی از جامعه درمان میکند؟ با این کار قرار است به چه هدفی برسیم؟
این پرسش را بهطور مشخص در مورد اعدام در ملاعام میپرسم. قرار است با چنین کاری به چه هدفی دست پیدا کنیم؟ چه پژوهش جرمشناسی یا جامعهشناسی پشتوانهی این کار است؟ آیا جز این است که کشتن فردی را (ولو به حکم قانون، به هر حال کشتن یک انسان، کشتن یک انسان است که قانونگذار خود هم جز در بعضی از شدیدترین جرائم آن را تجویز نکرده و بسیاری از کشورها آن را اعمال نمیکنند) به چشم مردم جامعه عادی میکنیم؟ به خشونتی که فرد مرتکب شده و برای او حکم اعدام در پی داشته، با کشتن او در حضور عموم مردم جنبهی رسمی میدهیم و در تیراژی باورنکردنی خشونت را در جامعه تکثیر میکنیم. تحقیر یک فرد، آنهم ضعیفترین فردی که در دست جامعه قرار گرفته تا اصلاح شود یا موجب ترس از جرم شود، موجب اصلاح چه کسی یا ترس چه کسی خواهد شد؟ مرگ در پشت درهای بسته مرموزتر است و اگر کسی بخواهد بترسد، با دیدن این صحنه ترس اعدام فرومیریزد. مرگ عادی میشود و خشونت تکثیر. کرامت انسانی او میشکند و اثری به جامعه نمیدهد، جز انتقامجویی و مرگطلبی. اگر اعدام را هم لازم میدانیم، این خشونت مضاعف و غیرضروری دیگر از کجا آمده و چه توجیهی دارد؟
فردی که به اعدام محکوم شده است، با ادبیات حقوق بشری بگوییم، به سلب حیات و نقض حق بر آن محکوم شده است. چنین فردی به شکنجه، نقض کرامت انسانی یا دیگر حقهای بشری محکوم نشده است. مجازات سلب حیات سنگینترین مجازات ممکن است و دیگر نیازی نیست با مجازات افزودهای فرد را بیش از این آزار دهیم. تفاوت او با هر یک از ما در همین وصف مجرمیت است، نه در ارزش انسانی. اگر بیش از آنچه کیفر او است (به درست یا نادرست) او را آزار دهیم، آزار دادن بیتوجیه افراد در جامعه را عادی کردهایم، زیرا که این تحقیر بخشی از مجازات او نیست. نمایش خشونت در جامعه منتهی به سرایت خشونت میشود. به عنوان یک دلسوز جامعه خواهش میکنم: این نمایش بدوی را تمام کنید!
بدون نظر
نظر بگذارید