خبرگزاری هرانا – رسول بداقی، بازرس کانون صنفی معلمان و عضو شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان با نگارش نامه ای از زندان اوین، از آزار و تهدید خود و دیگر فعالان صنفی در ۱۲۰ روز اخیر خبر داد و تمامی اتهامات وارده به خود و همکارانش را بی اساس خواند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کانال صنفی معلمان ایران، رسول بداقی با انتشار نامه ای، از آزار و تهدید خود و دیگر فعالان صنفی خبر داد.
وی در بخشی از این نامه نوشت: “۱۲۰ روز نمیدانستیم در سلول کناری ما چه کسی به بند کشیده شده. گاه گریههای التماس آمیز مردی یا نوجوانی بیگناه به قلب زخم خوردهی ما نمک میپاشید.۱۲۰ روز جوی آمیخته به ترس از تحقیر و تهدید، لحظه لحظههای ما را پر کرده بود. حضور ۲۴ ساعته دوربینهای مداربسته، لامپهای روشن، نظارت بر رفتار و کردار ما از دریچهی چشمی درب فولادین سلول ۵ متری، هستی را برای ما تبدیل به تابوتی کرده بود که جای جنبیدن را از ما گرفته بود.”
متن کامل این نامه، عینا در ادامه میآید:
“یاداشتی از اوین
رسول بداقی
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
دهها سال است که استبداد و خودکامگی خود را زیر نامهای گوناگون پنهان کرده و مقدسترین داشتههای مردم، از منافع مادی و معنوی یک ملت کهن گرفته تا جان و مال و آبروی آنان را نوبت به نوبت ویران میکند. نفت و آب و گاز و خاک و جنگل و معادن، محیط زیست، اعتماد، باورها و حتی شرف و حیثیت مردم را خاکریز به خاکریز ویران کرده و اینک به طور عریان در روزنامهها، رسانهها، همایشها و به هر شکل ممکن، سرزمین و مردم ایران را تهدید به سوریهای شدن میکند و آشکارا به همگان میفهماند یا ما یا هیچ کس.
بی گمان تنها چیزی که جلوی خودکامگان خونریز را گرفته تا بار دیگر میلیونها انسان را قربانی هوسها و توهمات و خوابهای آشفته نکنند، ناتوانی آنهاست.
همکاران و هموطنان ارجمند:
اینجانب و همکارانم ۱۲۰ روز در چنان وضعیتی در بند ۲۰۹ و ۲۴۰ در زندان اوین به سر بردیم که شب و روز را به سختی از هم تشخیص میدادیم. پرسیدن ساعت از یک نگهبان توهین استخوان سوزی را در پی داشت. دیدن یک لبخند از یک همنوع، شنیدن صدای یک انسان، حتی یک پرنده برای ما رویایی شده بود.
۱۲۰ روز نمیدانستیم در سلول کناری ما چه کسی به بند کشیده شده. گاه گریههای التماس آمیز مردی یا نوجوانی بیگناه به قلب زخم خوردهی ما نمک میپاشید.۱۲۰ روز جوی آمیخته به ترس از تحقیر و تهدید، لحظه لحظههای ما را پر کرده بود. حضور ۲۴ ساعته دوربینهای مداربسته، لامپهای روشن، نظارت بر رفتار و کردار ما از دریچهی چشمی درب فولادین سلول ۵ متری، هستی را برای ما تبدیل به تابوتی کرده بود که جای جنبیدن را از ما گرفته بود. جسم ما در یک سلول کوچک و روح و روان ما در یک تابوت اسیر ناجوانمردان وحشی صفت بود. در این تابوت روحی تنها میتوانستیم لبهایمان را تکان بدهیم. گاه تخیلات و توهمات خود را از سلولهای مغز خود به لبهایمان جاری میکردیم.
تمام آزادی ما این بود که در تخیلات، توهمات، ترسها و تهدیدها حرکت کنیم. تهدید همکاران، خانواده، دوستان و زن و فرزند و خویشاوندان کابوسی بود که خواب را از جسم و روح ما ربوده بود.
گاه صدای یک عربده کش به نام بازجو یا مراقبی و زندانبانی عقدهای، گاه صدای نرم اما بُرندهی یک مامور، همراه با تهدید زن و فرزند، مرگ را در پیش چشم ما زیباتر از شیرینترین لحظههای جلوهگر میساخت. بی وجدانی آنان هستی، زندگی و انسانیت را در پیش چشم کابوسی مزخرف مینمود. دروغ و فریب و جاه طلبی و ریا و نیرنگ و شیطان صفتی بازجوها و برخی زندانبانها آدمی را به تعظیم در برابر شیطان وا میداشت. گاه تهدید به مرگ در سلولهای انفرادی، خاموش و بی همدم، افسوس آخرین وصیت نامه را برای خانواده در ذهن و جان ما به خاک میسپرد.
گاه مانند پرندهای بی پناه که بر شانههای شکارچیاش بنشیند، عواطف و محبتهای انسانی خود را به پای دل ماموران گرگ صفت و خونخوار میریختیم. آری خوانندگان شریف، از کدامین درد باید نالید؟
۱۲۰ روز زیر بمباران توهین، تحقیر، تهمت، دروغ، اتهام و پروندهسازی، فحاشی، ارعاب و تهدید، تنهایی و بی خبری، روح و روان ما را تبدیل به زبالهدانی از پس ماندههای ذهن مزدوران بیماری کرده بود که گرگ صفت شرف را قی کرده بودند. در عین حال آنچه میگفتند برای ما فقط یک شوخی یا تهدید برای عقب نشینی از خواستههای به حق فرهنگیان و جامعه و دانش آموزان بیش نبود، غافل از اینکه در این ۱۲۰ روز آنان دنبال سناریوسازی بوده و برای بدبین کردن و تفرقه از هیچ دروغی و از هیچ فریبی کوتاهی نکرده بودند.
تصاویر گوناگون و بی ربط به هم بافته بودند، اتهامات سراسر دروغ بسته بودند. غافل از اینکه آنان لوله تفنگ تبلیغات فریبکارانه را به سمت خود گرفتهاند زیرا ذهن مردم جامعه از این دروغ پردازیها اشباع شده است. در این میان اتهام دروغین گرفتن پول از بیگانگان برای خریدن معترضین خیابانی و خرید سلاح جنگی، شرمآورترین توهینی بود که آنان در صدا و سیمای اشغال شده، در حق ما، معلمان و مردم معترض روا داشتند. در پایان همواره بر این افتخار میکنم که ایرانی، معلم، پاکدل و پاکدست هستیم و بالاتر اینکه هموطنان و همکاران و همراهانی دارم که دروغ و فریب را از راستی و درستی به روشنی آفتاب دلشان تمیز میدهند.
رسول بداقی/ دی ۱۴۰۱/ بند ۴ زندان اوین.”
در خصوص نگارنده این نامه گفتنی است؛ رسول بداقی، بازرس کانون صنفی معلمان و عضو شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ماه امسال در آستانه هفته معلم در ایران به همراه جعفر ابراهیمی و محمد حبیبی بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. وی که در تاریخ ۱۲ خرداد از این بازداشتگاه به بند عمومی زندان اوین منتقل شده بود، مجددا در تاریخ ۲۴ خرداد به یکی از سلول های انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شد.
رسول بداقی نهایتا توسط دادگاه انقلاب تهران از بابت اتهام اجتماع و تبانی به ۴ سال و ۶ ماه حبس و بابت اتهام تبلیغ علیه نظام به ۱ سال حبس محکوم شده و مدت دو سال از فعالیت و عضویت در گروه ها و خروج از کشور منع شد.
این فعال صنفی معلمان پیشتر نیز به دیل فعالیت های خود سابقه بازداشت و محکومیت داشته است. اوایل خردادماه سال جاری محکومیت رسول بداقی توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد. بر اساس حکم صادره آقای بداقی از بابت اتهام “اجتماع و تبانی” به ۴ سال حبس و به اتهام “فعالیت های تبلیغی علیه نظام” به تحمل ۱ سال حبس و به عنوان مجازات تکمیلی به ممنوعیت خروج از کشور و منع اقامت در تهران و تمام استان های هم جوار به مدت ۲ سال محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ۴ سال حبس در خصوص وی قابل اجرا است.
بدون نظر
نظر بگذارید