خانه  > slide, سایر گروهها  >  تحلیل گفتمان «روز اول قبر» صادق چوبک/غزاله محمدی

تحلیل گفتمان «روز اول قبر» صادق چوبک/غزاله محمدی

ماهنامه خط صلح – مجموعه در سطح تفسیر؛ دهه پنجاه دهه بازگشت به خویشتن است. یا به تعبیر بهتر دهه بیداری و به خود آمدن و کندوکاو در پیشینه ها و ریشه ها. در این دهه به گواهی اغلب آثار، یکی از حساسیت ها ترسیم زندگی روستاییان است. برای نخستین بار در آثاری همچون تنگسیر، عزاداران بیل، نفرین زمین و… داستان های واقع گرای نمادین را می بینیم، داستان هایی که علاوه بر واقعی بودن جنبه تمثیلی و نمادگرایانه نیز دارند. روستا درحکم یک محیط نمادین است که نمودی است از کل کشور. در واقع برای ملموس جلوه دادن رابطه ها و ریشه یابی علل معضلات و ترسیم وضعیت فکری آدم ها و در حد امکان چاره گری برای گرفتاری ها، با کوچک کردن جامعه در حد یک روستا، روبه رو هستیم. علاوه بر تنگسیر، سه اثر برجسته دیگر چوبک در همین دهه، ۴۴ و ۴۵، انتشار می یابند: روز اول قبر، چراغ آخر و سنگ صبور. چوبک از طریق نفوذ بر ذهنیات استتار شده ضمیر آدم ها و نقب زدن به پسله های پنهان اجتماع در ریشه های عقب ماندگی و انحطاط در فردیت و فرهنگ حاکم بر رابطه ها کندوکاو کرده است. برای مثال در داستان پاچه خیزک از مجموعه مورد بحث، عدم تصمیم گیری درست جامعه در مقابل یک معضل ساده را می بینیم. هرکسی از دریچه خودش به آن نگاه می کند و حتی معضل را متعلق به خودش و نه چیزی مربوط به تمام اجتماع می داند: “مش حیدر با احتیاط مثل این که بخواهد صندوقچه دخل دکان خودش را نوازش کند تله را دودستی از رو زمین بلند کرد” / “مش حیدر که موش مالش بود و مثل دارائی خودش به آن نگاه می کرد” و بعد از بزرگ نمایی و تصورات نادرست از معضل به جای بررسی دقیق آن “قد یه بره تغلیه” / “به بینا قد یه گربس”، با نهایت خشونت و بی رحمی بدترین مرگ ها را برایش تصور می کند: نانوا می خواهد او را در تنور بسوزاند، ژاندارم می خواهد با گلوله ای کارش را تمام کند و برزگر می خواهد سیخی درون شکم او فرو کند و… در آخر هم با قبول راه حلی از یک پسرک تهرانی، که عامی بودن و بی سوادی او از طرز صحبت کردنش کاملا پیداست و تنها به علت تهرانی بودن، یعنی دارا بودن یک طبقه اجتماعی ظاهرا بالاتر از دیگران مورد پذیرش دیگران است، باعث نابودی تمام اجتماع می شوند!

چوبک همچنین تصاویری یک سویه و اغراق آمیز از تسلط تمایل غریزی بر انسان ها ارائه داده و سیطره جهالت و شقاوت، فقر و فلاکت و باورهای خرافی بر ذهنیات و روابط را نشان می دهد. در ادامه به برخی از این ویژگی ها در مجموعه داستان روز اول قبر خواهیم پرداخت:

۱ – باورهای خرافی

چوبک در بسیاری از داستان هایش به باورهای خرافی که بر ذهنیات و روابط انسان ها حاکم است، اشاره می کند. در مجموعه مورد بحث داستان گورکن ها به طور کامل به این موضوع می پردازد. در این داستان ما با دخترک فقیر و آواره ای روبه رو هستیم که فرزندی حرام زاده را نیز آبستن است. چوبک کاملا بی طرفانه تنها روایتگر داستان است و خواننده با توجه به دیالوگ هایی که بین مردم روستا رد و بدل می شود به مضمون داستان پی می برد. هر یک از شخصیت ها و واکنششان نسبت به این اتفاق نمادی است از برخورد مردم جامعه با چنین اتفاقاتی و باورهای آلوده به خرافات آنان. برای مثال کودکانی که در آغاز داستان در حال هو کردن دخترک توصیف می شوند، نماد انسان هایی هستند که بدون آگاهی تنها دنباله رو دیگرانند: “یکی از آن ها کونه هویجی که تو دستش بود گاز زد و از بچه پهلو دستیش پرسید: این دختره چیکار کرده؟ + بچه حرومزاده تو شکمشه. – بچه حرومزاده چیه؟ + باباش معلوم نیست کیه – بابای کی معلوم نیست کیه؟ + بابای بچه حرومزاده! – چرا معلوم نیست؟ + برای این که معلوم نیست. دیگه جنده شده. سپس پسرک کونه هویجش را به طرف دخترک پرت کرد …”.

و یا از زبان پیرمردی که دخترک در طویله خانه او می خوابد می خوانیم: “نمی خوام کسی که بچه حرومزاده تو شکمشه بیاد تو خونه من بمونه. برکت از کارم می ره… برکت کارم رفته. خرم داره سقط میشه. پس اینا برای چیه؟ فردا که ترکمون زد میشن دوتا اون یکی خرمم ناخوش میشه” مالک سیاکلاه، و ژاندرم و رهگذری که راجع به او با یکدیگر صحبت می کنند نیز گویا نمادی از انسان هایی است که باورهای مذهبی آنان نیز با خرافات در هم آمیخته شده است: “هنوز یکی دو ماهش بیشتر نبود که مش غلامرضای مالک سیاکلاه بردش بستش به گاو آهن که زمین واسش شخم کنه. می گفت نباس بچه حرومزاده تو دست و پای مردم وول بزنه … + مش غلامرضا آدم باخدائیه. میشناسمش. راس میگه. هرکاری کرد خوب کرد”.

بدین ترتیب در سراسر داستان به این باورها اشاره می شود. در سایر داستان های این مجموعه نیز کمابیش با این اشارات رو به رو می شویم:
– راجع به سوزاندن یک گربه در تنور: نانوا پیروزمندانه گفت: “کفارشو دادم. ده شاهی دادم به گدا”. پاچه خیزک
– “اگر من بتوانم گروهی مردم فقیر و بیچاره را از دست تو خلاص کنم، یقین داشته باش روز قیامت جای من تو بهشت خواهد بود” دسته گل
– “به هر حالا او تمام کفاره هایش را در این دنیا داده و مثل بچه نابالغ، بی گناه از این دنیا می رود” دسته گل
– مش حیدر گفت: “تله هم نجس میشه” پالان دوز گفت: “تله حالاشم نجسه؛ هر قد آبش بکش طاهر نمیشه” پاچه خیزک
– “مگه نه این که میگن وختی سنگ لحد گذوشتن رو سینه مون و خاک ریختن رومون هولکی پا میشیم و داد می زنیم بیاین ما رو با خودتون ببرین. ما رو تنها نذارین. اونوخت سرمون می خوره به سنگ لحد و سرمون میشکنه و تازه اولشه. تو اون دنیا شروع میشه. نکیر و منکر میانشون و اصول دین می پرسن می کنن. بعد گرز آتشی و آتش جهنم و عذاب الیم. چقد طول میکشه تا تکلیف آدمو معین کنن؟ کی میریم تو بهشت یا تو جهنم؟ صب میکنیم تا روز پنجاه هزار سال؟ اما اگه تا روز پنجاه هزار سال صب کنیم، پس حالا تا اون روز چیکار می کنیم؟ همین طوری بیکار می خوابیم؟ عذاب می کشیم؟ اونوقت تکلیف مرده های ثواکار چی میشه؟ اونام تا روز پنجاه هزار سال با انتظار بهشت باید روحشون سرگردون باشه؟ مثه اینکه زبونم لال اونجام حساب و کتابی نیس؟ باید خیلی بلبشو باشه. منکه سردر نمیارم” روز اول قبر
– راجع به یک انسان قاتل: “آخرشم، چه جور راحت، تو رخت خواب گرم و نرم خونش، میون زناش و بچه هاش مرد و نعششم بردن نجف چال کردن. مالشم تخم و ترکش میون خودشون قسمت کردن و از دماغ یکیشونم یه چکه خون نیومد” روز اول قبر
– در مقابل یک مرده: “بابا اگه میخواین حالا حالا ها بذارینش اینجا خدارو خوش نمیاد؛ پاهاشو رو به قبله کنین” عروسک فروشی
– “دور مرده مقداری پول خرد رو برف ها ولو بود. هنوز هم جمعیت تک و توک پول خرد به سوی مرده می انداختند” عروسک فروشی

۲ – فقر

گفتمان فقر و تضاد طبقاتی را شاید بتوان گفتمان غالب داستان های چوبک دانست. بسیاری از داستان های او توصیف زندگی قشر فقیر جامعه هستند.

چوبک نگاهی طبقاتی به تمام جامعه دارد و حتی گاهی دیده می شود که برای مثال شهر تهران را نیز طبقه ای برتر نسبت به سایر شهرستان ها می داند. در داستان پاچه خیزک، پیشنهاد پسرک تهرانی پذیرفته می شود و اشاره می شود که: “ژاندارم اهل محل بود و شاگرد شوفر تهرانی بود و ژاندارم ازش حساب می برد و از لهجه سنگین و کش دار تهرانیش می ترسید”.

داستان عروسک فروشی در مجموعه داستان مورد بحث به همین موضوع پرداخته است. نویسنده گزارشی ساده و بدون جانب داری، همان طور که خصوصیت داستان های صادق چوبک همین است، از تضاد طبقاتی جامعه به دست می دهد که در آن از دنیای درونی آدم ها نیز خبری نیست. چوبک در این داستان برخورداری ناعادلانه مردم از ثروت را بر روی صحنه به صورتی کنایه آمیز به تصویر می کشد: کله پزی که “از پشت پیشخوان به آن ها نگاه می کرد و تسبیح چرکش را تو دستش می گرداند” آدم های دور جنازه که هر یک نماد یک نوع طرز فکر است و تمام صداهای موجود در جامعه را، از بی رحم ترین ها: “یه جنمایی توشون پیدا میشه که همون خدا خودش میشناسدشون” تا نوش داروهای بعد از مرگ: “یه لنگی چیزی بندازین روش که سرما نخوره” و آدم های جدی و بی احساس: “مرده اول باید هویتش معلوم بشه” و کسانی که همه چیز را به مسخره می گیرند : “نصبه های شب عزراییل باش چاق سلومتی کرده” و البته خرافاتی ها “اگه میخواین حالا حالا بذارینش اینجا خدارو خوش نمیاد؛ پاهاشو رو به قبله کنین” و… داستان با مرگ پسرک تمام می شود، و توصیف آخر نیز نشان از ادامه دار بودن این روند در زمین انسان ها دارد گویا و “مردم به تماشا ایستاده بودند”!

چوبک برای توصیف صحنه هایی از فقر از شگرد “زشت نگاری” استفاده می کند؛ یا برای ایجاد نفرت از چیزهای لوکس، و یا برای نشان دادن عمق زشتی.

۱-۲ زشت نگاری برای ایجاد نفرت:

– “چرخ اتومبیل های جن زده، مارپیچ های کلفت گل آلود را تو برف های لهیده خیابان میکاشتند و صدای بوق های نم کشیده آنها همراه با ناله موتورشان هوا را می خراشید”. عروسک فروشی، ۱۷۱

۲-۲ زشت نگاری برای نمایاندن عمق زشتی:
– “خرده های کاه و خار و خست تار موهایش را توهم قفل کرده بود و چون پشم گوسفند دور چهره چرکینش آویزان بود”. گورکن ها، ۹
– “رو صورت و گردنش شتک گل نشسته بود. پوست تنش چرک و چرب بود. دستهاش کووره بسته بود” گورکن ها، ۱۱
– “ناگهان موجی خون تو چهاربست کمرش جوشید و شری از میان پایش بیرون ریخت و چشمانش سیاهی رفت و تندی نشست و چندتا اوق خشکه زد و داغمه لب هایش پاره شد و کف چسبناکی رو چانه اش ول شد و نگاهش به خر ناخوش افتاد و باال آورد” گورکن ها، ۲۲
– “دهنش تلخ و خشک و بویناک بود. بوی بازمانده تبی که در دهن مرده حبس شده بود میداد.”عروسک فروشی، ۱۵۴
– ” لرزی شدید بر اندامش نشست و بزاق کف الود کشداری از دهنش بیرون زد” عروسک فروشی، ۱۷۱

۳ – تنهایی

چوبک تقریبا در تمام آثارش تنهایی انسان ها را به تصویر می کشد، در برخی داستان ها بیشتر و در بعضی کمتر. گاهی در توصیفات و یا حدیث نفس ها به صورت مستقیم به این تنهایی ها اشاره می شود و گاهی نیز می بینیم که شخصیت ها به یک حیوان پناه می برند و این نمودی از تنهایی عمیق آن هاست. در ادامه برخی از این نمونه ها را می بینیم:

۱-۳ اشارات مستقیم به تنهایی
– “هوای خشمگین برفی بدنش را به لرزه انداخته بود و دلش بیش از همیشه از دوست و خویش تهی بود”. عروسک فروشی
– “یک غربت و بیگانگی گدازنده درونش را مشتعل ساخته بود. تنهای تنها بود. هیچ پشتیبانی برای خود نمی شناخت. نمی دانست درد درونش را به که بگوید زنش می دانست. معاونش می دانست… تنهای تنها بود.” دسته گل
– “توی حافظه اش جست و جو کرد بلکه یک دوست صمیمی پیدا کند و درد دلش را باو بگوید ولی کسی را نیافت.” دسته گل
– “تنهایی دردناکی او را از زندگی جدا ساخته بود” روز اول قبر

۲-۳ ارتباط با حیوانات
– “گاسم یه بچه خر کوچیک پشمالو بزام. بچه خر خیلی قشنگه. آدم دلش می خواد بگیردش تو بغل ماچش کنه. گاسم یه بچه خرس بزام…کاشکی می شد میاوردمش اینجا میگرفتمش تو بغلم می خوابیدم. چقده قشنگ بود. اگه مال من بود با هم می رفتیم می زدیم به جنگل. اونوخت دیگه شیر و پلنگم کاریمون نداشتن” گورکن ها
– از زبان شخصیت اصلی خطاب به یک توله سگ: “من تو رو نمیفروشمت. میخوان زهرت بدن بکشنت. تو از خود من گشنه تری. آخرش یه چیزی پیدا میکنیم هردومون با هم میخوریم”. عروسک فروشی

– “بیش از همیشه از دوست و خویش تهی بود. یاد توله سگش افتاد” عروسک فروشی
– “من می توانم ساعت ها تو چشمان پلنگ نگاه کنم و حس همدردی و انسانی در آن پیدا کنم. اما آن چشمان دریده تو که ذره ای نگاه انسانی ندارد جانم را می سوزاند”. دسته گل
– “اما چرا تا کنون میل آدم کشی را در خود نیافته ام؟ چرا به همه مردم؛ چرا به حیوانات، چرا به مورچه ها و عنکبوت ها و مگس ها و سوسک ها و سگ ها و گربه ها ترحم دارم؟” دسته گل

مجموعه در سطح تبیین

شخصیت های داستان های هر عصری همیشه ارتباط مستقیم با روحیات آدم های آن عصر دارند. آنچه لوسین گلدمن در “جامعه شناسی رمان” استنباط کرده است تا حدی بر همین مبناست. مجموعه روز اول قبر نخستین بار در سال ۱۳۴۴ منتشر شد. در آن روزها کشور با چندین مسئله از جمله بحران شدید اقتصادی و فشار آمریکا برای اصلاحات ارضی درگیر بود. مشکلات اقتصادی و فشارهای خارجی موجب بی ثباتی رژیم شده و از طرفی نیز ساواک به قلع و قمع احزاب می پرداخت. شمار اعتصابات بزرگ رو به افزایش بود و برخی مانند قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ با درگیری های خونین میان اعتصابیون و نیروهای مسلح به پایان می رسید. هرچند شاه توانست بار دیگر مخالفان را تار و مار و قدرت خود را تثبیت کند اما خاطره کشتارهای سال ۱۳۴۲ چون آتش زیرخاکستر باقی ماند.(ر.ک آبراهامیان، ۱۳۷۷ :۵۱۵-۵۲۵) به گفته دکتر قهرمان شیری، این دوره، دوره استیلای کتمان کاری بر ادبیات است، دوره رواج گستره سمبولیسم، استعاره پردازی و تمثیل سازی در داستان نویسی. یا به تعبیر عام تر، دوره بیان رمز آلود مسائل سیاسی و اجتماعی.

در داستان های مجموعه مورد بحث نیز می توان ردپایی از شرایط اجتماعی آن دوران را دنبال کرد که البته در حجابی از سمبولیسم پوشیده شده اند. در بخش تفسیر به داستان پاچه خیزک اشاره شد که نمودی است از واکنش انسان های جامعه آن روزها در مقابل یک معضل، و خشم و قصاوتی که گویا با شرایط موجود در وجود مردم جا خوش کرده است. همچنین به داستان عروسک فروشی و گورکن ها نیز اشاره شد که به مسائل مطرح آن دوره همچون فقر و تضاد طبقاتی و خرافاتی که در روابط انسان ها تاثیر گذاشته است، پرداخته اند. اما می بینیم که اغلب در نگرش مسلط بر داستان های چوبک، رهایی و رستگاری، در گروی انتخاب ها و یا اعمال فردگرایانه، چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگری، قرار می گیرد. چوبک اغلب به “خود” انسان ها توجه دارد. باورها و رفتارهای شان را مورد بررسی قرار می دهد و در مقابل ساختارهای اجتماع تقریبا ساکت است. در دو داستان کوتاه همراه و همراه به شیوه ای دیگر حرکتی از حیوان به انسان را می بینیم. در همراه اول دیالوگی بین گرگ ها رد و بدل نمی شود، داستان فقط ماجرای دو حیوان را روایت می کند، که یکی به اقتضای طبیعت و از فشار گرسنگی دیگری را می درد. اما در همراه به شیوه ای دیگر با توصیفی انسانی تر مواجه می شویم. گرگ ها با یکدیگر مکالمه می کنند و از دغدغه هایی صحبت به میان می آید که کاملا انسانیست.

هر دو داستان یک اتفاق را روایت می کند، در پایان هر دو گرگی گرگ دیگر می درد، ولی در همراه به شیوه دیگر قتل حیوانی تر و رذیلانه تر توصیف می شود. چوبک داستان اول را با ذکر قسمتی از تورات آغاز می کند و متن داستان را نیز کاملا رسمی و شبیه به کتب مقدس به نگارش در می آورد؛ در داستان دوم اما با اضافه شدن دیالوگ ها شیوه روایت تغییر می کند و در پایان با یک نتیجه گیری طنزآلود و طعنه آمیز، به انسان هایی که رفتارشان به مراتب حیوانی تر و رذیلانه تر است، پوزخندی می زند. در داستان پاچه خیزک نیز به نوعی شاهد همین پوزخند هستیم. بنابر همین نگاه فردگرای چوبک است که می بینیم در این مجموعه نسبت به تحولات و مطالبات اجتماعی آن دهه پرشور واکنش چندانی ندارد.

از سویی دیگر از نظر جمال میرصادقی ساختمان و شکل و پرداخت داستان های صادق چوبک اغلب یادآور تکنیک و خصوصیت بعضی از نویسندگان ناتورالیست قبل از جنگ دوم جهانی آمریکاست. مثل جان استن بک، ارسکین کالدول، جان دوس پاسوس، ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر. (ر.ک میرصادقی، ۱۳۵۱ :۱۹) در میان داستان نویسان فارسی نیز تاثیرپذیری او از هدایت را نمی توان نادیده گرفت. قبل از او هدایت از فنونی مانند تک گویی درونی، روایت اول شخص به طریق درونکاوی راوی و حتی فن گفت و گوی درونی که شکل گسترش یافته آن را در سنگ صبور چوبک می بینیم، استفاده کرده بود. چوبک از کسانی بود که این فنون را گسترش داده و تثبیت کرد. داستان های موقعیتی را نیز می توان تا حدی از دستاوردهای چوبک دانست. مبتکر این گونه داستان ها همینگوی است و نخستین معرف همینگوی در ایران ابراهیم گلستان. گلستان و چوبک به ظاهر در یک زمان با داستان های همینگوی آشنا می شوند و اقتباس هایشان نیز تا حدی همزمان است. اما وضعیت داستان های موقعیتی در کارنامه چوبک از گستردگی برخوردار است. همچنان که به ظاهر از نظر زمانی نیز اقتباس های چوبک پیش از گلستان است.

نتیجه گیری

صادق چوبک از جمله نویسندگانی است که صورت و محتوای اثر را، هر دو مورد توجه قرار داده است. او که برای توصیف وضعیت جامعه به زندگی انسان های گوشه های تاریک اجتماع، که معمولا از نظر دور بوده اند و کمتر کسی بدان ها پرداخته، روی آورده، برای هرچه ملموس تر نمایاندن اتفاقات و داستان ها از امکانات زبان این انسان ها، زبان عامیانه، سود جسته است. تا آن جایی که برخی از این خصوصیات زبان عامیانه تبدیل به شگردهای نویسندگی او و در واقع خصوصیت سبکی اش شده اند. این نوع نگاه ساختاری به مجموعه مورد بحث، زیر مجموعه بخش توصیف از رویکرد نورمن فرکلاف در تحلیل گفتمان انتقادی قرار می گیرد. صادق چوبک همچنین با نگاه فردگرایانه ای که به مسائل اجتماعی دارد، “خود”، و نه ساختار های اجتماع را، کانون توجه قرار داده و از همین رو به حالات روحی انسان ها و همچنین باورها و اعتقاداتشان اشاره های بسیاری دارد. او با روایتی بی طرفانه در داستان ها سعی دارد تا به تصویر وضعیت اجتماع و انسان هایش بپردازد و با نزدیک شدن به زبان عامیانه و استفاده از شگردهای نوینی چون تک گویی درونی تلاش می کند تا خواننده اش خود را شاهد صحنه های داستان و در دل ماجرا احساس کند. این نوع نگاه به داستان ها نیز زیر مجموعه بخش تفسیر و تبیین رویکرد فرکلاف قرار می گیرد.

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید