خانه  > slide, کودکان  >  کودکانی که آرزوهای‌شان در حاشیه شهرها خاکستر می‌شود/سایه رحیمی

کودکانی که آرزوهای‌شان در حاشیه شهرها خاکستر می‌شود/سایه رحیمی

ماهنامه خط صلح – برنامه اسکان بشر سازمان ملل متحد پیش‌بینی کرده با توجه به توسعه‌ی شهرها و گسترش شهرنشینی در سال‌های آینده بالغ بر هفتاد درصد جمعیت جهان در شهرها زندگی خواهند کرد و چنان چه مدیران شهری از همه ظرفیت‌ها برای ایجاد توسعه‌ی پایدار استفاده نکنند، جمعیت زیادی به حاشیه‌ی شهرها رانده خواهند شد و زاغه‌نشینی سیر صعودی پیدا می‌کند به طوری که گفته شده تا سال ۲۰۳۰ میلادی حدود دو میلیارد نفر از جمعیت جهان در زاغه‌ها زندگی خواهند کرد. طبق اعلام برنامه‌ی اسکان بشر سازمان ملل متحد هم‌اکنون در کشورهای در حال توسعه از هر ۳ نفر ساکن شهرها یک نفر در مناطق حاشیه زندگی می‌کند.

مهدی عبوری معاون وزیر راه و شهرسازی ایران هم در شهریورماه سال جاری تعداد حاشیه‌نشینان در ایران را بالغ بر بیست میلیون نفر اعلام کرد؛ یعنی از هر چهار نفر ایرانی یک نفر در سکونت‌گاه غیررسمی زندگی می‌کند و حاشیه‌نشین است. به گفته او ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار خانوار در کشور در سکونتگاه‌های غیررسمی و حدود یک‌ میلیون و ۷۰۰ هزار خانوار در بافت فرسوده زندگی می‌کنند. اگر فرض را بر این بگیریم که هرکدام از این خانواده‌ها صاحب دو فرزند باشند، بیش از هشت میلیون کودک در ایران در مناطقی زندگی و رشد می‌کنند که به دور از امکانات مناسب شهری، آموزشی، بهداشتی و رفاهی است. کودکانی که در محرومیت مطلق، رویاها، استعدادها و توانایی‌هایشان، به دلایل متعددی از جمله محرومیت، خشونت، اعتیاد، فقر، کار و ازدواج زودهنگام خاکستر می‌شود.

فقر فزاینده و نابرابری‌های اجتماعی

حاشیه‌نشینی نتیجه بلامنازع فقر و فلاکت است. مردمانی که حاشیه شهرها را برای سکونت انتخاب می‌کنند، روستاییانی هستند که به دلایل مختلف از جمله خشکسالی و بحران آب، فقر، کمبود امکانات رفاهی و عدم توازن اقتصادی میان شهر و روستا با امید برخورداری از زندگی بهتر به شهرها مهاجرت می‌کنند اما چون توان تامین هزینه‌های زندگی شهری از جمله اجاره مسکن را ندارند، حاشیه شهرها را برای سکونت برمی‌گزینند.
استان‌های سیستان و بلوچستان، کرمان، خوزستان، هرمزگان، خراسان، تهران و البرز، بیشترین نرخ حاشیه‌نشینی در کشور را دارند اگرچه استان‌های دیگر هم از این منظر بی‌نصیب نمانده‌اند.

کیفیت پایین زندگی، دور بودن از امکانات رفاهی، آموزشی و خدمات عمومی از حاشیه‌نشینان در گذر زمان مردمانی می‌سازد که نه به روستاییان می‌مانند و نه به شهرنشینان. آنچه نگرانی‌ها درباره‌ی جمعیت حاشیه‌نشین را در کشور دوچندان می‌کند، حضور کودکانی است که فرایند رشد آن‌ها در شرایطی سپری می‌شود که ملغمه‌ی بی‌قانونی از محرومیت، فقر و فلاکت مطلق، نابرابری و تضادهای فرهنگی است.

کشورهای عضو پیمان‌نامه‌ی حقوق کودک متعهد شده‌اند حداکثر امکانات‌ را برای‌ بقا و پیشرفت‌ کودکان ‌ایجاد کنند حال آن که کودکان حاشیه‌نشین ایران، از حداقل امکانات برای بقا و پیشرفت هم برخوردار نیستند.

یک آلونک هفت هشت متری که دیوارهایش از در و پنجره‌های چوبی و آهنی ضایعاتی شکل‌گرفته و با نایلون و پارچه مسقف شده همه آن چیزی است که یک کودک زاغه‌نشین از مفهوم خانه در سر می‌پروراند. خانه‌ای که نه در برابر آفتاب سوزان تابستان برای او امنیت به همراه دارد و نه در سرمای سوزان زمستان جسم نحیفش را گرم می‌کند.

در هرکدام از این آلونک‌ها بین دو تا دوازده کودک در سنین مختلف از نوزاد شیرخوار گرفته تا نوجوان هفده هجده‌ساله زندگی می‌کنند. در بسیاری از این آلونک‌ها مرد خانواده دو همسر دارد و از هر همسر چند فرزند و همسران به جبر روزگار آموخته و پذیرفته‌اند که در کنار هم زندگی کنند.
کودکان آن‌ها از درس و مدرسه محروم می‌مانند و ناگزیر به تحمل کار مشقت‌بار هستند، در کودکی ازدواج می‌کنند و صاحب فرزند می‌شوند و کمترین بهره‌ای از رفاه اجتماعی ندارند.

خشونت علیه کودکان در سکونتگاه‌های غیررسمی

ابوالفضل فقط دوازده سال داشت و تا دوم دبستان درس‌خوانده بود. برای این که کمک خرج خانواده باشد به همراه پدرش در کوره‌ی آجرپزی کار می‌کرد، فرزند ششم از هفت فرزند پدری که سه بار ازدواج کرده و ابوالفضل هم حاصل ازدواج دوم او بود. با نامادری زندگی می‌کرد و برخی کارگران کوره گفته‌اند: «ابوالفضل حتی خیلی از شب‌های سرد زمستان را به دلیل در امان ماندن از خشونت‌های پدر و نامادری در کوره می‌خوابید.» خانواده او مانند بسیاری دیگر از کارگران کوره آجرپزی از شهرهای دیگر به حاشیه شهر نیشابور مهاجرت کرده بودند و خانه‌شان در کنار همان کوره‌ها بود.

ابوالفضل سرانجام در مرداد ماه سال جاری طعمه یکی از همین کوره‌ها شد و زندگی پر از رنج او پایان یافت. او فقط یکی از هزاران کودکی است که در مناطق حاشیه و سکونتگاه‌های غیررسمی علاوه بر این که ناگزیر به تحمل کار مشقت‌زا هستند، قربانی خشونت نیز می‌شوند. کودکانی که به دلیل دور بودن از امکانات شهری و با توجه به این که هیچ نظارتی بر کیفیت زندگی آن‌ها وجود ندارد، در چنگال سرپرستان بی‌صلاحیت، محتمل انواع خشونت‌ و آزار می‌شوند در حالی که نه کسی صدای‌شان را می‌شنود و نه راه نجاتی دارند.

خشونت علیه کودکان در مناطق حاشیه مسئله‌ای است که به دلیل نا آشنا بودن کودکان با حقوقشان و فرهنگ غالب در میان خانواده‌ها نه تنها مقاومتی علیه آن شکل نمی‌گیرد بلکه به دلیل فراوانی موجود به عنوان مسئله‌ای پذیرفته شده به شمار می‌رود.

کودک‌آزاران در مناطق حاشیه پدر و مادر، سرپرستان کودکان و یا کارفرمایانی هستند که در جایگاه مالک کودک خود را محق می‌دانند به او خشونت بورزند، اغلب این افراد خود تعلیم‌یافته‌ی فرهنگی هستند که در روزگاری پیشتر آن‌ها را نیز قربانی کرده است. تراکم بالای جمعیت در مناطق حاشیه، تعدد فرزندان، اعتیاد و فقر مالی و فرهنگی دست به دست هم داده‌اند تا کودکان حاشیه‌نشین را قربانیان جدی کودک‌آزاری کنند.

این مسئله وقتی اهمیت دوچندان می‌یابد که بدانیم هیچ نظارتی بر وضعیت کودکان در سکونت‌گاه‌های غیررسمی وجود ندارد. ارگان‌هایی مثل اورژانس اجتماعی هم که متولی حمایت از کودکان آسیب‌دیده هستند، در رسیدگی به وضعیت کودکان در معرض خطر قصور کرده و در توجیه ناکارآمدی خود همواره مشکلاتی از قبیل کمبود بودجه و پرسنل کافی را مطرح می‌کنند.

از سوی دیگر وقتی سازمان‌های مردم‌نهاد با هدف توانمندسازی کودکان در مناطق حاشیه به میدان می‌آیند به جرم شبکه‌سازی و دسترسی به مناطق محروم، مغضوب دستگاه‌های مسئول می‌شوند و در این میان کودکان هستند که به عنوان قربانیان اصلی خشونت و آزار با انواع سرخوردگی‌ها، رنج‌ها و محرومیت‌ها رشد می‌کنند و چه‌بسا تصمیم بگیرند روزی خشونت تحمیل شده بر خود را در جامعه بازتولید کنند و اصلا یکی از دلایل بروز آسیب‌های اجتماعی در مناطق حاشیه همین مسئله است.

اجتماع آسیب‌های اجتماعی در حاشیه شهرها

فقر نقش تعیین‌کننده‌ای در بروز و ظهور آسیب‌های اجتماعی دارد، اعتیاد، خشونت و بزه‌کاری از جمله آسیب‌هایی هستند که ریشه در فقر دارند. از همین روی است که گسترش حاشیه‌نشینی نسبت مستقیمی با افزایش آسیب‌های اجتماعی دارد و باعث شده بسیاری از مناطق حاشیه‌نشین به کانون‌های اصلی آسیب‌های اجتماعی تبدیل شوند.

نابرابری‌های اجتماعی، تراکم بالای جمعیت، محرومیت، دور بودن از محدوده نظارت عمومی و قانونی، عدم وجود پیوندها و ارتباطات اجتماعی و نیز عدم تاب‌آوری از جمله دلایلی است که دست به دست هم می‌دهند تا سکونتگاه‌های غیررسمی را به اجتماع انواع آسیب‌ها تبدیل کنند.

افزایش نرخ جرایم در این مناطق و بروز انواع آسیب‌ها به طور طبیعی کودکان را نیز وارد چرخه آسیب می‌کند. بسیاری از کودکان در مناطق حاشیه با اعتیاد پدر و مادر روبرو هستند و حتی در سنین نوجوانی خود نیز درگیر اعتیاد می‌شوند، برخی از آن‌ها باید مخارج اعتیاد والدین معتاد خود را تامین کنند و برخی بزهکار می‌شوند.

کارشناسان، توانمندسازی کودکان حاشیه‌نشین از طریق آموزش مهارت‌های زندگی را مهمترین راهکار برای در امان نگه داشتن آن‌ها از آسیب‌ها در مناطق حاشیه دانسته‌اند. راهکاری که به قول موسوی چلک رییس انجمن مددکاران ایران در سه سطح پیشگیری اول، دوم و سوم قابل انجام است: «پیشگیری اولیه به معنی اطلاع‌رسانی و آگاه‌سازی است، در مرحله دوم مداخله و ارائه خدمات مطرح می‌شود و در مرحله سوم بازتوانی افراد مورد توجه قرار می‌گیرد.» اما مسئله اساسی این است که کودکان مناطق حاشیه از کمترین امکانات و خدمات عمومی که تحصیل رایگان از آن جمله است بی‌بهره هستند چه رسد به آموزش مهارت‌ها، آگاهی‌بخشی و مداخلات به موقع و بازتوانی که در مرحله پیشرفته‌تری از خدمات آموزشی قرار می‌گیرند.

حاشیه‌نشینان بازمانده از تحصیل

جمعیت قابل توجهی از کودکان بازمانده از تحصیل، کودکانی هستند که در حاشیه شهرها زندگی می‌کنند. درباره تعداد کودکان بازمانده از تحصیل از سوی مسئولان آموزش‌وپرورش، مرکز پژوهش‌های مجلس ایران و وزارت رفاه آمارهای متفاوت و متناقضی منتشر می‌شود.

وزیر آموزش و پرورش گفته مرجع معتبر اعلام تعداد کودکان بازمانده از تحصیل، ثبت‌احوال است حال آن که بسیاری از این کودکان اصلا شناسنامه‌ای ندارند که در آمار ثبت‌احوال به حساب بیایند. ضمن این که آمار اعلام شده از سوی مسئولان فقط دربرگیرنده کودکانی است که در مقطع سال اول ابتدایی ثبت نام نمی‌کنند حال آن که بسیاری از دانش آموزان در مناطق محروم و حاشیه در مقطع دبیرستان ترک تحصیل می‌کنند و برخی نیز در همان مقطع ابتدایی از ادامه تحصیل باز می‌مانند و این افراد هرگز در شمار کودکان بازمانده از تحصیل آموزش و پرورش به حساب نمی‌آیند.

محرومت، فقر فرهنگی و مالی، عدم وجود امکانات آموزشی، کمبود مدرسه و دور بودن راه از جمله دلایلی است که منجر به محرومیت کودکان حاشیه‌نشین از تحصیل رایگان می‌شود.

ایران جزو کشورهایی است که پیمان‌نامه حقوق کودک را امضا کرده و طبق این منشور بین‌المللی، کشورهای عضو متعهد هستند همه امکانات لازم را برای دانش آموزان در همه طیف‌های اجتماعی فراهم کنند که امکان تحصیل رایگان داشته باشند اما در مناطق حاشیه حداقل امکانات وجود ندارد، دور بودن مدارس به طوری‌که اغلب کودکان باید روزانه مسیر زیادی را پیاده طی کنند، یکی از دلایلی است که منجر به ترک تحصیل کودکان می‌شوند بسیاری از دختران نیز به دلیل فقر فرهنگی خانواده و ازدواج زودهنگام از ادامه تحصیل منع می‌شوند و پسران هم باید به چرخه زودهنگام کار بپیوندند.

محرومیت از خدمات عمومی، رفاهی و درمانی

یکی از مهم‌ترین معضلات مردم حاشیه‌نشین، کمبود امکانات و خدمات عمومی مثل درمانگاه، آب آشامیدنی، برق و وسایل حمل‌ونقل عمومی است، شهرداری‌ها اغلب به دلیل خارج بودن مناطق حاشیه از محدوده تحت مدیریت شهری، از ارائه خدمات به این مناطق خودداری می‌کنند به باور آن‌ها هرگونه ارائه خدمات به مناطق حاشیه باعث گسترش شهرک‌های اقماری می‌شود. بنابراین با استفاده از مکانیزم اعمال محرومیت و محدودیت برای کاهش حاشیه‌نشینی استفاده می‌کنند.

این مسئله منجر به از دست رفتن حقوق کودکان این مناطق و حتی به خطر افتادن وضعیت سلامت و بهداشت آن‌ها می‌شود. نبود خدمات بهداشتی مناسب و رایگان نظیر واکسیناسیون و خدمات درمانی باعث شده بسیاری از این کودکان با بیماری‌ها و مشکلات جسمی متعددی دست و پنجه نرم کنند.

بیماری‌های پوستی، سوءتغذیه، اختلالات گوارشی و بروز انواع عفونت‌ها از جمله امراضی است که کودکان مناطق حاشیه به دلیل عدم دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی به آن‌ها مبتلا می‌شوند و این در حالی است که درباره بسیاری از این بیماری‌ها امکان پیشگیری وجود دارد و یا در صورت تشخیص به موقع می‌توان از مخاطرات جدی آن کاست اما به دلیل عدم دسترسی به خدمات درمانی، زمینه گسترش بیماری‌ها افزایش می‌یابد و گاه تا پایان عمر کودک با او می‌ماند یا حتی منجر به مرگ‌ومیر کودکان می‌شود.

ازدواج زودهنگام و پدیده دختر فروشی

فقر فرهنگی و فقر مالی دو عامل مهمی است که منجر به ازدواج زودهنگام دختران در مناطق حاشیه می‌شود. بسیاری از دختران در مناطق حاشیه از ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان منع می‌شوند. خانواده‌های زیادی هستند که به دلیل فقر و تنگناهای اقتصادی به بهانه‌ی کم کردن یک نان‌خور و دریافت مبلغی هرچند اندک دختران خود را به ازدواج مردان میان‌سال درمی‌آورند. همچنین کم نیستند خانواده‌هایی که دور بودن مسیر مدرسه و مختلط بودن کلاس‌های دخترها و پسرها را بهانه می‌کنند تا مانع ادامه تحصیل دختران شوند. این موضوع به خصوص در مناطق حاشیه‌نشین استان سیستان و بلوچستان رواج بیشتری دارد.

دختران حاشیه‌نشین دخترانی هستند که در سنین کودکی مسئولیت زندگی مشترک را بر عهده می‌گیرند و به دلیل بارداری‌ها و زایمان‌های زودهنگام دچار مشکلات جسمی عدیده‌ای می‌شوند. فقر فرهنگی رایج در این مناطق دور بودن از وسایل ارتباط اجتماعی، عدم آموزش مهارت‌های زندگی و توانمندسازی در مسئله ازدواج زودهنگام کودکان نقش تعیین‌کننده‌ای دارد و باعث شده پدیده دختر فروشی به خصوص در سال‌های اخیر رواج بیشتری پیدا کند.

چندی پیش وزیر ورزش و جوانان ایران از افزایش چهار برابری کودک همسری به دلیل وام ۳۰ میلیون تومانی ازدواج خبر داد. این مسئله حکایت از آن دارد که خانواده‌های فقیر زیادی برای دریافت وام ازدواج، دختران خود را به ازدواج زودهنگام مردانی درمی‌آورند که خیلی وقت‌ها بیش از دو برابر سن آن‌ها را دارند. تنگناهای اقتصادی در سال‌های اخیر به گسترش پدیده دختر فروشی دامن زده و این موضوع در مناطق حاشیه با توجه به خلأهای قانونی و عدم آگاهی افزایش سرسام‌آوری نیز داشته است.

ورود زودهنگام به چرخه‌ی کار مشقت‌زا

کودکان حاشیه‌نشین، کودکانی هستند که اغلب تصاویر آن‌ها را با دست و پای خاک‌آلود در شبکه‌های اجتماعی و در رسانه‌ها می‌بینیم، کار در کوره‌های آجرپزی، مزارع، کارگاه‌های زیرزمینی، بازارهای گل خارج از شهر، زباله‌گردی و بازیافت زباله از جمله کارهای مشقت‌زایی است که اگرچه همگی در ردیف بدترین شکل‌های کار کودکان قرار دارند اما کودکان حاشیه‌نشین ناگزیر از تحمل آن‌ها هستند، علاوه بر این بسیاری از این کودکان به اجبار خانواده و سرپرستان خود مجبور هستند به کارهایی مثل خرید و فروش مواد مخدر روی بیاورند و در مواردی مورد سوءاستفاده جنسی نیز قرار می‌گیرند.

کودکان حاشیه‌نشین، ساعات زیادی از روز را کار می‌کنند و کمترین سهمی از دستمزد اندک خود ندارند، در بهترین حالت دستمزد ناچیز آن‌ها صرف مخارج خانواده و خواهر و برادر کوچک‌ترشان می‌شود و در مواردی ناگزیر هستند هزینه اعتیاد والدین معتاد خود را بپردازند. در این میان آن گروه از کودکان که زباله‌گردی می‌کنند وضعیت اسفناک‌تری هم دارند چراکه شب‌ها را در گودهای متروکه بدون داشتن کمترین امکانات رفاهی حتی آب آشامیدنی مناسب سپری می‌کنند و گاهی حتی در کنار زباله‌های بازیافتی خود می‌خوابند. این کودکان در معرض انواع بیماری‌های عفونی و بیماری‌هایی مثل HIV و هپاتیت هستند.

دور ماندن از توسعه و ارتباطات اجتماعی

علاوه بر همه مشکلات و رنج‌هایی که کودکان حاشیه‌نشین متحمل می‌شوند، باید دور ماندن آن‌ها از روند توسعه و محروم شدن از ارتباطات اجتماعی را هم اضافه کرد. دور بودن از اجتماعات شهری، انباشتگی خشونت در محیط کار و خانواده، فقر و محرومیت می‌تواند از کودکان مناطق حاشیه‌نشین، کودکانی بسازد که میل به خشونت و بزه در آن‌ها زیاد باشد.

در کنار همه سختی‌ها و مشقت‌هایی که مردم و کودکان حاشیه‌نشین متحمل می‌شوند یک باور ویرانگر را هم باید اضافه کرد که به شکلی هدفمند در میان آن‌ها نهادینه‌شده و قدرت مطالبه گری را از آن‌ها سلب کرده است.

مردم حاشیه‌نشین تصور می‌کنند به دلیل سکونت غیرقانونی در سکونتگاه‌های غیررسمی، از هیچ حقوقی برخوردار نیستند و خود را مجرمان بالقوه‌ای فرض می‌کنند که به حریم شهرها تعدی کرده‌اند. این در حالی است که فقر فزاینده، محرومیت، عدم وجود توازن اقتصادی، نابرابری‌های اجتماعی و مدیریت ناکارآمد عامل اصلی به وجود آمدن پدیده حاشیه‌نشینی در مجاورت شهرهاست. در واقع این مردم و کودکان حاشیه‌نشین نیستند که به دلیل اسکان غیرقانونی در مجاورت شهرها باید مقصر شناخته شوند بلکه ساختاری که چنین شرایطی را ایجاد کرده و باید به عنوان متهم ردیف اول پاسخگو باشد.

در شرایطی که ارگان‌های مسئول همچون بهزیستی _که متولی حمایت از کودکان آسیب‌دیده است_ در انجام وظایف خود کوتاهی می‌کنند، برای کمک به کودکان حاشیه‌نشین باید بیش از پیش از ظرفیت سازمان‌های مردم‌نهاد استفاده کرد و این نهادها می‌توانند با شناخت نیازها و اولویت‌های کودکان این مناطق از طریق آموزش مهارت‌های زندگی، بازتوانی، آگاهی بخشی، ارائه خدمات درمانی و سلامت از رنج مضاعف آن‌ها بکاهند.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید