ماهنامه خط صلح – کولبری، که بیشتر در استانهای کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی رواج دارد پدیدهای است که با فقر ساختاری، توسعهنیافتگی و سیاستهای تمرکزگرا گره خورده است. حکومت با توسعهزدایی مداوم از مناطق غیرشیعی و غیرفارس به این پدیده خصوصاً در مناطق مرزی کردنشین دامن زده است. سالها بیتوجهی، ناامنیهای تاریخی و نگاه امنیتی به این مناطق، عملاً سرمایهگذاری پایدار را غیرممکن کرده است. نبود کارخانهها و کارگاههای تولیدی، ضعف گردشگری و رکود کشاورزی، مردمان این مناطق را از فرصتهای شغلی رسمی محروم کرده و نرخ بیکاری را بالا برده است. در غیاب سیاستهای حمایتی و توسعهای، اقتصاد غیررسمی و فعالیتهای پرخطری چون کولبری به تنها راه بقا و امرارمعاش برای هزاران خانوار مرزنشین تبدیل شده است. بر اساس برآوردهای غیررسمی، جمعیت کولبران بین ۸۰ تا ۱۷۰ هزار نفر تخمین زده میشود. آمار رسمی تفکیکشدهای از تعداد دقیق زنان کولبر وجود ندارد؛ با این حال برخی منابع شمار آنها را تا چند هزار نفر برآورد میکنند. بسیاری از این زنان، سرپرست خانوار هستند یا همسرانشان به دلیل بیماری یا اعتیاد، توانایی تامین مخارج زندگی را ندارند. کولبری برای این زنان آخرین سنگر برای حفظ استقلال مالی و تامین حداقل نیازهای خانواده است.
«بهیه»، زن ۵۳ سالهای است که ده سال است کولبری میکند. بهیه به خط صلح میگوید: «دیگه این دنیا این شکلیه. زندگیِ یه سری راحته. بعضیهام مثل ما زندگیمون سخته و باید با کولبری خرجمون رو در بیاریم. پسر بزرگم فوقلیسانس گرفته، بیکاره. یه قرون پول تو جیبش نیست. زنش هم درس خونده ولی بیکاره. دو تا پسرای دیگهم هم همینطورن. یکیشون مهندس کامپیوتره، اون یکی فوقلیسانس حسابداری. هیچ کدومشون کار درستوحسابی ندارند. من چیکار میتونم بکنم. من کارای دیگهای مثل گیوه بافتن و خیاطی و کارای بافتنی با کاموا رو هم امتحان کردم. ولی اون کارها مثل کولبری درآمد ندارن. بدون کولبری زندگیمون نمیچرخه.»
«گلزار» ۴۸ ساله که بیوه است و به تنهایی شش فرزندش را بزرگ کرده، به خط صلح میگوید: «الان واقعاً همه برای امرارمعاش میرن کولبری. الان یه دوره زمانهای شده که مخارج بالاست. همه چیز گرون شده. تو باید دو بار سه بار بری کولبری تا بتونی یک کیسه برنج بخری. من خودم یازده ساله کارم اینه.»
«چیمن» که ۴۵ سال دارد و همسرش به دلیل دیسک کمر شدید قادر به کار کردن نیست، در گفتگو با خط صلح میگوید: «من الان سرپرست خانوادهام. سه تا بچه مدرسهای دارم. تو پاوه مستاجر هستیم و خودم تو دزآور دارم کولبری میکنم. دخترم طلاق گرفت با یه بچهی کوچیک برگشت خونه و شوهرم دیسک کمر داره. الان هفت نفر تو خونهان. الان شغل اصلیم کولبریه. اگر من کولبری نکنم از کجا بیاریم بخوریم؟»
ابعاد جنسیتی و تبعیض
زنان کولبر در مقایسه با مردان، در موقعیت بهمراتب آسیبپذیرتری قرار دارند. آنها نهتنها با خطرات مشترک این کار، بلکه با مجموعهای از تبعیضها و فشارهای فرهنگی نیز مواجهاند. در نگاه سنتی و مردسالار حاکم بر برخی جوامع محلی، حضور زن در محیط سخت و مردانهی کولبری، امری خلاف عرف تلقی میشود و زنانی که به این کار روی میآورند، با نگاه تحقیرآمیز یا ترحمآمیز دیگران روبهرو میشوند. این نگاه قضاوتگر، زنان کولبر را در معرض انزوای اجتماعی و فشارهای روانی شدید قرار میدهد.
«گلچین» که بیوه است و دوازده سال است که کولبری میکند، به خط صلح میگوید: «خیلیها پشت سرمون حرف درآوردن. مثلاً میگفتند اینها میرن عراق فلان میکنند، این کار رو میکنند، اون کار رو میکنند. با رانندهی غریبه میرن. هزار تا حرف و حدیث برامون درست کردن. بارها پشت سرم حرف زده شده و به گوشم رسیده. اون اوایل خیلی غصه میخوردم. ولی الان اصلاً برام مهم نیست؛ چون من خودم خیالم راحته که هیچ کار غلطی نکردم، فقط رفتم و وسیلهم رو بردم بازار تویله (روستایی واقع در مرز عراق) فروختم و از اونجا وسیله خریدم، آوردم ایران فروختم. این کارو کردم که بتونم دو تا بچهمو بزرگ کنم و دستم جلوی دیگران دراز نباشه.»
«گلزار» نیز میگوید: «میدونی فرق کولبری کردن ما زنها با مردها چیه؟ مردها راحت کارشون رو میکنن و حرف و حدیثی پشت سرشون نیست، ولی زنها نه. خصوصاً اگه بیسرپرست باشی و شوهر نداشته باشی، بیشتر برات حرف درست میکنن. انواع و اقسام قضاوتها در مورد یه کولبر زن میشه. میگن اینها میرن عراق خدا میدونه چیکار میکنن. البته الان دیگه ما سنمون بالا رفته و خیلی وقته که این کار رو میکنیم، دیگه ما رو میشناسن و میدونن چطور آدمهایی هستیم ولی برای زنهای جوان و کسایی که تازه این کار رو شروع کردن این مسئله هنوزم هست.»
بار مضاعف نقشهای جنسیتی
بر اساس نقشهای جنسیتی تعریفشده در جامعه، مسئولیت اصلی مدیریت خانه و مراقبت از فرزندان بر عهدهی زنان است. این مسئولیت برای زنان کولبر به معنای آغاز «شیفت کاری دوم» پس از بازگشت از ساعتها کار فیزیکی طاقتفرسا در کوهستان است. برخلاف مردان که پس از بازگشت از کولبری فرصت استراحت دارند، از این زنان انتظار میرود که وظایف خانهداری، آشپزی و رسیدگی به فرزندان را بدون وقفه و بیکموکاست انجام دهند. این بار مضاعف، فرسودگی جسمی و روانی آنها را تشدید کرده و فرصتی برای بازیابی انرژی و رسیدگی به خود برایشان باقی نمیگذارد.
«روشنا» که ۲۲ سال دارد و یک سال و نیم است که همراه همسر خود کولبری میکند در گفتگو با خط صلح میگوید: «کارای خونه و آشپزی و اینها همهش با منه. از کولبری که برمیگشتیم شوهرم میرفت دوش میگرفت و میاومد دراز میکشید، ولی من مستقیماً باید میرفتم آشپزخونه، چای درست میکردم یا آشپزی میکردم. اونم هیچوقت کمکم نمیکرد. حتی یه بار که خیلی خسته شده بودم و مامانش هم باهامون اومده بود، وقتی برگشتیم خونه من با خودم گفتم یه ساعت استراحت میکنم بعد پا میشم غذا درست میکنم. ولی مادر شوهرم اینقدر بهم سرکوفت زد و گفت وظایفتو انجام نمیدی که مجبور شدم خسته و کوفته برم تو آشپزخونه و یه چیزی درست کنم.»
«ملیحه» که ۳۹ سال دارد و دو سال است همراه همسر خود به کولبری میرود میگوید: «من کارهای خونهداری و بچهداری و آشپزی و کارای باغ رو هم دارم. وقتی توی کولبری خودم رو زیاد خسته بکنم نمیتونم به بقیهی کارها برسم. البته پسر بزرگم خیلی کمک حالم میشه تو انجام کارها، ولی بیشتر کارهای خونه به عهدهی منه. وقتیکه بار سنگینی از عراق میارم و بعدش میام خونه و به کارهای خونه میرسم واقعاً خسته میشم. واقعاً به هیچی نمیرسم؛ نه به بچههام، نه به زندگی و خونهداریم و نه درست و حسابی به باغمون.»
نداشتن امنیت جانی و آرامش روانی
مسیرهای صعبالعبور کوهستانی، همهی کولبران را با مجموعهای از خطرات مرگبار مواجه میکند. سقوط از ارتفاع، بهمن، سرمازدگی، حملهی حیوانات وحشی و خطر انفجار مینهای بهجامانده از دوران جنگ، تهدیدهایی همیشگی هستند. برخورد خشونتآمیز نیروهای مرزبانی و شلیک مستقیم را نیز باید به فهرست مخاطراتی که جان کولبران را تهدید میکند، افزود.
«گلزار» در گفتگو با خط صلح میافزاید: «بعضی وقتها از مسیری که اومدیم مین هم داشته. دیگه خدا بهمون رحم کرده که تا الان بلایی سرمون نیومده. یه بار رفتم از ملههندو رد بشم. از ملههندو بهم اجازه ندادند، گفتم برم از کله قنی برم پایین. از یه پیچ که پایین رفتم یه وجب فاصله داشتم تا پام رو بذارم روی مین. فقط اون لحظه خدا بهم کمک کرد و پام رو نذاشتم روش. مین جلوی پام بود، برق میزد. فکر کردم آشغالی، فلزی چیزیه. وقتی خوب نگاه کردم دیدم مینه. اگه منفجر میشد معلوم نبود چه بلایی سر من میاومد.»
«بهیه» نیز میگوید: «وقتی برمیگشتیم با کول روی دوش یهو میدیدی گشت میاومد. باید پشت سنگ و صخره قایم میشدیم تا گشت بره. پیش اومده سه ساعت ما منتظر نشستیم تا گشت بره و برگردیم و خیلی وقتها تا برمیگشتیم خونه، شب میشد. شده دو یا سهی شب رسیدیم خونه، گاهی تو برف و بوران اومدیم. گاهی شده جنسمون رو گرفتن یا ریختن رو زمین.»
«شهین» که ۳۱ سال دارد و یک سال است مشغول به کولبری است نیز به خط صلح میگوید: «کولهایی که ور میداریم واقعاً سنگینه. بعضی وقتها بوده بارم تا سی، سی و پنج کیلو بوده. ممکنه تو مسیری که میری پات پیچ بخوره یا زمین بخوری. خصوصاً که راه سخت و پر از سنگه. خیلی شیبش زیاده و بالا و پایین زیاد داره.»
«چیمن» نیز این چنین شرایطش را توصیف میکند: «من مادرم تو این بطری کوچیکها نفت میبرد تویله میفروخت. هزار بار شده بود که نفت میریخت روی پشتش و پوستش میسوخت. پوست کمرش مثل پلاستیک کهنه میافتاد و پوست میانداخت. با کول سوخت بردن این بدبختیها رو هم داره.»
همچنین بار روانی این شغل برای زنان کولبر خردکننده است. اضطراب دائمی از دست دادن جان، نگرانی برای فرزندان، احساس تحقیر و بیپناهی و تجربهی خشونتهای کلامی و فیزیکی، سلامت روان آنها را بهشدت تهدید میکند.
«گلچین» میگوید: «اون اوایل که من میرفتم کولبری، پسرم کلاس اول بود و دخترم کلاس پنجم. همون جوری در خونه رو میبستم روشون و تنهاشون میذاشتم تا برمیگشتم. همهش نگرانشون بودم. خدایا تو خونه برق نگیرتشون یا دستشون رو نسوزونن. خیلی بچه بودن که تنهاشون میذاشتم. ولی مجبور بودم.»
بدنهای فرسوده و زنانگی فراموششده
حمل بارهای سنگین در مسیرهای ناهموار، به مرور زمان آسیبهای جبرانناپذیری به ستون فقرات، مفاصل و سلامت عمومی زنان وارد میکند. «گلزار» در این رابطه میگوید: «کولبری برای زن سخته. زن سنش بالا رفت هزارجور درد و مرض میگیره. من الان خودم آرتروز دارم، دیسک گردن دارم. هر شب قرص مسکن میخورم تا درد شونه و پاهام کم شه و بتونم بخوابم تا فردا صبحش بتونم برم کولبری.»
کولبری نهتنها بر جسم زنان اثر میگذارد، بلکه تصویر آنان از بدن و زنانگیشان را نیز دگرگون میکند. در مبارزه برای بقا، توجه به سلامت و ظرافتهای زنانه به حاشیه رانده میشود و بدن تنها به ابزاری برای کار و تحمل رنج تقلیل مییابد.
«روشنا» میگوید: «برای زن بیشتر کارهای اداری و رسمی خوبه؛ وگرنه کل زندگیت رو بههم میریزه. کلاً تو سن و سال من دختر کسی نیست که کولبری کنه. من تو بین کولبرها کم سن و سالترینم. همسنوسالای من تو ناز و نعمتن و من دارم اینجوری زندگی میکنم. تو این راه پوستم خراب میشه، بدنم اذیت میشه، روحیهم ضعیف میشه. موقعی که کولبری میکنم احساس میکنم خیلی زشت شدم؛ چون اونجا منطقهی کوهستانیه و آفتابش خیلی پوست رو میسوزونه و من نمیتونم مرتب ضدآفتاب بزنم.»
همراهی با مردان، تاکتیک بقا در مرز
برخی از زنان به همراه همسر، برادر یا فرزندان خود به کولبری میروند. این تاکتیکی هوشمندانه برای بقا در شرایط پرخطر مرز است. طبق تجربیات کولبران، حضور یک زن در گروه میتواند از شدت خشونت احتمالی بکاهد؛ زیرا ماموران مرزی معمولاً در برخورد با زنان ملایمت بیشتری به خرج میدهند و بهندرت اقدام به تیراندازی میکنند.
«روشنا» میافزاید: «من خودم یه سال و نیم میشه که کولبری میکنم ولی خیلی محدود. بیشتر همراه شوهرم هستم تا تنها نباشه و هنگ مرزی بهش گیر نده. وقتی با هم هستیم به بهانهی سر زدن به باغمون میایم روستا و از روستا هم با هم از داخل باغها میریم سمت عراق. شوهرم اجازه نمیده بار سنگین بیارم. البته شوهرم خیلی گفته که باهاش نرم، ولی من نمیخوام تنها بره. میگم اگه خطری باشه بذار برای هر دومون باشه. اگر خدای نکرده گشتی یا پاسگاهی چیزی تیراندازی کرد بذار با هم باشیم. نیروهای هنگ مرزی هم زیاد به زنها گیر نمیدن. معمولاً به سمت زنها تیراندازی نمیکنن. واسه همین با شوهرم میرم که کمتر جونش در خطر باشه. اینجوری خیالم راحتتره.»
ملیحه میگوید: «عموی من با شلیک مامورهای مرزی کشته شد و چهارتا بچهی کوچیکش یتیم شدن. من میترسم بذارم شوهرم تنها بره. باهاش میرم. زن همراه مردها باشه خطرش کمتره.»
غیبت حمایت نهادی و قانونی
با وجود اینکه کولبری به پدیدهای گسترده در اقتصاد مناطق مرزی تبدیل شده، هیچگونه چارچوب قانونی یا نهاد حمایتی برای کولبران وجود ندارد. فعالیت آنها غیررسمی تلقی میشود و از هرگونه پوشش بیمه، حمایت اجتماعی و حقوق قانونی محروماند. در صورت بروز حادثه، مصدومیت یا مرگ، هیچ نهادی مسئولیت حمایت از کولبران و خانوادههایشان را بر عهده نمیگیرد. این خلا قانونی، کولبران را در آسیبپذیرترین وضعیت ممکن قرار داده است. تلختر آنکه، در بسیاری از موارد، خانوادهی کولبران کشتهشده با شلیک نیروهای مرزبانی، مجبور به پرداخت هزینهی گلولهای شدهاند که عزیزشان را از آنها گرفته است.
«شهین» در این رابطه به خط صلح میگوید: «کولبری نه بیمهای داره، نه آیندهای، نه هیچی. یه جور کار بلاتکلیفه. واقعاً کاری نیست که بتونی برای همیشه ادامهش بدی. این حس که آخرش یه روز مریض و ازکارافتاده میشی و نمیتونی پول دربیاری همیشه تو ذهنت هست و آرامش برات نمیذاره. اگه خدای نکرده تیر بخوری، یا کشته بشی یا روی مین بری یه نفر نیست بیاد بگه تو الان این بلا سرت اومده، بیا این هزار تومانو بگیر، خرج دوا و درمان و زندگیت کن. صاحببارت هم فرداش میره یه کولبر دیگه میگیره میذاره جای تو. حتی خانوادهی کولبرایی که کشته یا زخمی میشن باید پول گلولهی شلیک شده رو هم به دولت بدن؛ یعنی خانوادهای که محتاج یه لقمی نونه و عزیزش هم مرده یا زخمی شده، باید پول هم بده.»
***
کولبری برای زنان کولبر عرصهی مبارزهای چندبعدی است. این زنان نهتنها با طبیعت بیرحم و فقر کمرشکن، که با ساختارهای فرهنگیای میجنگند که حضورشان را در این عرصه برنمیتابد و همزمان، در خانه نیز مسئولیتهای تعریفشده و بیچونوچرای جنسیتی را بر دوش میکشند. در این میان، آنچه به فراموشی سپرده میشود، سلامت جسم، کرامت انسانی و «زنانگی» است؛ مفاهیمی که در جدال برای معاش، به اموری تجملی بدل میشوند. تاکتیکهای بقا مانند همراهی با مردان برای در امان ماندن از شلیک گلوله، گواهی تلخی بر این واقعیت است که جنسیت زنان کولبر، همزمان نقطهی آسیب و سپر دفاعی آنهاست. قصهی زنان کولبر، بیش از آنکه روایت تراژیک فقر باشد، کیفرخواستی است علیه سیستمی که شکستهای خود در عرصهی سیاستهای کلان توسعه و عدالت اجتماعی را بر دوش آسیبپذیرترین شهروندانش آوار کرده است.











































بدون نظر
نظر بگذارید