خانه  > slide, سایر گروهها  >  جسد ستیزی، آشنای دیروز و امروز ما/ مرتضی هامونیان

جسد ستیزی، آشنای دیروز و امروز ما/ مرتضی هامونیان

ماهنامه خط صلحپیکری منسوب به رضا شاه در باغ طوطی شاه عبدالعظیم حسنی کشف شد. این پیکر اما یادآور رفتاری بود که شیخ صادق خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب در ایران پس از انقلاب با مقبره سرسلسله پهلوی کرد، آن را تخریب کرد و اما هیچ گاه به پیکر رضا خان دست نیافت. این رفتار خلخالی در آن سال و رفتارهای اخیر با مومیایی منسوب، اما می تواند این پرسش را به ذهن متبادر کند که آیا در گذشته ایران زمین هم چنین سابقه ای از چنین برخوردهایی با پیکر حاکمان پیشین توسط حاکمان زمان وجود داشته است؟ آیا رفتار خلخالی و رفتارهای جمهوری اسلامی با پیکر مخالفین (فوت شده یا اعدام شده) پس از آن نمونه ای خاص از یک منش و رفتار است و یا مسبوق به سابقه است؟

گرچه شرح و بسط این گونه رفتارها قطعاً مجالی بسیار موسع می طلبد و شاید جای آن باشد که در این خصوص پژوهش تاریخی مبسوطی انجام شود، اما کوتاه سخن آن که پاسخ به سوال فوق از جنس تائید است. درست یا نادرست، تاریخ ایران پر است از چنین رفتارهایی که حاکمان تازه با پیکر حاکمان پیشین کرده اند. یا حاکمان سوار بر تخت قدرت با پیکر مخالفان خود. آنان از سر خشم، کینه و عناد از پیکر حاکمان پیشین یا مخالفان خود نگذشته اند و آن چه توانستند انجام دادند تا به خیال خود مرهمی بر خشم خود بیابند و دلی خنک سازند! که قطعاً خشونت و انتقام هیچ گاه خنک کننده و مرهم گذارنده دل کسی نبوده و نخواهد بود. بماند که این حاکمان زمانه در هر عصری، خود از خشن ترین ها بوده اند و اگر دستشان آمده، از کشته پشته ساختند.

 شاید یکی از مشهورترین این روایت ها، روایت برخورد سرسلسله قاجار با پیکر بنیادگذار سلسله زندیه باشد. آن جا که به گزارش تاریخ، آغا محمد خان قاجار، «استخوان کریم‌ خان را از قبر بیرون آورده به طهران برد و… در آستانه سرای سلطنت دفن کرد تا به خیال خود هر روز استخوان های دشمنان را پامال کرده باشد». (۱)

سیزده سال پس از مرگ و کفن و دفن وکیل الرعایا، آغامحمدخان قاجار چون به شیراز دست یافت، از حق دیرین و محبت های قدیم وکیل در حق خویش چشم پوشید و در روز ورود به شهر در ۱۸ شوال۱۲۰۶ ه.ق دستور داد مقبره وکیل را تخریب کنند و باقیمانده جسد او را به تهران ببرند و در محل عبور روزانه اش دفن کنند. با این که این روایت بسیار مشهور در تواریخ رسمی دوره قاجار تعمداً مسکوت گذاشته شده است، اما در بسیاری از منابع دیگر مورد اشاره قرارگرفته است: «رحمان خان یوزباشی بیات را فرمودند سر و استخوان کریم خان در شیراز به قول حکیم انوری “همچو ریواج پروریده شده – وقت از خاک برکشیدن اوست” برو استخوان هایش را بیاور در کرباس محل عبور من دفن کن که هر وقت از روی آن می گذرم روح او به یادم بیاید». (۲)

و البته این جسد سرانجام و پس از حدود ۱۵۰ سال پس از مرگ کریم خان زند، در عهد رضا شاه پهلوی با نبش محل دفن استخوان ها به شیراز بازگردانده می شود.

اما وکیل الرعایا تنها قربانی این مسئله نبود. پیکر نادر شاه افشار و فرزندانش نیز عاقبت خوشی نداشت. نادر شاه افشار مقبره خود را هم پیش پیش ساخته بود. «نادرشاه افشار اولین مقبره خویش را در سال های ۱۱۴۳- ۱۱۴۵ قمرى احداث و پس از آن که رسماً شاه ایران شد و از سفر پر غنیمت هند بازگشت مقبره ای براى خود در مشهد احداث کرد و برای ساخت این مقبره سنگ هاى مرمر سیاهِ حجیمی را از دهخوارقان آذربایجان به خراسان حمل کردند». علی شاهدی، کارشناس حوزه پژوهش های تاریخی به خبرگزاری مهر در گزارشی با عنوان “آرامگاه نادری و استخوان هایی که از تهران به مشهد آوردند” در اسفند ۱۳۹۱ در این خصوص ادامه داده است که «بعضى از این سنگ ها که بیست تا شصت خروار وزن داشتند هزینه حمل هر مثقالشان یک و نیم مثقال نقره شد، بدان سبب سه قطعه از سنگ هاى مزبور را ایران خراب، عالم خراب و خراج عالم نامیدند».

شاهدی هم چنین می گوید: «این مقبره در شمال خیابان و مقابل مقبره پیشین ساخته شد، همان جایى که اکنون مقبره نادرشاه قرار دارد، او در کلات نادرى هم بناى دیگرى مناسب مقبره خانوادگى احداث کرد اما عاقبت در هیچ یک از این مقابر دفن نشد». پیکر نادر شاه افشار اما در ابتدا و پس از قتل در شورشی و به توسط سردارانش در تهران دفن می شود و «بعدها در اواخر دوره قاجار، قوام السلطنه دستور به نبش قبر و انتقال استخوان های نادرشاه به آرامگاه جدیدش در مشهد می دهد». (۳)

فرزندان نادر نیز سرنوشت خوشی در این خصوص نداشتند. «شاهرخ میرزا در سال ۱۱۶۱ در مشهد به جای جد خود نادر در مشهد سلطنت خود را آغاز کرد. شاهرخ همه جواهرات نادری را تحویل آغامحمدخان نداد، به همین خاطر خان قاجار دستور داد سر او را خمیر گرفته و سپس روی سرش سرب مذاب ریختند. او در حالی که ۶۳ سال عمر بیشتر نداشت، به مازندران فرستاده شد و در راه جان داد و محل قبر او معلوم نیست». هم چنین «آخرین پادشاه سلسله افشاریه، نادرمیرزا پسر شاهرخ است که در مشهد مدتی سلطنت کرد ولی فتحعلی شاه قاجار در ۱۲۱۸ بر او دست یافت و او را دستگیر و به تهران فرستاد و در تهران به قتل رساند و از محل قبر او نیز اطلاعی در دست نیست». (۴)

و البته این سنت پیش از آن که بر سر پیکر افشاریان و کریم خان زند بیاید، بر سر پیکر برخی از شاهان صفویه هم آمده بود.

ازبکان در عصر شاه عباس اول به خراسان حمله کردند و اما فارغ از آن چه کردند و کشتند و سرها بریدند و زندگی ها ستاندند، برای تحقیر صفویان به سراغ جنازه شاه تهماسب اول رفتند. جنازه تهماسب اول را پس از فوت در مزار شاهزاده حسین قزوینی به امانت گذاشتند و طبق نوشته تاریخ عالم آرای عباسی، سپس نعش را در ضریح حضرت رضا به خاک سپردند. اما با حمله ازبکان جنازه از قبر بیرون آورده شد. «پس از آن، ازبکان اطلاع یافتند که قبر شاه تهماسب در مکان دیگری است و فردی به نام دوستم بهادر مامور شد تا استخوان های شاه تهماسب را به بخارا ببرد. در میانه راه، یکی از علاقمندان خاندان صفوی، دوستم بهادر را تطمیع کرد و او را به بازگرداندن استخوان های شاه تهماسب راضی ساخت. شاه عباس اول پس از آن اعلام کرد که جسدی که پیش از این مورد اهانت قرار گرفته، از آنِ شاه تهماسب نبوده. به همین سبب مردم بسیاری به دیدن جسد شاه تهماسب شتافتند. سپس، استخوان های مذکور به عتبات عالیات فرستاده شد تا در محلی نامعلوم دفن شود». (۵)

پس از سرنوشت پیکر تهماسب اول، فرزند موسس سلسله صفوی یعنی اسماعیل اول، انگار شاهان صفوی آموخته بودند که نباید پیکر شاه از دنیا رفته را در جایی نهاد که مشخص باشد. پس عموما مقبره های شاهان صفوی (نه همه ولی بسیاری) نهان و در محل هایی نامشخص است. به طوری که ما اطلاع درستی از مقابر شاهان اسماعیل دوم و محمد خدابنده نداریم. دومی را اما می دانیم که در عتبات عالیات مدفون است. جای دقیقش اما مشخص نیست.

و حتی در خصوص قدر قدرت صفویان یعنی عباس اول هم روایت ها قطعی نیست. حسن نراقی در مقاله ای با عنوان “نظری به آرامگاه شاه عباس کبیر در کاشان و مدارک تاریخی آن” پس از بررسی های سندی بسیار می گوید که «به طور قطع و با یقین کامل می توان گفت که مدفن حقیقی شاه عباس کبیر معلوم و معین بوده و همان قبر معروفی است که در مزار حبیب بن موسی واقع در پشت مشهد کاشان با سنگ سیاه بزرگ و گرانبهایی مشخص می باشد ولاغیر». اما برخی نیز از نامشخص بودن محل دفن عباس اول خبر می دهند. می گویند که «اما واقعاً نعش شاه عباس به یکی از این مکان ها منتقل شده یا در همان محله پشت مشهد کاشان باقی است، کسی درست نمی داند. به روایتی او را محرمانه به قصد بردن به عتبات به قم آوردند و در آنجا موقتاً به امانت گذاشتند و در همان جا ماند. روایتی دیگر حاکی است که طبق وصیت خود شاه که می خواست قبرش مخفی باشد، پس از فوتش سه تابوت ساختند؛ یکی را به اردبیل، یکی را به مشهد و سومی را به نجف فرستادند و تنها در این سومی نعش شاه قرار داشت. امروز هیچ کس نمی داند نعش بزرگ ترین پادشاهان صفوی چه شده و در کجا قرار دارد». (۶)

همان طور که در ابتدای سخن گفته شد، پژوهش تاریخی مفصلی می طلبد که بگوید پیکر چه تعداد از پادشاهان ایران، پیش و پس از اسلام به چنین سرنوشتی دچار شده است و اصولاً این سنت سیئه از چه زمانی پای به روابط قدرت در میان قدرتمداران ایرانی گذارده است. آن چه در فوق نقل شد تنها مشتی است نمونه خروار. تا اهل پژوهش مفصلش را زمانی به زیور طبع بیارایند.

اما تنها پادشاهان قربانی منکوب شدن پیکرهایشان در عصر شاهان ایرانی نبودند. در عصر سلاطین قدر قدرتی که خود را در اوج و دیگر خلق خدا را در حضیض می دیدند، از اهل هنر تا معترضین سیاسی و مخالفین و انگار هر بنی بشری که با “قبله عالم!” مخالفت می کرده، خود و خانواده اش امنیت جانی نداشته اند و ایضا پیکرش نیز از تندباد خشم ملوکانه! در امان نبوده است.

یک نمونه ای این اهل هنر، میرعماد، مشهورترین خطاط ایرانی و بزرگ اهل هنر خط است. شاه عباس صفوی از میرعماد بر سر داستانی (که شرحش در جای دیگری باید ذکر شود) متنفر می شود. «عاقبت کینه شاه عباس صفوی به میرعماد باعث شد که او مقصود بیک قزوینی، رئیس ایل شاهسون قزوین را به همراه عده‌ای اراذل و اوباش بفرستد که در تاریکی شب هنگامی که میرعماد به حمام می‌رفت، او را بکشند و چون میرعماد مورد غضب شاه قرار گرفته بود، تا چند روزی کسی جرات نکرد جنازه اش را که در معرض تجزیه قرار گرفته بود، از روی زمین جمع کند و به خاک بسپارد! تا آن که سرانجام ابوتراب خطاط اصفهانی که از شاگردان میرعماد بود، این کار را انجام داد و او را دروازه طوقچی اصفهان به خاک سپرد». (۷)

و اما سخن را با رضا خان میرپنج که بعدها شاه شد آغاز کردیم و قصه پیکر مومیایی یافته شده و منسوب به او. اما همین رضا خان/شاه خود با پیکر مخالفانش چه می کرد؟

«خبر درگذشت میرزا به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده به همراه شماری تفنگچی به خانقاه گیلوان خلخال رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از همراه وی به نام رضا اسکستانی از اهالی روستای اسکستان خلخال، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال و از آن جا به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد. جسد بدون سر میرزا کوچک خان در میان زاری و شیون زنان روستایی در گورستان دهکده به خاک سپرده شد. سر میرزا کوچک‌خان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدت ها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران، نزد سردار سپه فرستاد. سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا به نام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه (حدوداً پس از گذشت بیست سال از مرگ میرزا) آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه خلخال به رشت حمل کنند، ولی مأموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد، جسد میرزا را به طور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در محل دفن او در سلیمان داراب رشت برگزار می شود». و اما رفتار یاد شده از تلگراف امیر پنجه محمد قلی، رئیس قوای گیلان به رضا خان روشن‌تر می شود:

«حسب الامر تلگراف مبارک نمره ۹۶۵ فوری برای تعقیب و دستگیری میرزا کوچک عده فرستاده، چهار روز متوالی مشغول تعاقب بودند بالاخره از شدت تعقیب قزاقان میرزا کوچک از هر طرف عرصه را برای خود تنگ دیده خود را به کوه های ماسال کشیده بود. عده قزاق هم در تعاقب مشارٌ‌الیه حرکت کرده، در بین راه هم یک تصادفی واقع شد، میرزا نعمت‌الله داماد حسن خان کیش دره [ای] مقتول مابقی باز فرار می کنند. از طرف دیگر طالش ها هم برای جلوگیری از فرار میرزا کوچک عده [ای] فرستاده بودند، بالاخره میرزا کوچک و گائوک به طرف گردنه گیلوان خلخال متواری شده در آن جا از شدت سرما تلف شده اند. قبل از این که قزاق های تعاقب‌کننده برسند مابین طالش ها و طارمی ها سر نعش گفتگو شده طالش ها سر نعش را بریده بودند که قزاقان سر رسیده و سر را گرفته حمل به شهر می نمایند. اینک سر بریده در دفتر حاضر است، هر طور دستور می فرمایید اطاعت شود. نعش گائوک هم در همان گردنه افتاده است». (۸)

قطعاً لیست کسانی که پیکرهایشان به سبب مخالفت با حاکمیت زمانه شان عاقبت به خیر نشد از این سیاهه بسیار مفصل تر است که به سبب حوصله مختصر کلام از آن ها در می گذریم. ایضاً ذکر قصه میرزا کوچک خان قرار نیست سبب شود تا رفتاری که به مومیایی منسوب به رضا شاه پهلوی شده و یا رفتاری که خلخالی با آرامگاه شاه اول پهلوی کرد را توجیه کنیم. هم آن رفتار قبیح و بر خلاف اصول انسانی بوده است و هم این رفتار. کما این که حکومت جمهوری اسلامی پس از انقلاب گوی سبقت را در این گونه رفتارها از همه ربود. از پیکرهای اعدام شدگان نظام قبلی در اوائل انقلاب تا کشتارهای دهه ۶۰ و گزارش زندانیان سیاسی آن روزها که شبی سیصد و چهارصد تیرخلاص را می شماردند و تا کشتارهای تابستان ۱۳۶۷٫ پیکر اکثریت این جماعت هیچ گاه به خانواده هایشان تحویل نشد و جای مشخصی برای دفن آن ها تنها برای تسلی خاطر خانواده هایشان اعلام نشد. پس از آن هم موارد بسیاری از اعدام در جمهوری اسلامی هست که پیکری به خانواده تحویل نشد و یا محل دفنی به آن ها اعلام شد و یا همان هم هیچ گاه اعلام نشد. انگار تنها پیشرفت تکنولوژی و توان یک حاکمیت در اعدام کردن افزایش یافته و قوانین همان است. همان روشی که با میرعماد، میرزا کوچک و پیکر شاهان و یا مخالفان در طول تاریخ ایران کرده بودند. انتقام گیری از پیکری که دیگر جان در بدن ندارد. اما انگار محل دفنش و یادش هم چنان خاری است در چشم ارباب ظلم.

بسیاری از اوقات می پرسیم که چرا چنین خشونتی در جامعه ما جاری و ساری است. اما خوب است نگاهی به پشت سر خود و تاریخمان بیاندازیم. ما هم به قدر کفایت و توانمان آنچه نباید، کرده ایم. نقد خود و تاریخ خود و دیروز خود اما راهگشای آینده می تواند باشد. امید که اهل نقد خود باشیم.

پانوشت ها:

۱ – روایت دفن استخوان های کریم خان زند در کاخ گلستان، ایسنا، ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۵

۲ – همان

۳ – نبش قبر کریم ‌خان زند به دستور رضا شاه، ریواس جنوب، ۵ فروردین ماه ۱۳۹۵

۴ – معیری، مریم، باغ نادری مشهد و آرامگاه نادرشاه افشار، جانکتایم، ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۶

۵ – قبر شاهان ایرانی کجاست؟، پارسینه، ۱۶ آذر ماه ۱۳۹۴

۶ – نراقی، حسن، نظری به آرامگاه شاه عباس کبیر در کاشان و مدارک تاریخی آن، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۳ بهمن ماه ۱۳۹۴

۷ – جسدش بر زمین ماند هنرمندی که خطش به طلا می ارزید، ایسنا، ۳ شهریور ماه ۱۳۹۳

۸ – میرزا صالح، فلامحسین، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی (گزارش کنسولگری های انگلیس)، تهران: انتشارات نگاه معاصر، ۱۳۸۷، ص. ۲۷۲٫

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید