ماهنامه خط صلح – اینترنت در عصر حاضر معنای روشنی دارد: ابزاری برای ارتباط سریع، بیواسطه و بدون سانسور میان مردم، همراه با امکان دریافت اخبار و اطلاعات دستاول، حتی اگر این اخبار گاهی نادرست یا گمراهکننده باشند. به هر حال حق دسترسی به اینترنت در حقوق بینالملل بهعنوان بخشی از حقوق بشر و آزادیهای اساسی شناخته شده است. با وجود این، همانند دیگر حقوق مصرح، در برخی کشورها این حق بارها محدود یا بهطور کامل سلب شده است. کره شمالی نمونهای شاخص در این زمینه است. ایران نیز در زمرهی کشورهاییست که با قطعیهای گسترده و مکرر اینترنت (چه در سطح بینالمللی و چه داخلی) حق دسترسی آزادانهی مردم به اینترنت را سلب کرده است؛ از جمله در آبان ۱۳۹۸ که یکی از پیچیدهترین و گستردهترین قطعیهای اینترنت در سطح جهان رخ داد یا در سال ۱۴۰۱ همزمان با اعتراضات سراسری جنبش «زن، زندگی، آزادی» و درنهایت در جریان جنگ دوازدهروزه که بار دیگر اینترنت بهطور سراسری قطع شد.
قطع اینترنت در آبان ۱۳۹۸ را بزرگترین قطعی در تاریخ اینترنت ایران دانستهاند. گزارشها حاکیست که این قطعی، از نظر گستردگی جغرافیایی و مدت زمان، با هیچیک از اختلالهای پیشین قابل مقایسه نبود: پوشش اینترنت در سراسر خاک ایران بهطور کامل قطع شد و تمامی کاربران از دسترسی به شبکه محروم شدند. این اقدام، که بیشتر بهدلیل استیصال و ترس صورت گرفت، نمونهای کمسابقه و بهزعم برخی تحلیلگران، بیسابقه در تاریخ معاصر جهان است.
سایت وایرد در گزارشی تحقیقی به قلم مت بورگس نوشت که در تحقیقات جدیدی که توسط سازمان حقوق بشری آرتیکل ۱۹ انجام شده، فاش شده است که جمهوری اسلامی چگونه ارتباطات دهها میلیون نفر را قطع کرده و نوعی اینترنت «محلی» را بهکار گرفته که سالها برای راهاندازی آن تلاش کرده است. (۱) این تحقیق، ساختار اینترنت ایران را ترسیم میکند و تصویری از کنترل ارائه میدهد که مشابه آن در هیچکجای جهان وجود ندارد. بهعبارت دیگر، جمهوری اسلامی در شرایطی منحصربهفرد میتواند هر نوع کنترلی را که خواهان آن است بر اینترنت شهروندان اعمال کند. (۲) یکی از دلایل اصلی حاکمیت برای این اقدام، ترس از انتشار تصاویر و ویدئوهای اعتراضات مردمی عنوان شده است؛ اقدامی که بهظاهر با هدف کاهش ناآرامیها صورت میگیرد، اما در عمل برای جلوگیری از سازماندهی مخالفان انجام میشود. از سوی دیگر، حاکمیت همواره نگران از دست دادن کنترل افکار عمومی بوده و برای مقابله با این نگرانی، بهترین راه را در قطع پلهای ارتباطی با جهان خارج دیده است. این ترس را میتوان در طول چند دهه پس از انقلاب ۱۳۵۷ مستند کرد: از ممنوعیت ویدئو و ماهواره، تا قطع کامل اینترنت، محدودیتهای شدید برای رسانههای مکتوب، تعطیلی فلهای روزنامهها و سانسور گسترده در انتشار کتاب، همگی در راستای مقابله با آنچه «جنگ روانی دشمن» خوانده میشود. اما در نبود گردش آزاد اطلاعات و باتوجه به بیاعتمادی مردم به منابع رسمی حکومتی، این سیاستها میتواند نتایجی کاملاً معکوس بههمراه داشته باشد. در چنین شرایطی، افکار عمومیِ تشنهی اطلاعات به سمت منابع خارجی گرایش پیدا میکند. حاکمیت در نظر نمیگیرد که قطع اینترنت شاید در کوتاهمدت به نتایج دلخواهش منجر شود، اما در بلندمدت به کاهش شدید اعتماد عمومی نسبت به منابع خبری داخلی انجامیده و در عمل مرجعیت اطلاعرسانی را به رسانههای خارجی واگذار خواهد کرد.
از سوی دیگر، قطع اینترنت در زمانهای که حتی زندگی روزمرهی مردم در سادهترین شکلهای آن وابستگی کامل به آن دارد، در واقع بهمعنای فلج کردن کشور است. بسیاری از خدمات مانند آموزش، تجارت، خدمات بانکی و حتی حملونقل، با قطعی یا اختلال در اینترنت مختل میشوند و ضمن وارد کردن آسیب جدی به اقتصاد و زندگی روزمره، زیان هنگفتی نیز بهجا میگذارند. همین موضوع میتواند از عوامل مهم افزایش نارضایتی عمومی باشد؛ نارضایتیای که در لایههای اجتماعی رسوب میکند و شاید در لحظه نمود نداشته باشد، اما مانند آتشی زیر خاکستر، در هر لحظه احتمال شعلهور شدن دارد. همچنین در فیلترینگ گسترده، مردم برای دسترسی به پلتفرمها مجبور به استفاده از ویپیان (VPN) هستند؛ بهطوریکه بدون هیچ محدودیت سنی، کاربران نهتنها به پلتفرمهای فیلترشده دسترسی دارند، بلکه عملاً میتوانند به تمامی وبسایتهای غیرمجاز و حتی سیاه نیز وارد شوند. ساخت و فروش ویپیان به یک تجارت پرسود تبدیل شده، تا جاییکه گردش مالی این صنعت نوپا در ایران به چند ده هزار میلیارد تومان در سال میرسد. فیلترینگ دیگر نهتنها یک سیاست امنیتی، بلکه بهتدریج بخشی از چرخهی اقتصادی پرسودی شده که برخی گروهها و نهادها مستقیم یا غیرمستقیم از آن سود میبرند. در شرایطی که میلیاردها تومان بودجه برای توسعهی اینترنت صرف میشود، همزمان بازاری زیرزمینی شکل گرفته و در حال رشد است که از فیلترینگ تغذیه میکند و در برابر اصلاح آن مقاومت میورزد. (۳)
اما آنچه که در جنگ دوازدهروزه اتفاق افتاد، باید از دو منظر متفاوت بررسی کرد. از یکسو اعلام شد که قطع اینترنت بینالملل و محدود شدن دسترسی به شبکهی جهانی، با هدف قطع ارتباط نیروهای نیابتی اسرائیل در داخل ایران انجام شده است؛ نیروهایی که گفته میشد از اینترنت برای هدایت حملات ریزپرندهها به اهداف داخلی استفاده میکردند. این ریزپرندهها با بهرهگیری از سیمکارتهای داخلی و اتصال به اینترنت، اهداف مورد نظر را هدف قرار میدادند؛ ادعایی که البته از سوی بسیاری از کارشناسان فضای سایبری و اینترنت مورد تردید قرار گرفت. هرچند پس از قطع اینترنت، حملات ریزپرندهها نیز تا حدود زیادی مختل و کاهش یافت، اما برخی کارشناسان این امر را ناشی از فعال شدن پدافند هوایی ایران میدانند؛ پدافندی که گفته میشود در روز نخست حمله، بهدلیل هک گسترده، عملاً از کار افتاده بود. از اینرو، شواهد کافی برای تایید ادعای ارتباط مستقیم میان قطع اینترنت و مهار ریزپرندهها وجود ندارد و برخی گزارشها و تحلیلگران این فرضیه را رد کردهاند. به احتمال زیاد، قطع اینترنت در ایران تاثیرات بسیار گستردهتری بر زندگی روزمرهی شهروندان داشته و بهجای افزایش امنیت سایبری، مشکلات ارتباطی و اطلاعرسانی را تشدید کرده است. افزون بر این، بهنظر میرسد عملیات ریزپرندهها و نفوذهای اسرائیل بیشتر به سیستمهای ایزولهشده و فناوریهای داخلی متکی باشد تا اینترنت عمومی. نمونهی روشن آن را میتوان در حملات سایبری پیشین مشاهده کرد: از جمله هک گستردهی مراکز سوخترسانی، پمپ بنزینها و سامانهی کارتهای سوخت، یا حملهی بدافزار «استاکسنت» که در سال ۲۰۰۷ توسط اِریک فان سابِن، مهندس هلندیِ وابسته به سازمان اطلاعات هلند، در مجتمع هستهای نطنز اجرا شد. او تجهیزات آلوده به این بدافزار بسیار پیچیده را در تاسیسات نصب کرد؛ بدافزاری که گفته میشود بیش از یک میلیارد دلار هزینهی توسعه داشته است. با این همه، مهمترین نتیجهی قطع سراسری اینترنت بینالملل در جریان جنگ اخیر، جلوگیری از اطلاعرسانی، انتشار اخبار حمله و میزان خسارتهای وارده بود؛ همچنین تلاش برای کنترل اخبار جنگی.
اما آنچه بهطور مشهود و ملموس در جریان جنگ دوازدهروزه دیده شد، اختلال گسترده در زندگی روزمرهی مردم در شرایط جنگی بود. از بیخبری مردم از وضعیت خویشاوندان و عزیزانشان گرفته تا اختلال در ارتباطات اضطراری، فعالیت گروههای امدادی، نهادهای مسئول و اطلاعرسانی دربارهی مناطق امن، مسیرهای فرار، و نقاط تجمع آسیبدیدگان. مسئولان، مردم را به استفاده از پلتفرمهای داخلی هدایت میکردند. پلتفرمهایی که بسیاری از مردم حتی آشنایی اولیهای با آنها نداشتند یا به آنها اعتماد نمیکردند. قطع سراسری اینترنت بینالملل از سوی دیگر میتوانست هر نوع امدادرسانی سریع و فوری به مناطق آسیبدیده را با اختلال و کندی مواجه کند. این قطعی همچنین کسبوکارهای داخلی را که در پلتفرمها و نرمافزارهای خارجی فعالیت داشتند، به تعطیلی کشاند و هیچکس پاسخگوی زیانهای ناشی از این تعطیلیها نشد. بسیاری از افرادی که از طریق اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی –که از پیش فیلتر شده بودند— امرار معاش میکردند، با قطعی اینترنت دچار مشکلات مالی جدی شدند. حتی برخی سرویسهای داخلی، مانند سامانههای بانکی که به آیپیهای (IP) بینالمللی وابسته بودند، دچار اختلال شدند و این مسئله مشکلات مالی و اقتصادی را برای مردم عادی تشدید کرد. در همین ایام، دو بانک بزرگ سپه (از زیرمجموعههای وابسته به نهادهای نظامی) و پاسارگاد نیز مورد حملهی سایبری قرار گرفتند. این هک گسترده باعث بروز مشکلات فراوان برای مشتریان این دو بانک شد؛ تا جاییکه ناچار شدند حقوق بسیاری از بازنشستگان و وظیفهبگیران بانک سپه را به حسابهای دیگر منتقل کنند.
نکتهی جالبتر در این ماجرا آنجاست که پس از آغاز آتشبس، رسانههای حکومتی مانند صداوسیما و برخی چهرههای تندرو تلاش مضاعفی کردند تا بستر جاسوسی و ضرباتی را که به کشتهشدن فرماندهان ردهبالا و دانشمندان هستهای انجامید، به شبکههای اجتماعی و پلتفرمهایی چون واتساپ، اینستاگرام و تلگرام نسبت دهند. این در حالیست که بهگفتهی دختر یکی از فرماندهان کشتهشده، پدرش هرگز از واتساپ یا سایر شبکههای اجتماعی استفاده نمیکرده و حتی گوشی هوشمند هم نداشته است. (۴) این تلاش برای مقصر جلوهدادن اینترنت بینالملل و شبکههای اجتماعی جهانی، خود از قطع کردن اینترنت نیز جالبتر است. بخش تندروی حاکمیت با چنین روایتسازیهایی امیدوار است بتواند راس نظام را به ادامهی روند قطع کامل اینترنت بینالملل و رویآوردن به اینترنت داخلی (یا همان شبکهی اینترانت محلی) راضی کند.
در هر حال، قطع اینترنت در ایران به ابزاری رایج برای کنترل بحران تبدیل شده است. با اینحال، این شیوه در بلندمدت میتواند به بیاعتمادی فزاینده و آسیبهای اقتصادی جدی منجر شود. از سوی دیگر، پیشرفت فناوریهایی مانند ماهوارههای اینترنتی استارلینک، میتواند کارایی و اثربخشی چنین محدودیتهایی را بهشدت کاهش دهد. سلب دسترسی مردم به اینترنت بینالملل در جریان جنگ دوازدهروزه (و در هر بحران مشابهی) نشاندهندهی ترس حکومت از گسترش اطلاعات و شکلگیری اعتراضات است. اگرچه چنین اقدامی ممکن است در کوتاهمدت برای حکومت موثر باشد، اما در بلندمدت هزینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سنگینی در پی خواهد داشت و حتی میتواند به بیثباتی بیشتر منجر شود. در نهایت، قطع اینترنت نهتنها حق دسترسی به اطلاعات را محدود میکند، بلکه در شرایط بحرانی میتواند جان انسانها را نیز به خطر بیندازد. حفظ دسترسی به اینترنت در مواقع اضطراری، برای نجات جانها و کاهش آسیبپذیری جامعه، ضرورتی انکارناپذیر است.
بدون نظر
نظر بگذارید