خانه  > slide, اندیشه و بیان, حقوق آکادمیک  >  سوادآموزی؛ روایتی از گذشته تا آینده/ سعید مالکی

سوادآموزی؛ روایتی از گذشته تا آینده/ سعید مالکی

ماهنامه خط صلح _ آموختنِ سواد خواندن و نوشتن و دانش در مملکت ما در دوره‌ای، چنان دور و غیر قابل دسترس بود که لاکچری محسوب می‌شد و مایه فخر طبقه‌ی مرفه و بالانشین بود. اما هرچه آگاهی‌ها بیش‌تر می‌شد، لزوم سوادآموزی عامه‌ی مردم هم بیش‌تر درک می‌شد که در مسیر رسیدن به آزادی‌های اجتماعی و سیاسی ضرورتی‌ست انکارناپذیر. سوادآموزی در ایران نیز از دوره‌ی مشروطه و با تشکیل کلاس‌های اکابر در شیراز توسط مشروطه‌خواهان و تصویب آموزش اجباری همگانی برای کودکان هفت سال به بالا از سال ۱۲۸۸ شکلی جدی به خود گرفت. در ادامه نیز تصویب نظامنامه‌ی اکابر در سال ۱۳۱۵ در مدارس دولتی و موظف نمودن کارکنان بی‌سواد دولت جهت شرکت در این کلاس‌ها بود که البته تا تشکیل اولین کلاس در سال ۱۳۲۲، هفت سال زمان برد. تلاش‌های دولتی برای با سواد کردن مردم تا راه‌اندازی سپاه دانش ادامه داشت اما هیچ‌کدام به نتیجه‌ی مورد نظر نرسید؛ حتی ارائه و اجرای طرح جهاد ملی سوادآموزی در سال ۱۳۵۵ که آماری از نتایج آ‌ن‌ها در دسترس نیست. با پیروزی انقلاب اسلامی که داعیه‌ی آگاه کردن و رهاندن مردم از غل و زنجیر استبداد و ناآگاهی را داشت، به موضوع و معضل بی‌سوادی نگاهی جدی‌تر شد و با فرمان رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در همان ابتدا سازمان نهضت سوادآموزی تأسیس و با تبلیغاتی گسترده شروع به کار کرد و تا همین امروز این سازمان بدون هیچ تغییری اساسی و حتی شکلی (جز قرار گرفتن ذیل معاونت آموزش وزارتخانه) باقی است.

البته در قرن اخیر با تغییر معنی و مفهوم بی‌سوادی نوع آموزش‌ها هم تغییر کرده و صرف یادگیری خواندن و نوشتن را دربر نمی‌گیرد. در همین راستا سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد(یونسکو)، تعریف جدیدی از باسوادی ارائه کرده است. همان‌طور که اطلاع داریم مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده و این چهارمین تعریف سواد است که توسط یونسکو به ‌صورت رسمی اعلام می‌شود. به‌طور خلاصه و طبق این تعریف، باسواد کسی است که بتواند با تکیه بر خوانده‌ها و دانسته‌های خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. با تعریف جدیدی که یونسکو ارائه داده، باسوادی توانایی «تغییر» است و باسواد کسی است که بتواند با آموخته‌هایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. به واژه‌ی تغییر دقت کنید. تغییر یعنی در اندازه‌ای که کاملاً ملموس باشد. اما در تعریف جدید باسوادی از دیدگاه سازمان ملل، یادگیری و کار با کامپیوتر و نیز فراگیری یک زبان خارجی هم اضافه شده است که با این تعریف به نظر می‌رسد طیف وسیعی از دانش‌آموختگان نظام دانشگاهی ما بی‌سواد قلمداد خواهند شد. به عبارت دیگر، برای تغییر قابل لمس در زندگی تنها سواد نوشتن و خواندن دیگر کافی نیست. البته این سازمان به همین اکتفا نکرده و همین اواخر دوازده تعریف جدید از شاخص‌های باسوادی را اعلام کرد که به معنی دانستن و به کارگرفتن مهارت‌های زندگی در قرن حاضر نیز معنی می‌دهد و عیناً عبارتند از: «سواد عاطفی» به معنی توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان، «سواد ارتباطی» به معنی توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی، «سواد مالی» به معنی توانایی مدیریت مالی خانواده و دانستن روش‌های پس‌انداز و توازن دخل‌وخرج، «سواد رسانه‌ای» به معنی این‌که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است، «سواد تربیتی» به معنی توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته، «سواد رایانه‌ای» دانستن مهارت‌های راهبری رایانه، «سواد سلامتی» به معنی دانستن اطلاعات مهم درباره‌ی تغذیه‌ی سالم و کنترل بیماری‌ها، «سواد نژادی» و قومی به معنی شناخت نژادها و قومیت‌ها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن، «سواد بوم‌شناختی» به معنی دانستن راه‌های حفاظت از محیط ‌زیست، «سواد تحلیلی» به معنی توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریه‌های مختلف و ایجاد استدلال‌های منطقی بدون تعصب و پیش‌فرض، «سواد انرژی» به معنی توانایی مدیریت مصرف انرژی و «سواد علمی» که علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل‌وفصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب را هم داشته باشد.

با یک حساب سرانگشتی و مقایسه و هم‌سازی این مهارت‌ها و سوادها، به نتایج فاجعه‌باری در کشور خودمان می‌رسیم. ملاحظه می‌کنید که در قالب این تعریف سیستم آموزشی ایران –و نه فقط نهضت سوادآموزی— در دایره‌ی مورد نظر یونسکو جای نمی‌گیرند و هیچ‌کدام از موارد ذکر شده در این سیستم وجود ندارد. اما آیا این تعریف و نتیجه‌گیری درست است؟ بدون شک خیر و البته موضوع بحثی‌ست جداگانه. اما با همین تعریف امروز جایی ایستاده‌ایم که موضوع انحلال سازمان نهضت سوادآموزی و واگذاری مأموریت آن به معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، در کمیسیون تلفیق برنامه‌ی هفتم توسعه در مجلس شورای اسلامی مطرح شده که البته با رأی مثبت اعضای کمیسیون و همراهی دولت در صورت تصویب نهایی در صحن و تأیید از سوی شورای نگهبان، لازم‌الاجرا خواهد بود. با  این حال پرسش این است که نهضت سوادآموزی در تحقق مأموریت‌های خود تا چه میزان موفق بوده و مهم‌تر این‌که اصلاً چرا این سازمان باید منحل شود؟

با نگاهی به دلایل و شرایط تأسیس سازمان در اوایل انقلاب به این نتیجه می‌رسیم که ضرورت وجود این سازمان با توجه به این که ۷۰ درصد بافت جمعیت ایرانی در آن سال‌ها را جامعه‌ی روستایی تشکیل داده بود، امری ناگزیر به نظر می‌رسید و با عنایت به اهداف انقلاب باید در دستور کار قرار می‌گرفت و درست‌ترین کار ممکن بود و در همان سال‌های ابتدایی موفق هم بود؛ تا جایی که در برخی گزارش‌ها، سوادآموزان موفق به ورود به دانشگاه شده و حتی در رشته‌های پزشکی هم تحصیل کرده‌اند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که این سازمان کارش را با هدفی نیک و با وجود نیروهایی دلسوز و علاقه‌مند به خدمت کاملاً درست آغاز و ادامه داده است. اما برای بررسی علل ناکامی سازمان در دهه‌های بعدی باید به مطالب ابتدای همین یادداشت رجوع کرد؛ جایی که سازمان به عنوان تابعی از سیستم آموزشی ایران نتوانست خود را با شرایط و نیازها و نیز شاخص‌های جهانی تطبیق دهد. بنابراین به اعتقاد نگارنده عمده‌ترین دلیل را می‌توان در همین حوزه بازتعریف کرد. البته می‌توان دلایل دیگری نیز ذکر کرد؛ دلایلی چون آغاز جنگ ایران و عراق و در اولویت قرار گرفتن موضوع «جنگ» و «مقاومت»، نداشتن برنامه‌ریزی صحیح، عدم توجه صحیح به بسیج همگانی، نبودن نظام هماهنگ نظارت، ارزشیابی و کنترل، نبودن طراحان آموزشی در اجرای طرح‌های مختلف و بالاخره این که آمار و ارقام و اعداد همیشه حرف آخر را می‌زنند.بر اساس بند (ی) ماده‌ی ۵۲ قانون برنامه‌ی چهارم توسعه، سازمان نهضت سوادآموزی مکلف بوده بی‌سوادی افراد گروه سنی زیر ۳۰ سال را به صفر برساند، اما پس از عدم توفیق این سازمان، دفتر رهبر جمهوری اسلامی در نامه‌ای مورخ ۳۰ بهمن ماه سال ۱۳۸۷ –که در وب‌سایت سازمان نیز قابل‌ مشاهده است—، در پاسخ به استعلام قرائتی، رئیس و نماینده‌ی ولی فقیه در این سازمان در باب کسب ‌تکلیف برای ادامه‌ی کار نهضت سوادآموزی، پاسخ می‌دهد که: «معظم‌له در آن‌جا مقرر فرموده‌اند که این سازمان حداقل تا پایان برنامه‌ی پنجم توسعه به کار خود ادامه دهد و پس از آن با ارزیابی وضع بی‌سوادی، نسبت به ادامه یا عدم ادامه‌ی آن سازمان تصمیم‌گیری شود»، اما باز هم با عدم موفقیت این سازمان، دفتر رهبر جمهوری اسلامی در ۵ دی ماه سال ۱۳۸۹ مجدد به نهضت اطلاع می‌دهد که: «رهبر معظم انقلاب با تأکید بر ابلاغیه‌های سابق، مقرر فرموده‌اند نهضت سوادآموزی و وزارت آموزش و پرورش مسئول به صفر رساندن بی‌سوادی تا پایان برنامه‌ی پنجم هستند» و از وزارت خواسته‌ شده حداکثر طی سه ماه برنامه‌ی جدیدی را برای ریشه‌کنی بی‌سوادی تا پایان برنامه‌ی پنجم، تدوین نماید. با این همه مطابق آخرین سرشماری انجام‌شده در سال ۱۳۹۵ هنوز هم ۸ میلیون و ۷۹۵ هزار و ۵۵۳ نفر از جمعیت بالای شش سال ایرانی (بدون توجه به شاخص‌های ارائه شده از سوی یونسکو) بی‌سواد مطلق هستند. عددی که با احتساب جمعیت ایران در همان سال، دست‌کم ۱۰ درصد از کل جمعیت را شامل می‌شود و این عدد بدون شک با شعارهای انقلاب و اهداف تعیین شده هم‌خوانی ندارد و نیاز به یک بازنگری اساسی را ضروری می‌کند. این جمعیت را با همان شاخص‌های ذکر شده‌ی جهانی اگر در یک کاسه قرار دهیم به عمق استرتژیک این تهدید بالقوه بیش‌تر پی خواهیم برد. البته این‌که تهدید بالقوه‌ی اشاره شده در شرایط امروز تا چه میزان بالفعل شده هم داستانی است جداگانه که نیاز به بررسی مستقل دارد. به عبارت دیگر، همین الان هم با آن‌چه که رهبر جمهوری اسلامی در نظر گرفته بوده، دست‌کم یک برنامه‌ی ۵ ساله در ریشه‌کنی بی‌سوادی مطلق عقب است و همین امروز هم برای تعیین تکلیف دیر شده. با این حال این پرسش مطرح است که آیا صرف حذف این سازمان مشکل حل خواهد شد؟ آیا در جزییات انحلال این سازمان و سپردن وظایف آن به نهاد یا معاونتی دیگر، موضوع ریشه‌کنی بی‌سوادی دیده شده یا اصولاً به شاخص‌های مورد نظر جهانی و اشاره شده در یونسکو توجه شده است؟ آیا برای رفع سنگینی مطلق بدنه‌ی آموزش و پرورش که امکان هر نوع حرکت و تحولی را حتی در بلندمدت می‎گیرد، در کمیسیون‌های مجلس یا هر نهاد تصمیم‌گیر دیگر فکری اساسی و قابل اجرا شده است؟ اصولاً آیا در دولت فعلی و در برنامه‌ی توسعه هفتم در حال تدوین، برای ریشه‌کنی بی‌سوادی برنامه‌ی خاصی ارائه شده یا در حد همان یک رفع تکلیف همیشگی و فقط به انحلال تنها سازمان تخصصی موجود این کار پرداخته شده است؟ گویا برای یافتن پاسخ‌های این پرسش‌ها باید منتظر ماند. پس منتظر می‌مانیم!

مطالب مرتـبط

بدون نظر

نظر بگذارید