ماهنامه خط صلح – چه کسی میدانست که آن روز و غروبش، آخرین روز زندگی ۵۲ کارگر در معدن طبس خواهد بود؟ چه کسی حدس میزد که یک انفجار، باعث شود تا حادثهی معدن طبس، بهعنوان یکی از فاجعهبارترین حوادث معدن، در تاریخ ایران ثبت شود؟ شاید بگویید هیچکس! اما افراد زیادی هر روز، از وقوع چنین حادثهای بیم داشتند؛ از جمله همان کارگرانی که دانسته، گام در راهی گذاشتند که میدانستند ممکن است هرگز برنگردند و آن دیگرانی که باخبر بودند و دم نزدند: معدنداران و کارفرمایانی که از خطرات احتمالی مطلع بودند و میتوانستند با اندکی سرمایهگذاری، میزان ریسک را به حداقل برسانند. با اینحال کارگران را در پایینترین میزان ایمنی، بهجایگاهی فرستادند که محل کار صدها نانآور خانواده بود، همان جایگاهی که مقصد بیبازگشت دهها «کارگر» شد. کارگرانی که جانشان را در این فاجعه از دست دادند نیز میدانستند که ابزار ایمنی آنها به هیچ وجه، ناجی جانشان نخواهد شد و با علم به همین موضوع، مجبور بودند که بدون اعتراض، تن به کاری سخت با احتمال بالای مرگ دهند! اما چرا؟ تنها عبارت ممکن برای توجیه این کار پر خطر، یک کلمه است: «نیاز»!
دو روز قبل از فاجعه، نشت گاز گزارش میشود و بر اثر آن، قسمتی از معدن ریزش میکند. کارگران در اعتراض به خطرات کار، تجمع میکنند، اما نمایندهی پیمانکاران، خیلی محترمانه میگوید: «اگر نمیتوانید کار کنید، تشریف ببرید حسابداری و پس از تسویه حساب بروید خانههای خودتان». به همین سادگی. تکراریترین جملهی تاریخ کارگری جهان، دوباره از زبان کارفرمایان شنیده میشود. کارگران نیز چون میدانستند فردای روز بیکاری چه سرنوشتی منتظر آنها و خانوادههایشان خواهد بود، مطابق معمول و بدون هیچ پناه و پشتیبان، «ماندند»، «کار کردند» و «مردند» اما بیکار نشدند.
برادر یکی از کارگران کشتهشده، به خبرنگاری گفته بود: «اگر یک کارگر متوجه نشت گاز شود و به نمایندهی پیمانکاران بگوید که گاز نشتی دارد و نمیتوانند نفس بکشند»، سریع به او میگویند: «نمیتوانی نفس بکشی؟ برو حسابداری تسویه کن!» قبل از وقوع انفجار هم، خیلی از کارگران موضوع نشت گاز را متوجه شده بودند، اما چارهای جز کار کردن نداشتند. کارگری که قسط، بدهی و اجارهخانه دارد چگونه میتواند کار نکند؟ و کارفرمایانی که میدانند کارگران به کار «نیاز» دارند، آنها را به ناامنترین نقطهی جهان میفرستند. و این نیاز قدرتمند و حاکم، چه شیرانی را که روبه صفت کرده است. هفت سال پیش نیز در معدن یورت، چنین شد و انفجار، جان ۴۳ کارگر را در تاریکترین نقطهی زمین گرفت. نکتهی جالب آن داستان، این بود که چند هفته قبل از حادثهی یورت، آن معدن لوح ایمنی را دریافت کرده بود. آنحادثه نیز باعث شد که یکی از بزرگترین فجایع معدنی کشور، با آمار بالای کشتهشدگان، در تاریخ معدنکاری و زغالسنگ تا آن تاریخ ثبت شود و حتماً بهخاطر دارید که حضور حسن روحانی، رئیس جمهور وقت در آنجا، چه حاشیههایی ساخت. در شهریور ۱۴۰۰ نیز ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری وقت، از معادن طبس بازدید کرد و گفت: «بیست روز به پیمانکار فرصت میدهم که وضعیت کارگران را متحول کنند». امروز، هفتسال پس از فاجعهی یورت و سهسال پس از دستور رئیس جمهور مرحوم، «پنجاه و دو» نانآور از دهکهای سوم و چهارم به پایین جامعه، کشته شدند و دوباره حادثهای دیگر برای کارگران زغالسنگ، و باز هم در طبس رقم خورد؛ آنهم با آمار مرگ بیشتر.
بهنظر میرسد این داستان شاید بیشتر از اینکه جالب باشد، خندهدار و البته غمانگیزتر است. از همهی اینها غمبارتر، اینکه در همان سالی که رئیس جمهور مرحوم، آن دستور را صادر کرد، محمد مجتهدزاده، رئیس انجمن زغالسنگ ایران در یک گفتگوی خبری با اشاره به اینکه تجهیزات معادن زغال سنگ کشور قدیمی است، گفت: «ارزیابیها نشان میدهد نقصهایی که منجر به حادثهی زمستانیورت گلستان شد، در دیگر معادن نیز موجود است». او در همان سال هشدار داده و گفته بود: «تجهیزات ضدانفجاری معادن زغال سنگ کهنه و فرسودهاند و حادثهی معدن زغال سنگ آزاد شهر هم ناشی از کهنه و فرسوده بودن تجهیزات بوده است». این مقام مسئول، حرفهای دیگری هم زده بود که خواندن و مرور دوبارهاش امروز دردناکتر است: «واقعهی معدن زغال سنگ آزاد شهر، زمینهی نظارت دقیقتر وزارت صنعت، معدن و تجارت را بر این بخش افزایش داد و علاوه بر آن، سازمان نظام مهندسی معدن هم در این ارتباط فعال شده است. وزیر صنعت در دولت دوازدهم اکنون اولویت کاری خود را ایمنی در معادن زغال سنگ اعلام کرده و این امر موجب امیدواری معدنکاران شده است». چه امید پرباری که هفت سال بعد، روز آخر تابستان را برای ۵۲ خانواده، روزی سیاه و فاجعه بار کرد.
غروب نحسترین ۳۱ شهریور سالهای اخیر (و البته در کنار ۳۱ شهریور نحس سال ۱۳۵۹)، کارگران از سه مدخل تونل، وارد معدنی شدند که ۷۰۰ متر طول دارد. اندکی مانده به ساعت ۹ شب ناگهان صدای مهیب انفجار از ورودی تونل شماره ۳ شنیده میشود. اولین قربانی حادثه، مسئول گازسنجی بود که پس از شنیدن صدای انفجار بهمحل رسید و جانش را نیز از دست داد. بقیهی ماجرا را از زبان کارگر نجات یافتهای بشنوید که شاهد فاجعه بود: «معدن مرکزی، در وسط، بلوک (A) سمت راست و بلوک (B) در سمت چپ قرار دارد. بلوک (A) به معدن مرکزی وصل نیست، اما بلوک دیگر بهسبب تهویهی هوا وصل بود. گاز حاصل از انفجار در بلوک (C) جان کارگران را گرفت، در حالیکه آنروز مشغول مونتاژ بودند (مونتاژ، بدون سر و صدا و گرد و خاک صورت میگیرد). چهار نفر از همکارانم خودشان را به نزدیک در رساندند و گفتند افراد دیگری را که در ۴۰۰ متری ما قرار داشتند، در حال جان دادن هستند و نمیتوانیم آنها را خارج کنیم. همراه تیم امداد و نجات وارد تونل شدیم و پنج شش نفر از کسانی را که زنده بودند نجات دادیم… دستگاههای اکسیژنساز را متصل کردیم و وارد تونل شدیم، اما اکثر این دستگاهها خراب و متعلق به ۱۰ سال گذشته بود و هیچکدام از آنها عمل نکرد. از هر ۱۰ دستگاه اکسیژنساز، فقط یکی سالم بود. تا ساعت ۳۰: ۴ صبح در تونل مشغول امدادرسانی بودم که شرایط جسمیام بد شد. پس از آن تیم هلالاحمر که بیرون از تونل حضور داشتند، جنازهها را به داخل آمبولانس انتقال دادند و گفتند: «بهما اجازهی ورود به تونل را نمیدهند». پیکر محمد سارانی، همسر خواهرم و محمد مرادی پسر خالهام در میان جنازهها بود… سال گذشته کارگاه بهعلت وجود گاز تعطیل شد و امسال مجدد گازسنجی صورت گرفت و اعلام کردند در معدن گاز وجود دارد، هفتهی پیش از حادثه نیز گفتند میزان گاز ۴ است و در حد انفجار نیست. اما متاسفانه برای پراکندهکردن گاز هیچ اقدامی نکردند. گاز حاصل از انفجار به معدنجو رسید و مسئولی حضور نداشت که از انفجار خبر دهد، دو نفری که خود را نجات داده بودند، ما را مطلع کردند. هر روز یک مهندس در معدن حضور دارد، اما آن روز مهندسهای ایمنی حضور نداشتند و پس از حادثه آمدند، هرچند همکارانم در بخش ایمنی حضور داشتند، اما مسئولان در آن زمان حضور نداشتند».
براساس اطلاعات مرکز سالنامهی آماری وزارت کار، سهم معدن از میزان حوادث شغلی کشور ۳ درصد برآورد شده است که نسبت به سهم شاغلان این بخش در سطح کشور، سهم بسیار بالایی دارد. معدنکاری زغالسنگ بسیار خطرناک است، چراکه ذخایر عمدتاً در عمق زمین جا گرفتهاند، اما در کل عمدهی حوادث زغالسنگ، ناشی از خطای انسانی، تصاعد ناگهانی گاز، عدم وجود تجهیزات ایمنی و عملیاتی استاندارد و کافی در معادن و نبود سیستمهای مدیریتی صحیح و کاردان است.
معادنی که از سیستم تهویهی طبیعی همزمان با اختلاف ارتفاع در تونلها و کارگاههای استخراجی استفاده میکنند، همواره آبستن وقوع سهمگینترین حوادث معدنکاری، بهخاطر مشکلات تهویه هستند. وجود سیستم گازسنجی و مانیتورینگ منسجم و مشخص، در تمام معادن با درجهی گازخیزی گروه ۲ به بالا، امری واجب و ضروری است؛ موضوعی که کمتر به آن توجه میشود. سوال مهم این است که آیا کارگرانی که در کارگاههای استخراجی چنین معادنی کار میکنند، همواره به گازسنجهای دستی و پرتابل دسترسی دارند؟ متاسفانه در غالب معادن کوچک و متوسط، گازسنجی توسط مسئول ایمنی در آغاز فعالیت انجام میشود و همین و بس! در صورتیکه هیچ ضمانتی برای آزادسازی ناگهانی گاز در هر لحظهای وجود ندارد. ثبت و ضبط دادههای هواسنجی در شبکهی تونلی معدن، حداقل هر شش ساعت یکبار، از واجبات امور است. تجهیز معدن و بازرسی منظم از سلامت تجهیزات نجات فردی و اطمینان از اینکه کارگران کاربرد آنها را بهخوبی یاد گرفتهاند، از اهم امور و وظایف مدیران و راهبران معدن است که کمتر به آن توجه میشود.
انفجار در معادن زغالسنگ، عمدتاً در نتیجهی نبود دستورالعملهای صحیح ایمنی و بازرسیهای اصولی از تجهیزات، ارزیابی صحیح از سطح دانش فنی و عملکرد نیروهای عملیاتی معدن، ضعف مدیریت در کنار شرایط خاص گازخیزی معدن و عدم پیشبینیهای لازم اتفاق میافتد. جاییکه گاز متان یا گرد زغالی حاصل از استخراج در کنار سایر پارامترهای ایجاد ریسک (جرقه و غیره)، منتج به وقوع فاجعه میشود. از این رو در فرآیندهای جدید (HSE) در جهان، واحد (HSE) دیگر نقش یک پلیس را در معدن ایفا نمیکند، بلکه از بالاترین تا پایینترین سطح عملیاتی معدن را ملزم به درک و یادگیری فرآیندهای ارزیابی و کنترلی ریسک مینماید، به اینترتیب فرد و سیستم کاری معدن، ملزم به پایش محیط کار و شرایط آن میشوند.
نکتهی قابل درنگ این است که هر قدر دربارهی موارد و نکات ایمنی سخن بگوییم، نمیتوانیم از نقش مدیران در اجرا و نظارت بر قوانین در راستای جلوگیری از حوادث اینچنینی چشمپوشی نماییم. بیشک مدیرانی که فقط به فکر برداشت مقطعی و کوتاهمدت یا ثبت رکورد تولید در طول دورهی حضور خود هستند، از بزرگترین خطرات معدنکاری در کشور و عامل اصلی تکرار چنین حوادثی هستند، بنابراین خطای انسانی بزرگترین عامل در کشتهشدن هموطنان اعلام میشود؛ موضوعی که با کمی دقت، میتواند قابل جبران باشد. به باور کارشناسان، وقتی بدون توجه به اصول و با حدس و گمان مسئلهی مهمی مثل معدنکاری را پیش میبرند، باید شاهد چنین حوادثی باشیم. مسئلهی دیگری که کارشناسان از آن گله دارند و آنرا عامل مهمی برای از دستدادن عدهای از هموطنان اعلام میکنند، بحث هزینهها است، به این معنی که هزینههای معدنکاری آنقدر زیاد است که معدنکار مواردی مثل ایمنی را نادیده گرفته یا بهراحتی از آن گذر میکند.
در ماجرای معدن ذغالسنگ طبس، تضادهایی در اظهارنظرها وجود دارد که کار را مشکلتر میکند. وزیر کار که به محل حادثه رفته بود، گفت: «هیچگونه کوتاهی در معدن صورت نگرفته و آنچه رخ داد یک حادثه بود». (امیدواریم این سخنان فقط یک شوخی تلخ بوده باشد!) اما افراد دیگری از نمایندگان مجلس و بعضی مسئولان اجرائی گفتند: «موارد ایمنی در معدن رعایت نشده و این واقعه ناشی از وجود نواقص موجود در کارگاه بوده است». خلاصهی کلام اینکه هنوز هم گزارش روشنی از این ماجرا منتشر نشده و سوالهای زیادی بیجواب ماندهاست، از جمله: چرا سیستم تهویه خراب بود؟ چرا داخل معدن فاقد تجهیزات ضدانفجار بود؟ چرا معدنی با این عمق، دارای سیستم زهکشی نبود؟ چرا گازسنجی انجام نشده بود؟ چرا امکانات هشداردهندهی هوشمند که حداقل ۱۰ دقیقه قبل از حادثه، آژیرها را بهصدا در میآورند در این معدن وجود نداشت؟ چرا تجهیزات کافی برای نجاتدادن حادثهدیدهها وجود نداشت؟ متاسفیم که بگوییم چنین پرسشهایی، اصلاً جدید نیستند، هربار که در یک معدن حادثهای پیش میآید، همین سوالها مطرح میشوند و مسئولین وعدهی برطرف ساختن اشکالات و نواقص را میدهند، اما بعد از مدتی همهچیز فراموشی میشود تا فاجعهی بعدی و سفرهایی با شوآفهای مدیریتی و کارشناسیهای بیهوده و ردیفکردن تمام نواقصی که همه، آنها را حفظاند. در مورد سیل هم همین است. در مورد زلزله هم همینطور. در مورد انفجارو ناامنیها هم که…
بیرون معدن کارگرانی با چهرههایی سیاهشده از شرافت کاری، ایستاده بودند. مردانی که در تاریکترین نقطهی زمین هم، خم به ابرو نمیآوردند. با شانههایی افتاده، کمری خم و چشمانی اشکبار با صدای بلند گریه میکردند و ابایی نداشتند از اینکه کسی اشکهای مردانهشان را ببیند. صورتهایی سیاه با خطی روشن و سفید در امتداد چشمانی آتشین و سرخ! در غم مردانی که ماندند و کار کردند و مردند.
بدون نظر
نظر بگذارید